به قلم حسین پایین محلی:

مدرنیته عین بنیادگرایی وتروریسم جهانی است که تاکنوت تاریخ بشر به مانند ان را تجربه نکرد ه چراکه مدرنیته نه تنها درغرب بلکه درصدد زدودن تاریخ انسان وتاریخ سازی برای اوست واین امر کاملا طبیعی است

مدرنیته ریشه دربنیادگرایی دارد

گلستان24 گزارش می دهد:

 

مدرنیته ریشه دربنیادگرایی دارد!

چندسال پیش  کتابی با عنوان "اتوپی وعصر تجدد"از دکتر داوری به دست حقیر رسید وپس از مطالعه آن با یکی از دوستان  درباب محتوای آن صحبت کردیم .دکتردرمقدمه گفته ابتدادرصدد بود  که عنوان کتاب را "عصر بی خردی"بگذارد. این دوست به نقل قول از یکی از روشنفکران دینی گفت  مگر نه اینکه اکثر مردم جهان عاقل هستند پس عصر ما عین عقل است! این دوست متوجه نبود که بین عقل داشتن ورفتار عاقلانه کردن فاصله بسیار است.

چندی گذشت تا نگارنده  مقاله ای با عنوان "بنیادگرایی ریشه درمدرنیته دارد"را به همت یکی از اهل نظر در نشریه ای چاپ کرد.بعداز چاپ این دوست  تماس گرفتند که بعضی ها زنگ زدند که چرا نوشتار آقای فلانی را چاپ کردید؟! ایشان درجواب فرمودند که نقد بنویسید وبنده را هم مطلع کردند وحقیر هم آمادگی لازم برای پاسخگویی به انتقادات را اعلام کرد اما از هیچکدام از آن نقدها خبری نشد!

نگارنده دران نوشتار به این مسئله اشاره کرده بود که  بنیادگرایی اسلامی یا پروژه ای است سیاسی از طرف تمدن غرب  ویا چنانکه امثال نصر،فوکویاما،فرید ذکریا، وبودریار نیز گفته اند واکنشی است  دفاعی دربرابر مدرنیته چنانکه درافغانستان مجاهدان دربرابر نیروهای خارجی انجام می دهند ویا براساس اسنادی که سایت ویکی لیکس  افشاکرد امریکا به ارتش پاکستان بودجه می دهد تا عده ای را پرورش دهد تا پس از گذراندن دوره نظامی درافغانستان  دست به عملیاتهای انتحاری بزنندوحضور امریکا درانجا برای تحقق دموکراسی  مشروعیت پیدامی کند!

بعد از این واکنش بود که حقیر  مجددا به نسبت بین بنیادگرایی ،تروریزم ومدرنیته(سرمایه داری لیبرال)اندیشیده وبه این نتیجه رسیدم که نه تنها بنیادگرایی وتروریسم ریشه درمدرنیته ندارد بلکه مدرنیته ریشه دربنیادگرایی وتروریسم دارد(مصداق بارز ان به عنوان مثال فیلم "غلاف تمام فلزی "از کوبریک است ). درسطور بعد برای اثبات این مدعا ادله ای خواهیم آورد اما قبل از آن ابتدا باید نسبت بنیادگرایی وتروریسم روشن شود.

معنی لغوی بنیادگرایی این است که به اصل چیزها بازگردیم اما درادبیات سیاسی ورسانه ای غرب  به کسانی اطلاق می شود که متحجراند وان را مساوی بنیادگرایی اسلامی می گیرند  که درصدد تخریب جهان وناامن کردن نظام بین الملل است-نمونه ان تخریب برج دوقولوها ومتهم شدن عراق وافغانستان - که کدخدای دهکده جهانی-آمریکا به عنوان پدر سرمایه داری نئولیبرال-باید ان را جهت ایجاد امنیت جهانی سرکوب کند!

