استان گلستان تاکنون در راه دفاع از حرم عمه سادات حضرت زینب کبری (سلام ا... علیها) 5 شهید تقدیم کرده است.

گفتگوی ویژه با مادر شهید سید احسان حاجی حتم لو+عکس

به گزارش گلستان24، ستوان یکم سید احسان حاجی حتم لو از پاسداران تیپ 45 جوادالائمه گرگان، اولین شهید مدافع حرم استان گلستان، به روایت مادرش سومین فرزند خانواده و متولد فروردین 1363 است.

وی از فرزندش به پاکی یاد می کند. فرزندی که از دوران نوجوانی در مدرسه بسیج تربیت می شود.

همانطور که امام خمینی فرمودند: "بسیج میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن، نام و نشان در گمنامی و بی‌نشانی گرفته‌اند." و شهید حاجی حتم لو در این مدرسه در پایگاه بسیج محله گرگان جدید تربیت می شود تا روزی برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) پا در رکاب شود و در روز 13 بهمن سال 1393 در سن سی سالگی درحالیکه در حال امداد رسانی و رساندن آذوقه به مردم یکی از روستاهای آزاد شده از دست داعش در سوریه بود در اثر اصابت ترکش خمپاره های مزدوران داعشی به شهادت می رسد و در 19 بهمن 93 در گرگان تشییع می شود و پیکر مطهرش در قطعه شهدای امامزاده عبدا... گرگان و طبق وصیت خودش در کنار شهید عباس کدایی که از دوستان و بچه محل های ایشان بوده به خاک سپرده می شود.

سید احسان حاجی حتم لو دانشجوی مقطع کار‌شناسی رشته مدیریت امور فرهنگی مرکز آموزش علمی کاربردی امام حسین(ع) گلستان بود. برای آشنایی بیشتر از شرح حال زندگی وی با مادر این شهید به گفتگو نشسته ایم.

*لطفا درباره زندگی فرزندتان شهید سید احسان برای خوانندگان ما بیشتر توضیح بدهید؟

سید احسان فرزند سوم من است که خداوند او را در شب عید سال 1363 به خانواده ما هدیه داد. از همان دوران کودکیش خیلی بچه آرامی بود. از همان زمان دوست داشت عباداتش را انجام دهد. هنوز به سن بلوغ نرسیده بود که نماز می خواند و روزه هایش را می گرفت.

بسیار باهوش بود. درس را سر کلاس یاد می گرفت. در دوران دبیرستان با راهنمایی مدیر مدرسه رشته برق صنعتی را انتخاب کرد و دیپلمش را در هنرستان شهید نصیری گرفت.

بعد از گرفتن دیپلم تصمیم گرفت وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شود تا اینکه پس از گذراندن مراحل زیادی جذب تیپ 45جوتد الائمه سپاه کربلا شد. در همان سال 1381 که جزء نیروهای سپاه شده بود 8ماه در تبریز آموزشی داشت و سپس 6 ماه دیگر هم در کرج. حقوقی که می گرفت مبلغ 19هزار تومان بود.

9832

 

به سوپری محله سپرده بود که اگر کسانی را می شناسد که از نظر مالی ضعیف هستند به آنها هر جنسی را می برند رایگان بدهد. او در پایان هر ماه و هنگام حقوق گرفتن می آید و با او حساب می کند. خیلی وقت ها به محله های فقیر نشین می رفت و به نیازمندان کمک می کرد. البته دوست نداشت من متوجه بشم یا دیگران بفهمند.

هر ماه اصرار زیادی داشت که از حقوقش من برای خودم بردارم. به قدری به حقوق دیگران احترام می گذاشت که از پدرش که آرایشگر بود برای اصلاح سر و صورتش نوبت قبلی می گرفت تا حق کسی ضایع نشود. همه دوستش داشتند و حتی چندین بار دوستاش یا هم محلی ها یا هر کسی که با احسان برخورد داشت به من می گفت احسان شهید می شود! ولی من به شوخی می گرفتم.

