یادداشت یک مخاطب دهه هفتادی از «ماجرای نیمروز»؛

ماجرای نیمروز همان چیزی است که یک مخاطب،به حق،انتظارش را دارد.جمع بغض و نفرت و کینه در کنار عشق و ایثار و تلاش.هم موقع دیدنش حرص می خوری هم یک وقت هایی آخیش از ته جگرت بلند می شود.

«ماجرای نیمروز» همان چیزی است که یک مخاطب،به حق انتظارش را دارد/سیمرغ واقعی در نگاه مردم است

به گزارش گلستان24، "مهدیه سادات حقی" دانشجوی نخبه گلستانی در یادداشتی به تحلیل  فیلم"ماجرای نیمروز" پرداخت و نوشت: نشسته ام روی صندلی سینما خم شده ام رو به جلو.دستم را گذاشته ام زیر چانه ام.با همه ی حواس  در تلاشم حتی واژه ای از دیالوگ های فیلم از زیر دستم در نرود.همه ی اینها شاید برگردد به اینکه تعریف ماجرای نیمروز را خیلی شنیده بودم.

توضیحات اول فیلم را تند تند و با دقت می خوانم.چند دقیقه ای که می گذرد ریتم کند ابتدای فیلم برایم جالب میشود.یک چیزی توی مایه های آرامش قبل از طوفان!

حواسم هم به ریتم قصه است هم به دیالوگ ها ، اما زوم شده ام روی بازی های دوست داشتنی و جذابِ حال خوب کن!و صد البته در صدر، هادی حجازی فر.از آن بازی هایی که نه تنها بوی نقش های قدیمی نمی دهد که روان بودن و طبیعی بودنش خیره ات می کند.

کمال ماجرای نیمروز آن قدر واقعی است آن قدر در دل داستان حل شده آن قدر تو را درگیر می کند که ناخودآگاه نگاهت می رود سمت دست های حجازی فر! دست هایی که پَرِ سیمرغ را لمس نکرد  اما کیست که نداند سیمرغ واقعی در نگاه مردم است نه دست های هنرمندان!

اما فوق العاده بودنِ حجازی فر ابدا سایه اش روی بازی محکم و قدرتمند جواد عزتی نمی افتد.خصوصا وقتی درِ اتاق آقا رحیم باز می شود و تو در بین حجم کلماتی که صادق میگوید یک "عباس" می شنوی!گیج و منگ ...مبهوت ضربه ی از خودی خورده (!)ذکاوت صادق را تحسین می کنی.ذکاوتی جذاب همراه با جدیتی مردانه و زوایای شخصیتی پنهانی که همه و همه را عزتی به خوبی از آب در آورده است.

و اما عباس!

پایان مسیر زندگیش آن قدر برایم وحشتناک بود که بشود ترسناک ترین ملموس ترین و درگیرکننده ترین کاراکتر قصه برای من.البته به نظرم حسین مهری باز هم حسین مهری بود.مثل اکثر نقش هایش.یک مظلوم نما با چهره ای مثبت و البته اشکی که دم مشکش است که البته چندان هم بد نیست.

آقا رحیم قصه تلاشش بر این است که ارسطو نباشد!نمی شود هم گفت که تلاشش بی ثمر بوده.اما مهرانفر گاهی ته چهره ی ارسطویی دارد در حالی که جدیت یک مامور اطلاعاتی را هم نسبتا خوب به تصویر کشیده است.

بی تعارف حامد قصه لوس است! بر خلاف جدیت و مردانگی کمال و رحیم..سن امثال من که به آن موقع ها قد نمی دهد اما انتظارم از یک جوان دهه ی شصتی جوانیست با کله ای با بوی قرمه سبزی ای بیش از اینها!البته ناگفته نماند که این تفاوت های ریز شخصیت ها را دوست داشتم.

ماجرای نیمروز همان چیزی است که یک مخاطب،به حق،انتظارش را دارد.جمع بغض و نفرت و کینه در کنار عشق و ایثار و تلاش.هم موقع دیدنش حرص می خوری هم یک وقت هایی آخیش از ته جگرت بلند می شود.

البته نمی شود بابت یک چیز خرده نگرفت.تعریف مجاهدین خلق در فیلم، وقتی یک سری جانیِ آدم کشِ بی رحم معرفی میشوند که ملت را بی دلیل بسته اند به رگبار.درحالی که این همه بی رحمی و قساوت قلب از ایدئولوژی ای نشئت می گیرد که فیلم اشاره ی خاصی به آن نمی کند.

تاریخ آن برهه ی تاریخی ایران آنقدر ملتهب و پراتفاق است که به تصویر کشیدنش،یکباره مخاطبِ از همه جا بی خبر را با انبوهی از اطلاعات روبرو می کند.اطلاعاتی که سازماندهی اش ، آن هم در آن فرصت کم ، دشوار است.با این حساب شاید بهتر بود فیلم کمی هم مخاطب را در این زمینه یاری می کرد.

اما در کل فضاسازی فیلم آنقدر خوب است که احساس می کنی بیشتر مستند می بینی تا یک فیلم سینمایی،درست مثل ایستاده در غبار.

فضاسازی ای که با طراحی گریم فوق العاده ی محسن دارسنج همراه شده و حالا یقینا دو بال پرواز ماجرای نیمروز اند.گریم ها آن قدر حرفه ای و به جاست که تو را حیرت زده می کند هرچند که متاسفانه دیدیم این همه خوب بودن لابه لای برگه های روی میز داوران گرامی گم شد.

قصه ماجرای نیمروز جذاب است.موضوعی که تازگی اش تو را به وجد می آورد،پرداخت خوبش ذوق زده ات می کند و کارگردانی اش تو را امیدوار به آینده ی سینمای تارعنکبوت گرفته ی ایران!و تو میبینی محمد حسین مهدویان یک بار دیگرهم به همه ثابت کرد کاربلدی اش را.

ماجرای نیمروز عجیب مخاطب را راضی می کند و این نتیجه ی یک کار تیمیِ هماهنگ با پشتیبانی خوب تهیه کننده ی فیلم است.تهیه کننده ای که ریز شدن در کارنامه ی کاری اش تو را می رساند به دو کلمه:تعهد و خوش سلیقگی!

حالا دیگر وقتی اسم سید محمود رضوی و این حجم از هنرمندانِ متعهدِ کاربلد مُهر می شود پای یک فیلم می توانی با اعتماد بلیط بخری ، روی صندلی سینما بنشینی و از انتخابت لذت ببری؛

چون تجربه ثابت کرده انتهای این اعتماد،لبخند رضایت توست..

لبخند خدا و امام مهربانمان نصیب شان..

انتهای پیام/ کلاس بیست

ارسال نظر

آخرین اخبار