به قلم حسین پایین محلی:

ایرانیان تنها قوم غیر اروپایی بودند که صاحب فلسفه بودند

حکمت خسروانی در عبور از غرب زدگی به حکمة الاشراق سهرودی و تاملات صدرایی

هگل فیلسوف شهیر آلمانی معتقدبود که تاریخ باقوم ایرانی شروع شده اما پایان آن توسط غرب رقم زده خواهدشد‌.

دراینجا ممکن است بابخش دوم هگل بحث  داشته باشیم اماچون موضوع اصلی این نوشتار نیست با اشاره به بخش اول جمله این معلم مدرنیته میخواهیم این جمله را تعمیم بدهیم.

به گزارش گلستان24، ایرانیان نه تنها سرآغازتاریخ بودند بلکه درحقیقت سرآغاز فلسفه نیز محسوب می شوند.

اگرچه سرآغازتاریخ دانستن قوم ایرانی به نوعی اذعان به سرآغاز دانستن همه چیز هاست.

نگارنده سالها پیش از زبان ظریفی به خاطر دارد که نقل میکرد افلاطون طی مسافرتی که به شرق و ایران داشت باح کمت خسروانی آشنا شد و نظریه عالم مثل خود را با الگوبرداری از حکمای خسروانی بیان کرد.

معلم بزرگ یونانی جهان بینی و سیستم  فکری خود را وام دار متفکرانی است که از آنان به عنوان حکیم یادمیکردند.

وجه ممیز حکمت بافلسفه درنوع نگرش است وریشه است.حکمت ریشه درآسمان وفلسفه یونانی ریشه در وجود داشت.

به تعبیر دکتر رضا داوری اردکانی ایرانیان تنها قوم غیر اروپایی بودند که صاحب فلسفه بودند....

پس ایرانیها بنابرآنچه ما میدانیم درکنار یونانیها صاحب فلسفه بودند که هیچ ٬بلکه حکمت اندیش بودند.

از این جاست که ایرانیها اهل تفکر و فکرو فلسفه شناخته میشوند وفیلسوفان پیشا سقراطی چون فیثاغورث از ایرانیان به عنوان قوم صاحب حکمت یاد میکنند.

با ورود اسلام به ایران و عصراسلامی به خصوص در دوره بنی عباسیان شاهد ترجمه آثار فلسفه یونانی هستیم و از این دوره است که مباحث فلسفه یونانی در زیست جهان فرهنگی اسلام مطرح و مورد بررسی قرار میگیرد و متفکرانی عناوین و موضوعاتی به آن اضافه میکنند و طبیعتا درتقابل با جریان فلسفه-چه ترجمه ای که به دنبال بسط تفکر یوناتی بود با هدف به حاشیه کشاندن شیعه به نوعی وچه مباحث علمی-جریان ضد فلسفی هم شکل میگیرد که امثال غزالی وابن تیمیه و...معروف هستند.دردهه گذشته هم بحث های زیادی پیرامون فلسفه اسلامی یاایرانی مطرح شد که برخی از امکان آن وبرخی به نفی فلسفه اسلامی وبرخی به نفی فلسفه ایرانی پرداختند.آنچه قابل انکارنیست تفکر و جایگاه رفیع و عمیق آن در تاریخ این سرزمین است که البته باگذر زمان درنزد متفکران مختلف رنگ و بوی خاص خود را گرفته و به نوعی در این سرزمین شاهد رنگین کمان اندیشه ای و فلسفی هستیم.

تفکر و فلسفه ایرانی که در نزد حکیمان خسروانی نور بود بعد از غرب زدگی به وجود تبدیل شد و در دوره اسلامی توسط شیخ شهاب الدین سهروردی با طرح حکمت الاشراق احیا گردید و نهایتا این تطور تفکر و فلسفه ایرانی در سیر تاریخی  و تکاملی خود به استکمال و استعلا رسید وتفکر صدرایی حاصل جمع معرفتی تفکر رنگین کمانی ایرانی اسلامی شد چنانکه کربن از آن به اسلام ایرانی یاد کرد و چنانکه در برخی نقل قول ها وارد است کربن توسط لویی ماسینیون با اسلام آشناشد ودل در گرو فلسفه سهرودی داد و وجوداندیشی هیدگری را که در ساحت مرگ اندیشی منتظرانه صامت مانده بود به نوراندیشی معاد گرایانه تعالی داد و از آن به حکمت خسروانی رسید و عالم ایرانی را عالم فرشته خویی تعریف کرد.

با این تفاسیر  تفکر و فلسفه ایرانی  صیرورت و تطور (سیری طولانی تر) از فلسفه غربی داشته که همواره این رنگ حکمی که فلسفه ایرانی داشته از آنان قومی نهان روش و چند ساحتی  ساخته که هنوز  فیلسوفان غربی چون لوی اشتروس ٬کربن ٬ میرچاالیاده ٬یونگ ٬ ٬فوکووژیژیک و...مجذوب خود کرده....جان کلام اینکه خاک فرهنگی این سرزمین همواره معطر از شکوفه های بستانهای فلسفی  و میوه های باغ حکمت درفصول مختلف بود.

 

ارسال نظر

آخرین اخبار