اما همیشه با خودم می گفتم این فرزند حیف است که با مرگ طبیعی دنیا را ترک کند! حتی در سفر مکه که با من همراه شده بود با خلوص نیت به زائرین خانه خدا که در کاروان ما بودند کمک می کرد. حتی روز آخر سفرمان به همه همسفرها گفت: انشاا... در بهشت همسفره هم باشیم!!

سال 89 ازدواج کرد. به اتفاق همسرش به تپه نور الشهدا می روند و در آنجا به همسرش می گوید: "آرزوی شهادت دارم. دعا کن به آرزویم برسم." سید احسان یک آرزوی دیگر هم داشت. اینکه اگر فرزندش به دنیا آمد اگر پسر شد اسمش را سید محمد طاها بگذارد.

این مطلب را به همرزمانش گفته بود. حتی روی پوتینش اسم محمد طاها را نوشته بود. اما فرزندش پس از شهادتش بدنیا آمد و زمان شهادتش سه ما بیشتر از بارداری همسرش نگذشته بود. سید احسان از جنسیت فرزندش هم خبر نداشت. الان سید محمد طاها سه ماه بیشتر ندارد. ای کاش احسان فرزندش را می دید و بعد شهید می شد. من همیشه آرزوی شهادت برای احسان داشتم. خیلی دوست دارم فرزندش هم مثل پدرش تربیت شود و راه پدرش را ادامه دهد.

*آیا این شهید بزرگوار در بسیج هم فعالیت داشت؟ یک بسیجی واقعی چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟

سید احسان از همان دوران ابتدایی در پایگاه بسیج شهید بهشتی محله گرگان جدید عضو شده بود. سید احسان ایمانی بسیار قوی داشت. در زندگی هدف داشت. از همان زمانی که جزو نیروهای سپاه شده بود دوست داشت به ماموریتهای خطرناک برود. البته بیشتر ماموریت هایش را به من یا به همسرش نمی گفت. سال 1389 یک ماه لبنان رفته بود. بعد سه ماه در سوریه بود. آخرین سفرش را هم بدون اطلاع خانواده رفت.

البته برای خداحافظی آمد اما نگفت سوریه می رود. تنها گفت چند هفته به ماموریت می روم. اول بهمن سال 1393 وارد سوریه شد و 13بهمن همان سال به شهادت رسید. 2 ساعت قبل از شهادتش با من تماس گرفت و از احوال من و خانواده پرسید. همان ساعت با همسرش هم تماس گرفته بود. 2 ساعت بعد از صحبت با ما در حال امداد رسانی، خمپاره می خورد و شهید می شود!

هر چه که احسان داشت از تربیتش بود. احسان در مدرسه بسیج یاد گرفته بود که واقعا احسان کند. چه مالی و چه جانی. مکتب بسیج جز این نیست که در آن از مکتب اهل بیت برای ما گفته می شود و جوانان را با روش و سیره اهل بیت و پیامبر(ص) آشنا می کنند. احسان هم در مدرسه بسیج تربیت شده و هم لقمه حلال خورده بود. لقمه ای که پدرش با زحمت بدست آورده بود.

IMG 0880

 

 

 

سید احسان کسی بود که به خانه مستمندان می رفت و برایشان کارگری می کرد و یک ریال هم نمی گرفت. من از خیلی از کارهایش هم بی اطلاع بودم. پس از شهادتش تازه می شنوم که چه کارها برای خدمت به مردم انجام می داده. دوستان احسان تعریف کردند که در جبهه جنگ هر روز صبح نماز حضرت زهرا را می خوانده و همیشه با خدا و باایمان بوده.

سید احسان به حجاب تاکید داشت. صله رحم را به جا می آورد. همیشه ایام عید که می شد اسم تمام فامیل را روی کاغذ یادداشت می کرد تا کسی از قلم نیفتد. هر بار قبل از رفتن به ماموریت به دیدنم می آمد و دستم را می بوسید. همیشه احساس می کردم بوی عطر و گلاب می دهد!

