ویژگی‌های برجسته‌ی نامه‌ی دوم رهبر انقلاب

نامه‌ی رهبر انقلاب را می‌توان ظرفیتی از قدرت نرم و فراتر از انواع متفاوت دیپلماسی (عمومی، رسانه‌ای، دولت‌ملتی و...) تلقی کرد که نمی‌تواند توسط دستگاه‌های دیپلماسی کشورها مورد توجه قرار گیرد. قابلیتی که دولت‌های مدرن‌شده و غربی‌شده نمی‌توانند برای خطاب قرار دادن مردم کشورهایی دیگر مورد استفاده قرار دهند.

معرفی چهره‌ی غیرغربی از دین صلح و دوستی
به گزارش گلستان24،در این یادداشت تلاش می‌کنیم به برخی ویژگی‌های برجسته‌ی نامه‌ی رهبر ایران به جوانان اروپای غربی و آمریکای شمالی که هم در نامه مشهود است و هم متناسب با بستر نگارش نامه است، اشاره کنیم. لذا از قدرت نرم و دیپلماسی عمومی گرفته تا معرفی اسلام به‌عنوان قطب جدید قدرت در نظام بین‌الملل، اسلام به‌مثابه‌ی دین صلح و رحمت، تلاش برای یادآوری مسئولیت جوانان و لزوم روی آوردن جوانان به منابع اولیه و اصیل اسلام، به‌عنوان برخی از این ویژگی‌های برجسته یاد خواهند شد.
 
1. قدرت نرم و ظرفیتی ورای انواع دیپلماسی
 
در دوره‌ای که زعمای کشورهای اسلام و نخبگان سیاسی این کشورها بیشتر مشغول رتق‌وفتق امور دنیای مادی خود با کشورهای اروپایی و آمریکایی هستند و در جهانی که به‌شدت بر سر تصاحب منافع مادی، نزاع سیاسی و نظامی وجود دارد و در جایی که مسائل هدایت‌گری و تعامل با مردم به‌جای سران کشورها کمتر در دستورکار است، آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی از ظرفیتی ورای دیپلماسی و خطاب قرار دادن مستقیم مردم و جوانان استفاده کرده‌اند. نامه‌ی ایشان را می‌توان ظرفیتی از قدرت نرم و ظرفیتی فراتر از انواع متفاوت دیپلماسی (عمومی، رسانه‌ای، سنتی و...) تلقی کرد که کمتر توسط دستگاه‌های دیپلماسی کشورهای مسلمان مورد توجه قرار می‌گیرد. قابلیتی که کمتر توسط سران کشورهای دولت‌های مدرن‌شده و غربی‌شده برای خطاب قرار دادن مردم کشورهایی دیگر مورد استفاده قرار می‌گیرد. برای مثال، باراک حسین اوباما هر سال به‌مناسبت نوروز (آغاز سال جدید در ایران و کشورهای حوزه‌ی تمدنی فارسی‌زبان) با مردم و جوانان ایران به‌صورت مستقیم صحبت می‌کند و از قابلیت دیپلماسی عمومی بهره می‌برد، اما وی در قامت رئیس‌جمهور آمریکا، مردم ایران را مورد خطاب قرار می‌دهد و نه از جانب فردی همتراز با مردم ایران. بنابراین این موضوع کمتر مورد توجه سران کشورهای غربی‌شده و مدرن‌شده قرار گرفته است.
 
2. معرفی اسلام به‌عنوان ظرفیتی تمدنی
 
در این نامه، آیت‌الله خامنه‌ای تلاش می‌کنند اراده و توان واقعی تأثیرگذاری جهان اسلام را به جوانان اروپا و آمریکا یادآوری کنند؛ تمدنی با قدمتی نزدیک به چهارده قرن که هم به‌لحاظ سیاسی توانایی تشکیل حکومت را داشته و حکومت تشکیل داده است و هم در طی این قرون، ساختارهای فرهنگی و تمدنی خویش را مستحکم کرده و به ظرفیتی دست یافته است که کمتر تمدنی با این قدمت تاریخی به آن دست یافته است. طبیعی است که بنیان‌های تمدنی شبیه به این، نیازمند اطلاع‌رسانی دقیق در مورد ظرفیت‌هایش است. این اطلاع‌رسانی از چند حیث حائز اهمیت است. ظرفیتی که دنیای غرب از آن بی‌نصیب نبوده و حتی بر شانه‌های آن سوار شده و به پیشرفت‌های بعدی رسیده است. «دنیای باختر قرن‌هاست که مسلمانان را به‌خوبی می‌شناسد؛ هم آن روز که غربیان در خاک اسلام میهمان شدند و به ثروت صاحب‌خانه چشم دوختند و هم روز دیگر که میزبان بودند و از کار و فکر مسلمانان بهره جستند، اغلب جز مهربانی و شکیبایی ندیدند.»
 
