مجید اخلاقش واقعاشهدایی بود چندماه آخر خیلی تغییر کرد زیرو رو شد روز قبل شهادتش به بچه هاگفت فردا این خاکوبی پاک میشود واقعاهم همان شد

خاطره ای از شهید مدافع حرم مجید قربانخانی

روضه حضرت زینب مجید را زیرورو می‌کند

مجید قهوه‌خانه داشت برای قهوه‌خانه‌اش هم همیشه نان بربری می‌گرفت تا «مجید بربری» لقب بامزه‌ای باشد که هنوز شنیدنش لبخند را یاد بقیه بیندازد.

اخلاقش واقعا شهدایی بود ،بارها هم کنار نانوایی می ایستاد و برای کسانی که می دانست وضعیت مناسبی ندارند. نان #می_خرید و دستشان می رساند. خیلییی مهربوون بود

قهوه‌خانه‌ای که به گفته پدر مجید تعداد زیادی از دوستان مجید آنجا رفت‌وآمد داشتند : «یکی از دوستان مجید که بعدها هم‌رزمش شد در این قهوه‌خانه رفت‌وآمد داشت.

یک‌شب مجید را هیئت خودشان ‌برد که اتفاقاً خودش در آنجا مداح بود. بعد آنجا در مورد مدافعان حرم و ناامنی‌های سوریه و حرم حضرت زینب می‌خوانند و مجید آن‌قدر سینه می‌زند و گریه می‌کند که حالش بد می‌شود. وقتی بالای سرش می‌روند.

می‌گوید: «مگر من #مرده‌ام که حرم حضرت زینب درخطر باشد. من هر طور شده می‌روم.» از همان شب تصمیم می‌گیرد که برود.»...

#پیکرمطهربازنگشت....

#شهادت_۲۱دیماه۹۴

 

ارسال نظر

آخرین اخبار