کاش دنیای اسلام، «گلستان» بود؛

رفته بودیم که برای اهالی گلستان پیام وحدت ببریم و برادری. ولی وقتی رفتیم دیدیم که گلستانی‌ها آن‌قدر برادر هستند اصلاً این حرفها را ندارند.

رفته بودیم که برای اهالی گلستان پیام وحدت ببریم ولی ...

به گزارش گلستان 24، وقتی در یک منطقه جغرافیایی می‌توانی به‌فاصله یک ساعت چهار اقلیم جنگل و دشت و صحرا و دریا را ببینی، وقتی در چند ده کیلومتر ناقابل، حیوانات چهار اقلیم متفاوت را می‌توانی به تماشا بنشینی و از بز و گوسفند و حیوانات صحرایی، به شترهای صحراهای شمال گنبد برسی، اینها نه تنها به‌لحاظ جغرافیایی و طبیعی توی دنیا عجیب و خارق العاده به حساب می‌آید، بلکه آدم را مسحور این طبیعت هم می‌کند! من اما بعد از سه روز حضور در گلستان آن‌قدر منظره‌های نابتر دیده‌ام که طبیعت بکر و خارق العاده‌اش دیگر برایم در اولویت توجه نیست.

پیش از این سفر هیچ تصوری از استان گلستان نداشتم، نه از گلستانی‌ها، نه از ترکمن‌ها، نه از آداب و رسومشان و نه حتی از طبیعت منطقه‌شان. اما کاروان سرزمین برادری ما را به گلستان برد تا چشممان خیلی نسبت به این منطقه باز شود.

گلستان مهاجرهایی از سیستان، خراسان و چند منطقه دیگر دارد، علاوه بر سنی‌مذهبان و اهل‌تشیع، ارمنی هم دارند، یعنی اوج تنوع اقوام و ادیان و مذاهب، به‌قدری که گمان نمی‌کنم هیچ جای کشورمان این حد از تنوع را داشته باشیم، به‌قدری که این تنوع همان قدر که زیاد است، می‌تواند خطرناک هم باشد. اما…

ما رفته بودیم که برای اهالی گلستان پیام وحدت ببریم و برادری، ولی وقتی رفتیم دیدیم که گلستانی‌ها آن‌قدر برادر هستند که اصلاً این حرفها را ندارند! دیدیم که گلستانی‌ها آن‌قدر با هم رفیقند که اصلاً بینشان سنی و شیعه مطرح نیست. اصلاً کسی از کسی نمی‌پرسد: شیعه هستی یا سنی؟! دیدیم که سنی‌های‌شان وقتی مهمان شیعه برایشان می‌آید هرچه دارند برای پذیرایی از او مهیا می‌کنند و با دریای لبخند از او استقبال می‌کنند. دیدیم که شیعه‌های‌شان هم، به اهل‌سنت برادرانه نگاه می‌کنند و برادرانه همدیگر را می‌پذیرند. ما در گلستان دیدیم که دو عالم بزرگ شیعیان و سنی‌های منطقه آن‌قدر با هم صمیمی و برادر هستند که آخوند سنی‌شان کلی قربان‌صدقه آیت‌الله شیعه‌ها می‌رود و آیت‌الله شیعه‌ها هم وحدت را جزو واجبترین‌های امروز دنیای اسلام می‌انگارد و حتی برای مراسم عمامه گذاری آخوندهای اهل‌تسنن به‌عنوان مهمان افتخاری حاضر می‌شود.

ما رفته بودیم برای اهالی گلستان پیغام برادری ببریم ولی چشم که باز کردیم دیدیم که خودمان مسحور اتمسفر عجیب مردم این استان شده‌ایم. رفته بودیم پیغام ببریم ولی چشم که باز کردیم دیدیم کلی پیغام گرفته‌ایم از آنها! از مردمی که هرچند پای اعتقادات مذهبی‌شان ایستاده‌اند و در صحنه بحث علمی کاملاً می‌توانند با هم گفتگو داشته باشند، ولی در عمل فهمیده‌اند که فحش و بد و بیراه به آن یکی مذهب نه تنها آنها را هدایت نمی‌کند بلکه فقط اختلاف پیش می‌آورد و زندگی را به کام مردم شهر تلخ می‌کند.

