غایی‌ترین هدف آمریکایی‌ها تهی کردن نظام جمهوری اسلامی از ماهیت حقیقی و اکتفا کردن حاکمیت به ماهیت حقوقی و عنوان «جمهوری اسلامی» است که در این صورت جمهوری اسلامی ایران با جمهوری اسلامی پاکستان و افغانستان تفاوتی نداشته باشد.

مدل مفهومی نفوذ

 به گزارش گلستان24، «عبدالله گنجی» در سرمقاله شماره امروز روزنامه «جوان» نوشت:

نفوذ

با تیزهوشی مقام معظم رهبری و رصد هوشمندانه دیده‌بانان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، توانستیم همزمان با تغییر سنگر امریکا در دوران پسابرجام، ما نیز در مقابل او تغییر سنگر بدهیم و اگر همچنان در میدان برجام مشغول تراشیدن همدیگر بودیم با تهدیدات قوی‌تری مواجه می‌شدیم که مقابله با آن قدری سخت‌تر می‌شد. نفوذ به معنای جدید به عنوان یک «روش» از سوی امریکایی‌‌ها اتخاذ شد اما هدف غایی آنان همچنان از ثبات برخوردار است. علت ثبات در هدف غایی را باید در ماهیت حقیقی و دستگاه معرفت‌شناسی انقلاب اسلامی جست‌وجو نمود. امریکایی‌ها بر این باورند که تا حاکمیت این ماهیت و آن دستگاه معرفتی در ایران وجود دارد نه قادر به تسلط خواهند بود و نه توان براندازی ساختاری را دارند. هدف غایی امریکا‌یی‌ها تا پایان 10‌ساله تعهدات برجام، براندازی ساختاری نیست بلکه پیمودن راه‌هایی است که از نظام جمهوری اسلامی صرفاً «پسوند اسلامی» آن باقی بماند در آن صورت دیگر نیازی به براندازی ماهوی نیست، چرا که با موجودی بی‌خاصیت و صرفاً حقوقی مواجهند که هیچ تهدیدی را متوجه منافع جهانخواران نمی‌کند. بنابراین تا پایان برجام به دنبال سه مسئله هستند که از ترتیب توالی هم برخوردار می‌باشند و هر کدام پیش‌نیاز بعدی است. با مطالعه خروجی مؤسسات مطالعاتی ـ رسانه‌ای غرب در چند ماه پس از توافق وین و اظهارات مقامات امریکا در کنگره (که با هدف اقناع نمایندگان جهت رأی مثبت به برجام صورت می‌گرفت) و همچنین سخنرانی‌های کارشناسان اطلاعاتی انگلیس و امریکا در چند ماه گذشته می‌توان این سه هدف را احصا نمود:

1 ـ ایجاد تردید در تصمیمات کلان و راهبردی نظام در عرصه بین‌المللی و سیاست داخلی مانند نحوه مواجهه با مسائل سوریه، یمن و عراق در سیاست داخلی نیز به دنبال اولویت‌سازی برای حاکمیت و تردید در سیاست‌های کلی پیشین می‌باشند.

2 ـ ایجاد فاصله بین مردم و حاکمیت به روش‌های مختلف که القای ناکارآمدی، محوری اصلی در این راهبرد است.

3 ـ غایی‌ترین هدف امریکایی‌ها تهی کردن نظام جمهوری اسلامی از ماهیت حقیقی و اکتفا کردن حاکمیت به ماهیت حقوقی و عنوان «جمهوری اسلامی» است که در این صورت جمهوری اسلامی ایران با جمهوری اسلامی پاکستان و افغانستان تفاوتی نداشته باشد. ناهمسو نشان دادن انقلابی بودن با توسعه و رفاه در اینجا مؤلفه‌ اصلی است که رئیس‌جمهور امریکا با صراحت در سخنرانی سالانه خود در مجمع عمومی سازمان ملل می‌گوید: «شعار مرگ بر امریکا برای ایرانیان اشتغال ایجاد نمی‌نماید». بنابراین قرار دادن مردم بر سر یک دوراهی که یک راه به سمت رفاه و توسعه ختم می‌شود و دیگری به انقلابی بودن و مبارزه با امریکا، هدف اساسی در مقابله با ماهیت حقیقی نظام است.