پس تااینجاروشن شد که بنیادگرایی از حیث لغوی چیست وغرب چگونه مفاهیم را درراستای دکترین خود به کار می برد.علاوه براین می توان به بنیادگرایی غیر اسلامی هم  اشاره کرد چنانکه بنیادگرایی مسیحی هم داریم که جنگ های صلیبی را به راه انداختند  یا بنیادگرایی یهودی که با آرمان سرزمین از نیل تا فرات به تشکیل دولت تروریستی پرداختند  یا بنیاد گرایی بودایی که درمیانمار مسلمانان را سلاخی می کنند واز این دست بنیادگرایان تروریست دینی کم نداریم چنانکه درقلب اروپا صرب ها مسلمانان را قطعه قطعه کردند! درثانی بنیاد گرایی الزما می تواند دینی هم نباشد وایدئولوژیکی باشد چنانکه درغرب درقرن بیست بنیادگرایی نژادی درقالب ناسیونالیسم  به جنگ جهانی اول ودوم  بین دول غرب منجر شد یا استعمار انگلیس با نگاه  بنیادگرایی تمدنی –انگلوساکسونی –ونژادگرایی غربی  به چپاول و برده داری وسلاخی آفریقاییان وهندیان و...پرداختند!

سوم اینکه هستند کسانیکه بنیادگرایند-چه دینی چه ایدئولوژیکی- اما تروریسم نیستندودرفضای تمدنی غرب نفس میکشندووتنها با حرف زدن به نقد غرب می پردازند!سلوک امثال سید حسین نصر بیانگر این ادعاست  که تنها دین رادرعرفان وساحت شخصی وفردی می بینندوخود غربزده اند! عکس این قضیه هم مصداق دارد چنانکه برخی تروریستها بنیادگرا نیستند بلکه به تروریسم به عنوان یک تجارت نگاه می کنند!بسیاری از تروریست های دستگیر شده در سوریه حتی مسلمان هم نیستندو دربازجویی دستمزد کلان را علت حضور خود درسوریه عنوان کردند(زیرنظرشرکت های ادم کشی چون بلک واتر)

جالب اینجاست غربی ها هر نوع خشونتی را نفی می کنند اما خود دست به هر خشونتی درقبال شهروندان خود –مثلا انچه در جنبش وال استریت شاهد ان بودیم-یا کشورهای دیگر –انچه درقرن بیستم تحت عنوان جنگهای اول ودوم رخ داد-ویا تمدن های غیر غربی –افریقا واسیا-مرتکب مرتکب می شوند را مصداق خشونت نمی بینند ولذا این مثل روز روشن است که این حرفها تنها لفاضی هایی است  که به بهره برداری سیاسی غرب منتهی می شودثانیانحوه برخورد آنها کاملا گزینشی وبراساس منافع انهاست به عبارتی این منافع انهاست که به انها می گوید چه چیزی درکجا وتحت چه شرایطی خوب است وهمان چیز درجایی دیگر بد!

دکترداوری درجایی به نقل از لیوتارعنوان کرده بود دیفرنس با کلمه دیفرنت فرق دارد .کلمه اولی به معنی چند چیز است که با هم متضاد باشند ودومی به معنی تفاوت است.لیوتار به تضاد چندگانه تمدن جدید (مدرنیته)اشاره می کند که مصادیق ان را درسطور قبل اوردیم که چگونه  از یک سو  مدعی اومانیسم وحقوق بشر می شوند ودرعراق دست به نسل کشی می زنند!نیچه درچنین گفت زرتشت از گسترش برهوت دراینده سخن گفته بود که این برهوت را هیدگر بی فکری  تعبیر کرده بود.

اینکه امروز غرب تنها گزینه پیش رورا تنها نظامی می بیند نشان از دود شدن تئوری ها وگفتمان ها و ...دارد که روزگاری در عصر روشنگری مدعایش بود-جدای از اینکه ذات عقلانیت مدرن نیهیلیستیک است-علاوه بران می توان به مادی اندیشی تمدن غربی اشاره کرد که تنها اصالت را به سودوفایده می دهدوفایده گرایی را برای خودش اولویت داده چنانکه حمله به عراق حداقل باعث حضور هزارشرکت امریکایی اروپایی برای باز سازی عراق شد که سودش برای  ماقابل تصور نیست!اندیشه ای که سودای مدیریت جهان  درسایه گفتگو وگفتمان را داشت امروز دکترین نظم نوین جهانی را در لشکر کشی واحیای جنگ های صلیبی میداند که این خود دروهله اول نشان از انحطاط این تمدن دارد وماهیت حقیقی خشن خودراعیان میکند که چطور تنها نقاب عوض کرده اما همچنان به راه استعمار  کهن  ادامه می دهد اما بانام وروشی پیچیده تر که مقام عظمای ولایت از ان به عنوان "استعمار فرانو"یادکردند.استعمار فرانودرقالب طرح توسعه  به بسط تجدد می پردازد وبه هضم همه فرهنگ ها درخود ادامه می دهد وبه تعبیر بودریار خودش را اصل ومابقی را زیرنویس می داند!اینکه گفته می شود مدرنیته قوه هاضمه قوی دارد درست است چراکه مدرنیته ماهیت پدیده ها را دگرگون می کند ودیگران را از نقطه نظر پارادایمی وتمدنی به بازیگر بازی دیسکورس غربی تبدیل می کند وتا درشطرنج هستی شناسانه معرفت شناختی خویش جهت دهد.به عنوان مثال به دیگری می گویند بیائید گفتگو کنیم ولی هنگامی که سرمیز مذاکره می نشینند به تحمیل دیدگاه خود به طرف مقابل می پردازند  واسم سازش را گفتگو می گذارند درغیر این صورت چنان که گفتیم  متهم به بنیادگرایی و تروریسم میکنند!

