پس از مدتی ازمایش مغز استخوان هم انجام میگیرد و اعلام میشود سرطان 60درصد مغز استخوان را فرا گرفته است و روند پیشرونده ی خود را دنبال میکند.دستور شیمی درمانی صادر می‌شود و مهدی هفت هفته در بیمارستان امید تحت شیمی درمانی قرار میگیرد.

جزئیات شفای پسربچه سرطانی بدخیم D.H درشب 21رمضان

به گزارش گلستان24، پس از مدتی ازمایش مغز استخوان هم انجام میگیرد و اعلام میشود سرطان 60درصد مغز استخوان را فرا گرفته است و روند پیشرونده ی خود را دنبال میکند.دستور شیمی درمانی صادر می‌شود و مهدی هفت هفته در بیمارستان امید تحت شیمی درمانی قرار میگیرد.                            

شفایافته:مهدی خ

متولد:1364/ساکن:مشهد

نوع بیماری:سرطانD.H(بدخیم)

انسان در نشیب و فرار زندگی دستخوش حوادث و ناملایماتی می‌شود که برایش غیر مترقبه و دور از انتظار است.همه ی انسان ها در بوته آزمایش الهی قرار خواهند گرفت.این پیام الهی است..مشیت  و اراده الهی لایتغیر است . تقدیر و سرنوشت برای هر کسی طوری رقم خورده که گریزی از آن نیست به فرموده خداوند :《انسان را در رنج و سختی خلق کردیم》 صعود از ناملایمات مقدر گردیده است.پیشامد هایی در زندگی رخ  میدهد که گاهی انسان را در پرتگاه نیستی سوق میدهد

تنها سپر مقابله با این ناملایمات و سختی ها صبر است .گرچه صبر تلخ است اما ثمره شیرین دارد و پایانش نیکو است.درمصاعب و سختی ها است که آدمی همچون فولادی آبدیده میشود. تحمل سختی ها جز با ایمان قوی و مستحکم و عبد خالص پروردگار بودن و استعانت از او جستن میسر نخواهد شد.کسانی که از یاد خدا غافل نبوده اند،عاقبت رستگار خواهند شد و خداوند به آنان به پاس صبری که داشته اند اجری جزیل عنایت خواهد فرمود.

چرخ  پره های سهمگین آسیاب زندگی، انسان را از پای در میآورد و  به مرز نابودی می‌کشاند

سلامتی از نعماتی است که گنج پنهان لقب یافته و در وجود ادمی به ودیعه گذاشته شده که متاسفانه آدمی را از آن غفلت بسیار است.این حقیقت روزی آشکار خواهد شد که بیماری چنان اختاپوسی بر این گنج احاطه کند و وجود ذی جود آدمی را به ورطه خطر اندازد.نمیدانم آیا در خانواده خود مریضی داشته اید که به خط پایان زندگی رسیده باشد؟آیا با وضعیت روحی و جسمی او آشنا بوده اید؟که چه دردها و رنج هایی را تحمل کرده است.چقدر اورا درک کرده اید؟آیا خود را به جای او فرض کرده اید؟

براستی اگر به شما بگویند بر اثر بیماری غیرقابل علاج طولی نخواهد کشید که زندگی را بدرود خواهید گفت چه می کنید؟تا چه اندازه به بیماری میندیشید و تا چه اندازه دوست دارید به شما کمک کنند؟از همه جانسوز تر مریضی کودکان است که قلب بزرگترها را مکدر میکند. بخصوص اگر در خانواده ای کودکی شیرین زبان در چنگال عفریت بیماری گرفتار شود،چه حالی به اعضای خانواده دست خواهد داد؟آنچه میخوانید گوشه ای از ناملایمات خانواده ای است که عزیز جانشان ،پاره تنشان در جلوی چشمانشان همچون شمعی درحال ذوب شدن بودن بود.و آنان با تلاشی وسیع درخور تقدیر و با قلب های شکسته و سینه های مجروح دست به دامان پر مهر و عطوفت خاندان گرم و معدن جود و سخایی  اعمه اطهار (سلام ا... علیهم اجمعین)زدند.وچه بجا و شایسته دستی دراز نمودند که خالی برنگشت .

به ناامیدی ازین در مرو،امید اینجاست

فزون تراز همه ی قفل ها ،کلید اینجاست.

مهدی فرزند سوم خانواده خادم لو ست.خانواده ای صمیمی، بی ریا و متدین .در یکی از روزهای زندگی ،مهدی در سمت چپ گلویش دردی را احساس میکند.مادر او را میبیند و فکر میکند دچار گلو درد و سرماخوردگی شده است.وقتی پدر از سرکار به خانه میآید موضوع  با او درمیان گذاشته میشود و پدر هم احتمال گلودرد او را تایید می‌کند.