روش، عرصه و ابعاد نفوذ برای نیل به اهداف غایی ذکر شده را می‌توان در مدل ذیل به اختصار آورد.

1 ـ عرصه رسانه: وظیفه رسانه در پروسه نفوذ «ادراک‌سازی» است. جابه‌جایی باورها، منزلت‌ها، ارزش‌ها و تغییر گفتمان‌ مردم با حاکمیت، اولویت‌سازی و بزک کردن غرب به عهده رسانه است. با بررسی عمیق و تمرکز بر اشتراکات رسانه‌های غربی و برخی رسانه‌های داخلی که سوژه، پول و تیتر را از غرب اخذ می‌نمایند، در حال حاضر می‌توان مأموریت رسانه‌ای مذکور را که شرح آن را به یادداشت دیگری می‌سپاریم به نحو ذیل خلاصه نمود:

1 ـ سیاه نشان دادن نظام با ارائه چهره‌ای فاسد از آن

 2 ـ قرار دادن مردم بر سر دوراهی زندگی یا ارزش‌گرایی

 3 ـ ارائه مدل‌های تطبیقی از توسعه و شاخص‌سازی از آن و قرار دادن مرتب ایران در انتهای جدول‌های جهانی

 4 ـ ارائه چهره دوپاره از حاکمیت نسبت به غرب

 5 ـ برجسته کردن اظهارات احتمالی مثبت مسئولان غربی نسبت به تاریخ، تمدن و فرهنگ ایران و حذف نگاه‌ها و مواضع منفی آنان با هدف کاستن از حساسیت‌ها و بزک دشمن

6 ـ ارائه تصویر مخدوش از گذشته انقلاب اسلامی.

2ـ عرصه اجتماعی: یارگیری در شبکه‌های اجتماعی  مجازی و حقیقی با هدف فشار از پایین برای عدول از شعارهای انقلاب اسلامی از یک سو و تولید ذائقه برای رأی‌دهندگان نسبت به جریانات خاص، دو مأموریت در عرصه اجتماعی است. اشاره جان‌کری به ارسال گوشی‌های هوشمند به ایران و تأکید اوباما مبنی بر اینکه «بعد از توافق هسته‌ای طرفداران ما در ایران حکومت را تحت فشار قرار خواهند داد» نمونه‌ای بارز از این ظرفیت‌سازی و توقع است که چند روز پس از آن نامه‌ای منسوب به 500 استاد به رئیس‌جمهور برای حذف شعار مرگ‌ بر امریکا بعد از تکبیر نماز در مراکز مذهبی نمونه آن است.

3 ـ عرصه سیاسی : در عرصه سیاسی تردید در تصمیمات قاطع و انقلابی، تغییر اولویت‌ها و تن‌ دادن دولت به مدل توسعه خطی و جبری غرب و تقلیل منافع ملی به منافع صرفاً مادی و بی‌حوصلگی برای پرداخت هرگونه هزینه برای اهداف انقلاب اسلامی و تخفیف نهادها و جریانات انقلابی در داخل از اولویت‌های این عرصه است.

4 ـ عرصه فرهنگی: در عرصه فرهنگی تقویت مصرف‌گرایی و تأسی و گرایش به نمادهای مصرفی فرهنگ غرب در اولویت است. ترویج لذت‌پرستی به عنوان یک پرستیژ و مسخ‌شدگی در این مسیر، «مردواره» کردن زنان و عرفی‌گرایی به جای ارزش‌گرایی و القای فاصله بین ارزش‌های فرهنگی مردم و حاکمیت از اولویت‌های این عرصه است.

5 ـ عرصه اقتصادی: در این عرصه شرطی‌سازی، انتظار و وابسته نمودن از طریق ارائه ناقص تکنولوژی در اولویت است. ارائه خدمات یا اطلاعات ناکامل به طرف‌های معامله جزو فرهنگ اقتصادی امریکایی است. عدم امکان به کارگیری هواپیماهای اف14 در جنگ تحمیلی به دلیل کمبود قطعات آن مدل قابل تعمیم به روابط اقتصادی امریکا با کشورهای دیگر است هدف از تعامل اقتصادی ناقص با کشورهای مذکور به مثابه معتادسازی و کشاندن آنان به سوی خویش است.

انتهای پیام/فارس

ارسال نظر

آخرین اخبار