غرب که مهد مدرنیته است امروز درسرمایه داری لیبرال تحقق پیداکرده وعلارقم نفی ایدئولوژی اندیشی  خود بادکترین نظم نوین جهانی  درصدد یکسان سازی عالم است .از یادنبردم که دردوران روشنگری غرب دین را به حاشیه راند واز پروژه عقلانیت ابزاری دفاع کرد وبعداز سقوط فاشیزم ناسیونالیسم را رد کردندو با سقوط کمونیسم از پایان ایدئولوژی گفتند درحالیکه  لیبرالیزم خودش ایدئولوژی  پایان تاریخ است که امروز دست به هر اقدامی  جهت حفظ وضعیت موجود می زند وسپس به توجیه ان می پردازد. با توجه به انچه  گفته شد می بینیم اندیشه غربی از ارسطو تاپوپر چیزی جز نفی دیگری واصالت دادن به خود نیست.چنانکه جانسون اشاره کرده کل تاریخ تمدن غربی انگلی است  که تنها با حمله به دیگری جهت بقا بانگرش داروینیستی به حیات خود ادامه داده است.درحالیکه بسیاری از بنیادگرایان –برخلاف تصویری که رسانه ها ی غربی از ان به شهروندان جهان ارایه می دهند –از جنس دینی یااسلامی نیستند وایدئولوژیکی هستند که ریشه درمبانی مدرن دارد وازابزارهای مدرن استفاده می کنند نمونه انهم می توان به مجاهدین خلق اشاره کرد که روزگاری بااندیشه مارکسیستی  به مبارزه باشاه پرداختند وامروز باحمایت غرب وآمریکا به ترور امت انقلابی مشغولند!

حتی اندسته از بنیادگرایان موسوم به اسلامی  که روزگاری امریکا به بهانه دستگیری بن لادن وسرکوب انهابه  خاک افغانستان حمله کرد وبیش از یک دهه خاک افغانستان را به توبره کشید ونتوانست پیدایش کند-که ظاهرا قبل از اینکه مرگ بن لادن رسانه ای شود اورا کشته بودندوحضور نظامی امریکا درافغانستان برای کنترل چین روسیه وبه خصوص ایران بود نه بن لادن!وجودمعادن اورانیم وذخایر نفتی وگازی ومعادن طلای دست نخورده هم که می تواند علت خوبی باشد اما به اسم احیای دموکراسی ومبارزه با تروریسم!- امروزه درجریان سوریه بهترین مراودات را با انها دارد –ازکمک مالی وحمایت رسانه ای وحقوقی گرفته  تااموزش نظامی وتحویل انواع سلاح ها وادوات جنگی-جان کلام اینکه مدرنیته عین بنیادگرایی وتروریسم جهانی است که تاکنوت تاریخ بشر به مانند ان را تجربه نکرد ه چراکه مدرنیته نه تنها درغرب بلکه درصدد زدودن تاریخ انسان وتاریخ سازی برای اوست واین امر کاملا طبیعی است چراکه آغاز اندیشه فلسفی مدرن  کوژیتیو دکارتی   است که تنها خود رابه رسمیت می شناسد وبه عنوان فاعل شناسا جهت تصرف درعالم مشروعیت می بخشد وبه تعبیر دکتر مظفرنامدار اگر بنیادگرایی را مساوی بازگشت به گذشته بدانیم چرا مدرنیته را عین ان ندانیم وقتی که سودای روشنفکران دوران موسوم به روشنگری  بازگشت به غرب منهای مسیحیت وتنفس درفضای اسطوره ای یونان بود!؟

 

ارسال نظر

آخرین اخبار