همه اینها را گفتم نه برای اینکه پسرم بوده و بخواهم خدای نکرده تعریف کنم! گفتم تا خصوصیات و روحیات یک بسیجی را بشناسیم. یک بسیجی باید اخلاص داشته باشد. باایمان و باتقوا باشد. مال دنیا و زرق و برق دنیا درگیرش نکند.

شهدای جنگ ما چه طور رفتار می کردند؟ آن شهدا هم در همین مکتب و درهمین مدرسه بسیج تربیت شده بودند. شهدای جنگ هم از همین مردم و از همین مرز و بوم بودند. غیرت دینی و اسلامی داشتند. از ولایت و رهبری اطاعت می کردند. سید احسان هم در مدرسه بسیج تربیت شده بود.

*چرا دشمنان، فریب خورده ها و ضد انقلاب اینقدر به بسیج حمله می کنند؟ علت چیست؟

به نظر من دشمنان به بسیج و کارهای بسیج سخت نمی گیرند بلکه این فریب خورده ها، از اعتقاد و ایمان بسیجی ها می ترسند. آنها می دانند که وقتی یک بسیجی واقعی شدی کسی هستی که در مکتب امام حسین(ع) تربیت شدی و زیر بار ظلم نخواهی رفت.

حتی حاضری از جانت هم مایه بگذاری و شهید بشوی. دشمنان از این می ترسند وگرنه اگر اعتقاد و ایمان در بین بسیجی ها نباشد کاری با بسیج ندارند. آنها می دانند غیرت یک بسیجی هرگز اجازه نخواهد داد که بیگانه وارد کشورش شود بسیج و پایگاهش در بین مردم و قلب مردم قرار دارد. این برای آنها ایجاد وحشت می کند!

*نقش بسیج در پایداری و پاسداری از انقلاب و اسلام چیست؟

بسیج هم در اول انقلاب که باعث شد دشمنان نتوانند به مقصود خود برسند و انقلاب را با شکست مواجه کنند و هم بعد از انقلاب و در سال های دفاع مقدس که همین بسیجی ها بودند که جنگ را به پیروزی رساندند و نیروهای سپاه از بین همین بسیجی ها خارج شدند، نقش مهم خود را در پاسداری از انقلاب به اثبات رسانده است.

بسیجی ها همیشه زیر پرچم ولایت در همه صحنه ها حاضر هستند. دشمنان هم از همین روحیه اطاعت پذیری و ولایت مداری بسیجی ها می ترسند. البته نفش نیروهای انتظامی و ارتش و سایر نیروها را نباید دست کم گرفت. من فکر می کنم تمام ملت ایران اول بسیجی هستند و بعد شغل دیگری دارند.

*شما به عنوان یک مادر شهید چه توصیه ای به بسیجی ها دارید؟

من در حد و اندازی نیستم که بخواهم توصیه ای داشته باشم. اما همینقدر می دانم که اگر احسان شهید شد فقط به خاطر این بود که ایمان قوی داشت. کارهایش برای خدا بود و هر یک از ما هر زمان اگر در کارهای خود، رضای خدا را در نظر داشتیم و ایمان به خدا را فراموش نکردیم حتما یک بسیجی واقعی هستیم. و اگر رضای خدا در کارها نباشد، من فکر می کنم دشمن فریب مان خواهد داد و اسیر دست شیطان خواهیم شد.

*کلام آخر

من فقط از مردم و به ویژه جوانان می خواهم که به زندگی شهدا توجه کنند و ببینند این شهدا چطور زندگی کردند و چطور شهید شدند. باور کنید من تا قبل از شهادت پسرم نمی دانستم که سید احسان چقدر با اخلاص و بزرگ بوده. بعد شهادتش متوجه شدم. از جوانان می خواهم بیشتر زندگی شهدا را مطالعه کنند و الگوی آنها شهدا باشند. نگویند که شهدا زمینی نبودند نه، من که مادر یک شهید هستم می گویم شهدا زمینی بودند، اما فقط به خدا نزدیک تر شدند. هر کدام از ما هم اگر ایمان و نیت خالص در کارها داشته باشیم می توانیم به جایگاه شهدا برسیم.

گفتگو از رقیه بشارت نیا

ارسال نظر

آخرین اخبار