ماجرای نهم محرم

 

گزارش گلستان ۲۴؛ چند روز قبل از تاسوعای سال ۶۱ هـ. ق، عمر بن سعد فرمانده لشکر دشمن، نامه‌ای در ارتباط با عدم جنگ و صلح با امام حسین (علیه‌السلام) به عبید الله بن زیاد، ـ فرماندار کوفه ـ نوشته بود؛ اما شمربن ذی الجوشن ـ که در آن زمان در کوفه بود ـ ابن زیاد را از این کار باز داشت. عبید الله نیز حرف او را پذیرفت. ابن زیاد نامه‌ای به ابن سعد نوشت و دستور داد که: اگر حسین بن علی تسلیم نشد، حمله کن و او و یارانش را بکش. به شمر هم گفت: اگر ابن سعد از این دستور سر باز زد، گردن او را بزن و خود فرمانده لشکر باش.

شمر نامه را پیش از ظهر روز پنج شنبه نهم محرم (تاسوعا) به کربلا رساند. ابن سعد که نسبت به صلح با امام حسین خوشبین بود، به یک‌باره در برابر نامه عبیدالله قرار گرفت و راه گریزی برای خود نیافت. از سویی او می‌دانست که امام، تسلیم نمی‌شود و از طرفی دیگر طرح صلح او با شکست مواجه شده بود. عمر بن سعد دو گزینه در جلوی خود داشت:

نبرد با امام حسین (علیه‌السلام)

رها کردن فرماندهی که محروم شدن از رسیدن به حکومت ری و گرگان را به همراه داشت.

پذیرفتن هر یک از این دو راه برای او دشوار بود؛ ولی حب ریاست و هوای نفس، چنان بر وی غلبه یافته بود که دنیا را بر آخرت ترجیح داد و راه نخست را انتخاب کرد و تصمیم گرفت فرمان عبیدالله را اجرا کند و با امام حسین (علیه‌السّلام) به نبرد بپردازد. به همین جهت در روز نهم محرم بعد از نماز عصر سپاهیان خود را آرایش داد و آنان را آماده حمله نمود.

امان‌نامه

قبل از حرکت سپاه عمر بن سعد آوردن دو امان‌نامه برای فرزندان‌ ام البنین گزارش شده است که هر دو ناکام ماند. فرزندان امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) و‌ ام البنین یعنی اباالفضل العباس و جعفر و عبدالله و عثمان هر دو امان‌نامه را رد کردند و این چنین وفاداری خود را به امام حسین (علیه‌السّلام) نشان دادند.

اولین امان‌نامه از جانب عبدالله بن ابی المحل بود. او به خاطر فامیل بودن با‌ ام البنین از عبیدالله بن زیاد برای آنها امان گرفته بود. وقتی امان‌نامه برای این جوانمردان خوانده شد، در جواب گفتند: «ما نیازی به امان‌نامه تو نداریم. امان خدا بهتر از امان عبید الله پسر سمیه است.»

دومین امان‌نامه را شمر ـ که او نیز نسبت قوم و خویشی با آنها داشت ـ بازگو کرد و آن وفاداران در جواب گفتند: «خدا، تو و امان تو را لعنت کند. تو ما را امان می‌دهی در حالی که فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در امان نمی‌باشد.» (البته برخی امان‌نامه را یکی می‌دانند به این صورت که شمر دوست عبدالله بن ابی محل بود و هر دو نسبت فامیلی با‌ ام البنین داشتند. امان‌نامه را هر دو از عبید الله بن زیاد گرفتند؛ پس یک امان‌نامه بیشتر نبوده است.)

دستور جنگ در روز نهم از طرف عمربن سعد صادر شد؛ در حالی که یاران امام در مقابل یاران لشکر دشمن بسیار کم بودند و جنگی نا برابر در حال شکل‌گیری بود.

کلام امام صادق در وصف تاسوعا

امام صادق (علیه‌السّلام) در حدیثی درباره این روز فرموده‌اند:تاسوعا روزی است که امام حسین (علیه‌السّلام) و یارانش در کربلا محاصره شدند و اهل شام در اطراف آنان اجتماع نمودند. ابن مرجانه و ابن سعد از کثرت لشکر خود خوشحال شدند و امام حسین (علیه‌السّلام) و یاران او را در آن روز ضعیف شمردند یقین کردند که برای حسین یاوری نخواهد آمد و اهل عراق آن حضرت را کمک نخواهند کرد.»