در گلستان اگر من شیعه توی نماز جمعه اهل‌تسنن حاضر شوم و بین آن همه سنی، مُهر روی زمین بگذارم و دستهایم را موقع نماز نبندم، بعد از نماز هیچ کس بهم چپ چپ نگاه نمی‌کند، هیچ کس سعی نمی‌کند ازم فاصله بگیرد. اتفاقاً نماز که تمام می‌شود اطرافیانم دستشان را جلو می‌آورند و با لهجه ترکمنی‌شان بهم “قبول باشد” می‌گویند. در گلستان وقتی به تماشای هنرنمایی نوازنده ترکمن می‌نشینیم او برایمان قطعه می‌نوازد در رثای سید الشهدا(ع)، و با سه‌تارش انگار دارد روضه می‌خواند برای ارباب بی‌کفن.
و کلیدواژه همه این مودت و صمیمیت را از دو تا عالم بزرگ شیعیان و اهل‌سنت منطقه می‌شنوی: محبت.

این محبت است که باعث می‌شود گلستانی‌ها احترام به عقاید و زندگی مهربان کنار همدیگر را یاد بگیرند، فقط این کیمیاست که می‌تواند رسول معظم ما را به دوست داشتنی‌ترین شخصیت تاریخ تبدیل کند. فقط این کیمیاست که می‌تواند صحنه‌هایی به قشنگی این عکس را از دست ولی فقیه ما ــ حفظه الله ــ رقم بزند.

و گلستانی‌ها ثابت کرده‌اند که می‌شود مهربان بود…

صادق باشیم. در امروزِ این دنیا، داعش دارد به اسم اسلام آدمیزاد را زنده زنده آتش می‌زند. توی امروز این دنیا وقتی به حج مشرف می‌شوی نگهبانان موحش سعودی، به اسم دینداری و پیروی از سنت رسول‌الله  حق زیارت ائمه بقیع را به تو نمی‌دهند و تو حق نداری در تمام حج نام مولایت را به زبان بیاوری، مگر آرام جوری که سعودی‌ای نشنود. و در دنیایی زندگی می‌کنیم که بعضی‌ها کنار گوش خودمان در قم، کانال‌های ماهواره‌ای راه انداخته‌اند و صبح تا شب دارند فحش و بد و بیراه می‌گویند به اهل‌سنت، نه بحث علمی‌ای، نه تبادل دانشی، نه احتجاج و برهانی و نه… .

و در این شرایط وقتی آدم گلستان را نگاه می‌کند می‌فهمد که چقدر این آدم‌ها بزرگ شده‌اند! چقدر این آدم‌ها خوب یاد گرفته‌اند که احساسات‌گرایی و بی‌عقلی هیچ کاری را درست نمی‌کند. چقدر خوب یاد گرفته‌اند که شیعه و سنی که در بعضی منطقه‌ها دوقبضه شمشیرند و می‌خواهند گردن همدیگر را بزنند، می‌توانند دو لبه قیچی باشند برای زدن ریشه دشمنان قسم‌خورده رسول معظم‌مان.

سفر ما به استان گلستان تمام شد، و آنچه برای من به یادگار ماند، جایگاه رفیع “خرد” بود که بین ترکمن‌های اینجا می‌شد آن را دید، و محبتی که دلهای این مردم را به هم نزدیک کرده بود. و آنچه برای من به یادگار ماند پدر شهید اهل‌تسننی بود که با تمام وجود گفت: من از شما جوان‌ها هیچ نمی‌خواهم مگر حفظ اتحاد در برابر دشمنان، و آن پیرمرد اهل‌تسنن که به‌خاطر کهولت سن قادر به راه رفتن عادی نبود ولی می‌گفت: برای ۲۲ بهمن ویلچر می‌گرفتم و رفتم راهپیمایی و جوری مرگ بر آمریکا گفتم که وقتی برگشتم خانه مشتم باز نمی‌شد! و خنده آن لحظه آن پدر شهید، و بوسه‌ای که می‌خواست خاضعانه نثار دستان پسر جوان سردار شهید عباس کریمی بکند، و مهر و محبتی که توی خنده‌های مادر دو شهید ترکمن جاری بود، و آن آخوند پیر اهل‌سنت که برای استقبال از ما با کمر خمش تا دم در مسجد با ما آمد و بهمان گفت: حواستان به امر رهبرتان باشد، همه با هم متحد پشت او بمانید… .

گلستانی‌ها  از تنوعشان که می‌توانست یک تهدید جدی باشد، یک فرصت بی‌نظیر ساخته‌اند، و با حفظ اعتقاد و سنتهای‌شان، برادری را یاد گرفته‌اند. گلستان، مهد خرد و محبت است، کیمیاهای ناب امروز دنیای اسلام. گلستان، گلستان بود…

ارسال نظر

آخرین اخبار