3. لزوم شناخت بدون واسطه و صحیح از اسلام به‌عنوان دین صلح
 
در این نامه، اسلام دین صلح و دوستی معرفی می‌شود؛ همان‌گونه که هست. آیت‌الله خامنه‌ای در این نامه تلاش می‌کنند قرائت افراطی تروریست‌های «تحت فرمان» از اسلام را کنار بزنند و روح و نفس اسلام اصیل را، که توسط خداوند و قرآن معرفی می‌شود، به جوانان معرفی کنند. لذا همان‌طور که در نامه‌ی اول خویش خطاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی بیان داشتند «اجازه ندهید ریاکارانه،تروریست‌هایتحت استخدام خود را به‌عنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند. اسلامرا از طریق منابع اصیل و مآخذ دست‌اول آن بشناسید. با اسلام از طریققرآنوزندگی پیامبربزرگ آن (ص) آشنا شوید»، در این نامه نیز خطاب به جوانان کشورهای غربی عنوان داشته‌اند: «من از شما جوانان می‌خواهم که برمبنای یک شناخت درست و با ژرف‌بینی و استفاده از تجربه‌های ناگوار، بنیان‌های یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پی‌ریزی کنید. در این صورت، در آینده‌ای نه‌چندان دور خواهید دید بنایی که بر چنین شالوده‌ای استوار کرده‌اید، سایه‌ی اطمینان و اعتماد را بر سر معمارانش می‌گستراند، گرمای امنیت و آرامش را به آنان هدیه می‌دهد و فروغ امید به آینده‌ای روشن را بر صفحه‌ی گیتی می‌تاباند.»
 
4. پرسشگری و یادآوری مسئولیت نسل جوان توانمندسازی این نسل
 
در نامه‌ی اول در جاهای متعدد، به‌صورت پرسشی مطرح و تلاش شد میزان مسئولیت‌پذیری این نسل و مخاطب نسبت به وظایفی که برعهده دارد، مشخص شود. وقتی از جوانان پرسیده می‌شود که «آیا تاکنون خود مستقیماً به قرآن مسلمانان مراجعه کرده‌اید؟ آیا تعالیم پیامبر اسلام (ص) و آموزه‌های انسانی و اخلاقی او را مطالعه کرده‌اید؟ آیا تاکنون به‌جز رسانه‌ها، پیام اسلام را از منبع دیگری دریافت کرده‌اید؟ آیا هرگز از خود پرسیده‌اید که همین اسلام، چگونه و برمبنای چه ارزش‌هایی طی قرون متمادی، بزرگ‌ترین تمدنعلمی و فکری جهان را پرورش داد و برتریندانشمندان و متفکران را تربیت کرد؟» این طرح پرسش‌ها مخاطب را به‌نوعی از مسئولیت نسبت به شناخت خود و آگاهی‌ای که به دست می‌آورد مطلع می‌کند و وی را برآن می‌دارد که بدون هیچ واسطه‌ای به‌صورت احساسی و عقلانی ارتباطش را با مؤلف نامه برقرار کند و به‌دنبال پاسخ این سؤالات باشد.
 
در نامه‌ی دوم نیز با استفاده از پرسش‌هایی، نویسنده تلاش می‌کند تا روحیه‌ی مسئولیت‌پذیری و لزوم آن را مورد موشکافی قرار دهد. نویسنده می‌پرسید: «چگونه ممکن است از یکی از اخلاقی‌ترین و انسانی‌ترین مکاتب دینی جهان که در متن بنیادینِ خود، گرفتن جان یک انسان را به‌مثابه‌ی کشتن همه‌ی بشریت می‌داند، زباله‌ای مثل داعش بیرون بیاید؟ چرا کسانی که در اروپا متولد شده‌اند و در همان محیط، پرورش فکری و روحی یافته‌اند، جذب این نوع گروه‌ها می‌شوند؟ آیا می‌توان باور کرد که افراد با یکی دو سفر به مناطق جنگی، ناگهان آن‌قدر افراطی شوند که هموطنان خود را گلوله‌باران کنند؟»
در جای دیگری بیان می‌دارند: «سؤال این است که اگر ما یک فرهنگ ستیزه‌جو، مبتذل و معناگریز را نخواهیم، گنهکاریم؟ اگر مانع سیل ویرانگری شویم که در قالب انواع محصولات شبه‌هنری به‌سوی جوانان ما روانه می‌شود، مقصریم؟»
 
5. بازروایی از تاریخ به‌منظور غربی‌زدایی از آن
 
اروپا در همسایگی جهان اسلام قرار گرفته است. سوای از جمعیت مسلمانانی که در قاره‌ی سبز هستند و مسلمانانی که از طریق کشورهای مسلمان آلبانی، ترکیه و بوسنی با اروپا تعامل دارند، به نظر می‌رسد اروپا از چند قرن گذشته و به‌خصوص بعد از رنسانس و انقلاب صنعتی، با دنیای اسلام رابطه‌ای مسالمت‌آمیز نداشته است. البته آنچه در شرایط فعلی این تعامل اهمیت فراوانی دارد، این است که اروپا در چند سال اخیر ناگزیر به اتخاذ نوعی از هم‌زیستی با اسلام بوده که همین موضوع امکان شناخت را نسبت به آمریکا برای مردم این قاره بیشتر مهیا کرده است.
 
