به بهانه روز پزشک:

گر طبیبانه بیایی به سر بالینم به دو عالم ندهم لذت بیماری را

امیدوارم هیچ وقت روی هیچ دکتری رو نبینید !همیشه سلامت باشید!
مادامی که سپیدپوشان سلامتند، انتظار بیجایی نیست که جامعه را هم از حیث شاخص های سلامتی در محدوده سالم قلمداد کنیم. هرجا سلامت به مخاطره بیفتد، این جریان سپیدپوشان جامعه است که به راه افتاده، در محل واقعه حاضر شده و سلامت را تضمین می کند.
 

به گزارش گلستان24، اول شهریور ماه زاد روز حکیم ابوعلی سینا که مصادف با روز پزشک است فرصت مغتنمی است برای تقدیر از آنها که با لبخند بیماری سرمست عشق می‌شوند و با درد او دود چراغ می‌خورند و کتاب های حجیم تورق می‌کنند.

باید در روز پزشک یاد کرد از کسانی که با همه‌ی مصائب و سختی ها در زندگانی شخصی در مکان‌های صعب‌العبور و محروم این کشور پناهگاه و ملجاء درماندگانند و چه فیض عظیمی از این بالاتر که نجات جانی برابر نجات همه جان‌هاست.

روز پزشک

و اما بداهه ای به قلم آزاده حسینی به بهانه روز پزشک برای سرزمینم گلستان:(با اندکی دخل و تصرف در متن)

روز پزشک 

روز تاجر

یاد پیانوهایی می افتم که گوشه منزل پزشک ها خاک می خورند...

تا اینجای زندگی ام هرگز بیمار ندیده بودم.

پزشک های اطرافم هم دوست و آشنا بودند،

یا دانشجوهای زبان و کلاینت های ترجمه و تا حالا باهاشون از وجه پزشکی مکالمه نداشتم.

اما این چندماه به اندازه شش بیمارستان بیمار دیدم.

و بین این همه پزشک، فقط و فقط و فقط چند پزشک با برخورد و روابط اجتماعی شایسته وجود داشتند.

جمله جالبی از یکی از پزشک های بیمارستان مسیح دانشوری تهران:

« ببینم امشب چند نفر در آی سی یو می میرند».

یا جراح در یکی از بیمارستان گرگان که با عجله و اعتراض دقایقی پیش از عمل می گوید:

« من وقت ندارم، کار دارم باید برم»

در حالی که طبق آیین اسلامی برای بریدن سر گوسفند هم به آن آب داده و برایش دعا می کنند که گوسفند با ترس ذبح نشود».

بیماری که از خستگی به پزشک مراجعه می کند و با تجویز آرامبخش اشاره به حساسیت نسبت به دارو داشته و پزشک با اعتراض می گوید:« من که پزشکم بهتر می دونم یا شما؟»

و با تزریق آرامبخش، بیمار به کما می رود» 

بیمار دیگری که اذعان می دارد:« نباید دراز بکشم سال هاست که بصورت نیمه نشسته می خوابم و دچار مشکل تنفسی می شوم» 

بیمار که می شوی، نزد برخی پزشکان که می روی، دیگر خدایی وجود ندارد.

در تمام این روزها افرادی را دیدم که در بیمارستان می مردند. بیمار با پای خودش می آمد و بیمارتر میشد.

یا افرادی که با حالت بیماری و ناتوانی مرخص می شدند.

ناگفته از حال بیمارانی نباشد که با حالت خیلی بد جسمی به بیمارستان می آمدند و صحیح و سالم خارج میشدند.

یکی از پرستارها می گفت «با چه جراتی به این بیمارستان آمدید؟

من اهل یزد هستم، برای یه سردرد ساده هم به برخی از پزشک های اینجا اعتماد نمی کنم، هروقت بیمار می شوم، می روم یزد و بر می گردم »

پرستار سرم را ساعت ده و نیم شب می آورد و تزریق یادش میرود...هر نیم ساعت یکبار از ساعت ده و نیم تا شش صبح، می شود چند بار؟ یعنی همراه بیمار هر نیم ساعت یکبار پرستار را صدا بزند و نیاید....پرستار نیاید...نیاید....ساعت شش صبح می گوید:« اشکال نداره، فردا شب پرستار بعدی تزریق می کنه» 

پرستار فردا شب داروی دیگری را فراموش می کند.

من واقعا از برخی پزشک ها و پرستارها می ترسم. جماعتی که می نشینند و در مورد مادر شوهر حرف می زنند. در مورد کوفته تبریزی پریشب و ... .پزشکی که صبح می آید و در مورد بی سوادی پزشکی دیگر حرف می زند...

و ان طرف روی سکه هم بعضی از پزشک ها با جان و دل کار میکنند و وقت میگذارند.

و یک نکته بیشتر از همه نظرم را جلب کرد که چرا برخی پزشک ها « سلام » بلد نیستند؟ 

برای بیمار خانم باید همراه خانم باشد، وقتی برای اسکن یا آزمایش هایی از این دست می برندش اعتراض دارند که:« پس همراه مرد کجاست؟» و همواره باید یک همراه مرد و یک همراه زن بیست و چهارساعت کامل در بیمارستان باشد. یعنی بیمار به همراه دو شخص دیگر بعنوان سه نیروی کاری جامعه باید شغل و اقتصاد خود( و احتمالا خانواده های خود ) را از دست بدهند تا پزشک های زحمتکش جامعه به خوبی به کار خود برسند.

برای نظافت یا معاینه پزشکی بیمار را تا حد امکان و تا آنجایی که توانایی پزشک است برهنه می کنند. و این در حالی است که سایر بیماران و همراهان و پرستار و خدمه در اتاق هستند.

برای معاینه ناگهان ( ناگهان یعنی ناگهان) ملحفه را از روی بدن برهنه بیمار برمی دارند، بعد یادشان می افتد که مثلا فلان وسیله را باید بیاورند. پزشک به پرستار می گوید و پرستار خدمه ای را صدا می زند و خدمه زیر لب فرمایشاتی می فرماید و تا رفت و برگشت ایشان بیمار برهنه می ماند. در حالی که نه تنها در کشور اسلامی بلکه طبق دیدگاه جهانی این امر خلاف عرف است.

پزشکی که بسیار ناشیانه با نامه نامعتبر بیمار و همراهانش را از شهرستان آواره بیمارستان دیگر می کند و اصرار دارد همین نامه کافی است. پزشکی دیگر با دیدن نامه می خندد و می گوید « این پزشک چقدر ... بود که شما رو فرستاد اینجا»

و خیلی حرف های دیگر، که گذاشتم این روزها بگذرد و در فرصتی مناسب بنویسمشان...

چند روز پیش با خودم فکر می کردم کاش برخی پزشک ها به جای کپی و جابجا کردن سطرهای شعر قیصر امین پور و نشرش با نام فروغ، کمی در مورد حیطه کاری خود وقت می گذاشتند و مطالعه می کردند.

مدیونم به همه بیمارانی که برایم حرف زدند و خواستند بنویسمشان...

بیمارانی که به لطف پزشک ها یا هنوز بیمار هستند یا احتمالا مردند.

و بیمارانی که به لطف دست های توانای برخی پزشک های سرزمینم عافیت یافتند

چون در ایران هستیم می گوییم: « سرنوشت» 

دیدم که «من» چقدر « شی » می شود در بیمارستان.

 

* گلستان 24 رو پزشک را به همه پزشکان زحمتکش گلستانمان تبریک عرض میکند.

ارسال نظر

آخرین اخبار