چند روزی از این ماجرا میگذرد .غده ای در زیر گلوی مهدی پدیدار میشود که ترس و وحشت زیادی را متوجه خانواده میسازد.مهدی نزد پزشکی ویزیت می‌شود .دکتر آزمایشی مینویسد اما نتیجه آزمایش چیزی را نشان نمی‌دهد .یک ماه بعد غده سریعا رشد میکند.طوری که امان مهدی را میبرد.

خاله مادر مهدی روزی به خانه آنان میآید و با مشاهده غده دچار وحشت می‌شود و آنان را راهنمایی میکند تا نزد پزشک متخصص در بیمارستان امام رضا (ع)بروند.پس از انجام معاینات و عکسبرداری پزشک معالج دستور سریع عمل جراحی را صادر میکند و مهدی در یکی از بیمارستانهای مشهد بستری و تحت عمل جراحی قرار میگیرد.غده جراحی شده به آزمایشگاه فرستاده میشود.وقتی جواب آزمایش را نزد دکتر میبرند ،دکتر خبر تاسف باری  را به پدر مهدی میدهد و اعلام میدارد  بچه ی شما مبتلا به سرطان شده و باید به طور مداوم تحت درمان باشد.

پس از مدتی ازمایش مغز استخوان هم انجام میگیرد و اعلام میشود سرطان 60درصد مغز استخوان را فرا گرفته است و روند پیشرونده ی خود را دنبال میکند.دستور شیمی درمانی صادر می‌شود و مهدی هفت هفته در بیمارستان امید تحت شیمی درمانی قرار میگیرد.

آری ،همه چیز از آن غده مرموض شروع شد و این غده میرفت  تا مهدی را به خط پایان زندگی نزدیک سازد و نه تنها مهدی، بلکه تار و پود و قوام زندگی خانواده اورا ازهم  بپاشد.

با شنیدن این خبر قلب خسته پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده محزون گردید.خدایا جسم نحیف مهدی و هیولای سرطان؟!!!چه میشنیدند چگونه باورشان میشد که عزیز دل و پاره تنشان به چنین سرنوشتی دچار شده باشد.صدای فریاد مهدی که جهت آزمایشات به بیمارستان برده بودند در گوششان طنین انداز بود که روح لطیفش آزرده خاطر شده بود و تقاضای مرگش را از خدا میکرد.فاصله گرفتن از جمعیت و در لاک خود فرو رفتن مهدی بخاطر ریخته شدن موهایش و نرفتن به مدرسه را هرگز نمیتوان از گنجینه ذهن خارج نمود.

فرزندی که باید همانند هم سن و سالهایش دراوج نشاط و شادی کودکانه غرق باشد،

به چه روز و مصیبتی دچار شده بود که از شور و  حال افتاده و همچون شمعی در کنج خانه محزون و دل شکسته پیش چشمان پدر و مادر و سایر اعضای خانواده ذره ذره وجودش ذوب گردد.پدر گریان و نالان به حرم علی بن موسی الرضا (ع)میآید .حضرت را به جان جوادش قسم میدهد که به واسطه آبروداری نزد خداوند شفیع و واسطه قرار گیرد.او نماز می‌گذارد و دست  دعا برای  سلامتی همه بیماران بلند میکند.بیاد ایثار سرور زنان عالم میفتد که به موقع دعا اول همسایه هارا دعامیکرد و بعد خود را درنظر می گرفت.او دیگر از بهبودی فرزندش قطع امید کرده بود،زیرا این پیام تلخ را از پزشکان شنیده بود.تنها مونس و دلدارش همسر سیده اش بود که از ایمان و صبوری او روحیه می گرفت و به زندگی و ادامه حیات امیدوار میشد و او چاره ای جز صبر و تحمل مصاعب نداشت

گفت حق اندر کتاب مستطاب

صابران را اجر بدهم بی حساب

هر کاری از دست پدر و مادر مهدی در رابطه با بهبودی او برمی آمد دریغ نداشتند و در طی این چند سال چراغ نورانی وجود آنان در زندگی می رفت تا با غم مهدی به  سوسو و خاموشی گراید.مجمعی نبود که در آن ذکر مصیبت اعمه اطهار (ع)باشد و پدر مهدی شرکت نکند.همه جا بیاد مهدی اشک میریخت و از فراخنای دل سوزناکش ضجه و ناله می کرد.او خوب می دانست این پیشامد نمی ازیمی است و در مقابل مصاعب  و رنج های خاندان عصمت اعمه  هدی (ع)ذره ای بیش نیست.

بیماری مهدی سوز و گداز و پناه آوردن به خدا را در خانواده بیشتر کرد.لحظه ای نبود که گریه و حالت التجا و توسل در آن خانه نباشد.