قبل از رنسانس، اسلام در اروپا حضور داشته و ارتباط مسالمت‌آمیزی بین این دو فرهنگ برقرار بوده است. لذا جغرافیا و فرهنگ این دو تمدن پیش از این نیز با هم تعامل داشته‌اند. اما بعد از رنسانس، رویکرد اروپا به جهان اسلام رویکردی استعماری شد و همین موضوع سبب گردید تا آیت‌الله خامنه‌ای جوانان را از تاریخ‌سازی‌ها نیز برحذر دارند و انذار دهند که بایستی تاریخ آن‌گونه که هست بازروایی شود. همین موضوع است که آیت‌الله خامنه‌ای تلاش دارد بازروایی از گذشته‌ی اروپا و آمریکا داشته باشند و در این نامه بیان می‌دارند: «می‌بینید که در تاریخ‌نگاری‌های جدید، رفتارهای غیرصادقانه و مزورانه‌ی دولت‌های غربی با دیگر ملت‌ها و فرهنگ‌های جهان نکوهش شده است.»
 
در نامه‌ی دوم نیز ایشان بر این موضوع تأکید داشته‌اند: «با کمال تأسف باید بگویم که گروه‌های فرومایه‌ای مثل داعش، زاییده‌ی این‌گونه وصلت‌های ناموفق با فرهنگ‌های وارداتی است. اگر مشکل واقعاً عقیدتی بود، می‌بایست پیش از عصر استعمار نیز نظیر این پدیده‌ها در جهان اسلام مشاهده می‌شد، درحالی‌که تاریخ، خلاف آن را گواهی می‌دهد. مستندات مسلم تاریخی به‌روشنی نشان می‌دهد که چگونه تلاقی استعمار با یک تفکر افراطی و مطرود، آن‌هم در دل یک قبیله‌ی بدوی، بذر تندروی را در این منطقه کاشت.»
 
6. تلاش برای غربی‌زدایی از اسلام
 
در شرایط فعلی در درون دنیای اسلام ظرفیت‌های فراوان و نیروهای متعددی وجود دارد؛ از تندروترین و خشن‌ترین افرادی که خود را با نام اسلام معرفی می‌کنند گرفته تا لیبرال‌ترین و لائیک‌ترین گروه‌هایی که خود را منتسب به اسلام می‌کنند و قائل به این هستند که اسلام دینی غیرسیاسی و بدتر از آن غیراجتماعی و دینی مربوط به امور شخصی یک مسلمان است. بنابراین لزوم معرفی چهره‌ی واقعی اسلام به‌عنوان محرکی برای ایفای یک نقش جهانی توسط هیچ‌یک از دو سر طیف افراطی و تفریطی در اسلام ممکن و میسر نیست و تنها نیرویی برای اسلام ظرفیت شناخته می‌شود که جلوه‌ی واقعی و صحیح از اسلام راستین باشد.
 
در دنیای اسلام، که مملو از همین افراط‌ها و تفریط‌ها بود، انقلاب اسلامی در زمستان غم‌بار دنیای اسلام در سال 1979 با حمایت مردم و رهبری امام خمینی به پیروزی رسید و نیرویی جدید از اسلام را به جهانیان معرفی کرد که در نوع خود بی‌نظیر محسوب می‌شد. این انقلاب و جنبش اسلام‌خواهی، تصویر و نمادهایی از اسلام ارائه کرد که خط آن با دو رویکرد قبلی متفاوت بود و همین سبب شد تا مرزبندی‌های تمدنی در عرصه‌ی بین‌المللی نمایان‌تر شود. این جنبش نظم مستقر نظام آنارشیک و سکولار بین‌المللی را به رسمیت نشناخته و قائل به این شد که اسلام ذیل هیچ‌یک از قطب‌بندی‌های بین‌المللی نیست. این نامه نیز در ادامه همان تصویر و نمادهایی است که 36 سال پیش‌تر توسط امام خمینی به جهانیان مخابره شد. هم ازاین‌رو است که در نامه اشاره می‌شود: «سخن من با شما درباره‌ی اسلام است و به‌طور خاص، درباره‌ی تصویر و چهره‌ای که از اسلام به شما ارائه می‌گردد.»
 
در نامه‌ی دوم نیز ایشان ضمن انذار نسبت به «تلاش غرب برای همانندسازی فرهنگی»، بیان می‌دارند «بسیاری از کشورهای دنیا به فرهنگ بومی و ملی خود افتخار می‌کنند؛ فرهنگ‌هایی که در عین بالندگی و زایش، صدها سال جوامع بشری را به‌خوبی تغذیه کرده است. دنیای اسلام نیز از این امر مستثنا نبوده است. اما در دوره‌ی معاصر، جهان غرب با بهره‌گیری از ابزارهای پیشرفته، بر شبیه‌سازی و همانندسازی فرهنگی جهان پافشاری می‌کند. من تحمیل فرهنگ غرب بر سایر ملت‌ها و کوچک شمردن فرهنگ‌های مستقل را یک خشونت خاموش و بسیار زیان‌بار تلقی می‌کنم.»
/عمارنامه

ارسال نظر

آخرین اخبار