دستور حمله

سپاه عمر بن سعد، به سوی خیمه‌های امام حسین (علیه‌السّلام) به حرکت در آمدند. امام با مشاهده این صحنه به برادرش عباس بن علی فرمود: «ای عباس، جانم به فدایت؛ سوار اسبت شو و از آنها بپرس مگر چه روی داده و برای چه به اینجا آمده‌اند.»

ایشان به همراه بیست تن از یاران امام به سوی سپاه دشمن رفت، تا دلیل تحرکات آنان را بپرسد. آنها گفتند: فرمان امیر است که یا حکم او را بپذیرید و یا آماده جنگ شوید. قمر بنی هاشم پیام را به امام رساند. امام به ایشان فرمود: «ارجع الیهم فان استطعت ان تؤخرهم الی الغدوة و تدفعهم عنا العشیة لعلنا نصلی لربنا اللیلة و ندعوه و نستغفره فهو یعلم انی قد احب الصلاة له و تلاوة کتابه و الدعاء و الاستغفار»

«به نزدآنها بازگرد و اگر می‌توانی تا فردا از ایشان مهلت بگیر و امشب ایشان را از ما باز گردان تا امشب برای پروردگار خود نماز خوانده دعا کنیم و از او آمرزش خواهی نمائیم؛ زیرا خدا می‌داند من نماز و تلاوت کتابش قرآن و دعای بسیار و استغفار را دوست دارم.»عباس نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنها شب عاشورا را برای نماز و عبادت مهلت خواست. عمر بن سعد نمی‌خواست اجازه دهد؛ ولی یکی از یارنش گفت: «سبحان الله اگر اهل دیلم (کنایه از مردم بیگانه) و کفار از تو چنین تقاضائی می‌کردند، سزاوار بود که با آنها موافقت کنی» بالاخره ابن سعد با فشار یارانش، شب عاشورا را به امام و اصحابش مهلت داد.

تاسوعا و حضرت ابوالفضل

در بین عزاداران حسینی، روز نهم محرم با نام قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس زینت یافته است.

بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)، امیرالمؤمنین با فاطمه دختر حزام عامریه ازدواج نمود. ایشان از شجاع‌ترین خاندان عرب برگزیده شده بود تا فرزندانی به دنیا بیاورند که شجاعت در وجودشان موروثی باشد.ثمره این ازدواج، چهار پسر شد: عباس، عبدالله، جعفر و عثمان؛ به همین خاطر کنیه «ام البنین» را به فاطمه بنت حزام دادند. چهار پسر‌ام البنین در کربلا در دفاع از امامت و در رکاب امام حسین (علیه‌السّلام) به شهادت رسیدند.

شیخ صدوق نقل کرده است: روزی امام سجاد (علیه‌السّلام) به عبید الله فرزند قمر بنی هاشم نگاهی کرد. اشک چشمش را گرفت و فرمود: «روزی به رسول خدا سخت‌تر از روز احد نگذشت که عمویش حمزه در آن کشته شد و بعد از آن موته است که عموزاده‌اش جعفر‌بن‌ابی‌طالب کشته شد. (سپس امام فرمود:) و هیچ روزی همچون روز حسین نبود. سی هزار مرد که گمان می‌کردند از این امتند دور او را گرفتند و هر کدام به کشتن او به خدا تقرب می‌جست و حسین، خدا را به آنها یادآوری می‌کرد، ولی آنها پند نمی‌گرفتند تا او را به ستم و ظلم و عدوان کشتند. (سپس فرمود:) خداوند، عباس را رحمت کند که ایثار و فداکاری نمود تا آنجا که هر دو دستش بریده شد. خداوند ـ عزّوجلّ ـ به عوض آنها دو بال به او عطا نمود که با فرشتگان در بهشت پرواز می‌کند؛ چنانچه با جعفر‌بن‌ابی‌طالب نیز چنین کرده بود و عباس را نزد خدای تبارک و تعالی درجه و منزلتی است که تمام شهیدان روز قیامت به آن غبطه می‌خورند.»

باشگاه خبرنگاران

ارسال نظر

آخرین اخبار