پزشکان با مشاهده نتایج آزمایشات اعلام داشتند که مهدی جهت پیوند مغز استخوان با تشخیص کمیسیون پزشکی باید به طور اورژانسی به خارج از کشور اعزام گردد.

پدر مهدی با اندک پس اندازی که داشت و مقداری وام،کارهای مقدماتی سفر به خارج(کشور المان)را انجام داد.قبل از اعزام  جهت مشاوره،  مدارک پزشکی را به بیمارستانهای آلمان و انگلیس ارسال نمودند و چنین تصمیم گرفته شد که اگر امکان مداوای مهدی در آنجا وجود داشته باشد نسبت به اعزام اقدام نمایند.طولی نکشید که جواب مهدی ارسال شد.اینبار با شنیدن این خبر پدر مهدی سکته کرد و مدتی را در بیمارستان بستری شد.دیگر جز حریم دوست جایی وجود نداشت و جز توسل و شفیع قرار دادن ضامن آهو کسی فریادرس نبود.همه ی درها بسته بود؛ الا در دوست که همیشه ب روی حاجتمندان و دلشکستگان باز است.

اینجاست طبیبی که ندارد نوبت

هر دل که شکسته تر بود،پیش تر است

دست التجا به دامن کسی باید زد که محبوب خداست.پناه بی پناهان است.رعوف و مهربان و درد آشنای حاجتمندان و دردمندان است.شب از نیمه  گذشته بود.شبی عجیب،شبی از ایام الله ماه مبارک رمضان شب 21رمضان مهدی و پدرش قرآن به سر گرفته بودند و به درگاه الهی تضرع و انابه کرده بودند و در مراسم عزاداری و سوگواری اولین مظلوم عالم امیر المومنین  علی (ع) در حرم مطهر  فرزندش حضرت رضا (ع)حاضر شدند.با چشم و دلی هردو گریان درکنار روضه منوره چشمان خسته شان را خواب گرفت.لحظاتی بعد مهدی سراسیمه از خواب  چشمانش را باز میکند و پدرش را بیدار می‌کند و می‌گوید به خانه برویم.پدرش تعجب میکند تا بحال مهدی را این چنین هیجان زده ندیده است.

به هرحال بطرف منزل میروند.فردای آن روز مهدی خوابش را برای اعضای خانواده این چنین تعریف میکند:《در لحظاتی که خواب چشمانم را فرا گرفته بود،دیدم که در حرم امام رضا (ع)هستم.

پرنده ای  با صورتی انسانی و با بال های بزرگ از آسمان به طرف من آمد واز پشت سر با من برخورد نمود از شدت این برخورد در بدنم رعد و برقی بوجود آمد که از رعشه آن بلافاصله بیدار شدم.》ازآن تاریخ به بعد مهدی گویی تولد دوباره یافت،بیماری که نه خواب داشت نه خوراک،آن شب به اشتها آمد و راحت به خواب نازی فرو رفت.

فردای آن روز برای مهدی پایان همه رنجها و مرارتها بود.او به جمع کودکان محله پیوست و با آنان بازی کرد .از لاک انزوای خود بیرون آمد و لبخند شادی را بر لبان دوستان و آشنایان شکوفا ساخت .

در شهریور ماه 78مهدی در خواب می بیند که در  یکی از صحن های حرم امام رضا (ع)مشغول جارو کردن است.یک آقای روحانی با شالی سبز نزد مهدی می اید و جارو را از او میگیرد .کمی جارو میکند،آنگاه جارو را برمیگرداند و دستی به سر مهدی میکشد.آنگاه مهدی از خواب بیدار میشود .

آزمایشات جدید صحت و سلامتی کامل مهدی را تایید میکند.گویی که انگار اصلا او دچار چنین بیماری ای نبوده است.او به یمن و عنایت امام رضا (ع)در آن شب عزیز شفا یافت و پزشکان صالح او با دیدن  آزمایشات جدیدش که حاکی از سلامت او بود اشک شوق از دیدگان جاری کردند و اینک مهدی است و دنیایی زیبا و دوست داشتنی که امامش برای او به ارمغان آورد . او در بلندای صحت و سلامت در جمع دوستان دانش آموز حضور پیدا کرده و به تحصیل خود ادامه میدهد در حالی که شکر گزار نعمت سلامتی و سپاس گزار الطاف و عنایت امام رئوف است.

ماهنامه بین المللی زائر که متعلق به آستان قدس رضوی میباشد در شماره 64 خود ،شفای این پسر نوجوان را تحت عنوان صاعقه نور  به سه زبان فارسی - انگلیسی و عربی به چاب رسانده بود.


منبع: عدالت خواهان گلستان

ارسال نظر

آخرین اخبار