درسی که با مطالعه کتاب «نعمت جان» حاصل می‌شود درس ایثار و گذشت و نیز پرکاری، پرتلاشی و خستگی‌ناپذیری یک زن و بانوی انقلابی و مسلمان در مسیری سخت و بسیار مشکل است

خیلی نمی‌دانستند پشت جبهه هم خبرهایی بوده!

به گزارش گلستان ۲۴؛ سمانه نیکدل، نویسنده کتاب «نعمت جان» فارغ‌التحصیل مقطع کارشناسی رشته الهیات است و این اثر اولین کتابی است که به رشته تحریر در آورده و انتشارات راه‌یار آن را منتشر کرده است. این کتاب روایت یک بانوی ایثارگر است که از ابتدای پیروزی انقلاب تا بعد از اتمام جنگ تحمیلی سال‌های زیادی در ارگان‌ها و نهادهای انقلابی از نهضت سوادآموزی و جهادسازندگی تا کمیته امداد و سپاه مشغول خدمت‌رسانی بوده است. در گفتگو با این نویسنده حوزه ادبیات پایداری به چگونگی تألیف این اثر، جایگاه و نقش روایت زنانه از انقلاب و دفاع‌مقدس و چرایی لزوم تبیین اقدامات ایثارگرانه و جهادی اینگونه افراد به منظور تقویت روحیه ایثارگری و خدمت در بین افراد جامعه پرداخته‌ایم.

 

تألیف بسیاری از کتاب‌های اخیر که در حوزه خاطره‌نگاری و تاریخ شفاهی تهیه می‌شوند از سوی بخش و نهادهای فعال در این حوزه به نویسنده‌ها پیشنهاد می‌شوند، نوشتن نعمت جان به شما پیشنهاد شد یا طرح خودتان بود؛ ضمن اینکه بفرمایید تدوین و تألیف این اثر چقدر طول کشید؟

 

طرح نوشتن کتاب نعمت جان پیشنهاد خودم و آقای مهدی‌نژاد (مسئول مجتمع فرهنگی- پژوهشی شهیدجواد زیوداری) بود. از سال ۹۳ با اسم و بخشی از فعالیت‌های کلی خانم بُستاک در کنگره بزرگداشت یکهزار شهید شهرستان اندیمشک آشنا شده بودم و از اواخر همان سال در مجتمع پژوهشی شهید زیوداری کار پژوهشی در رابطه با تاریخ شفاهی شهرستان اندیمشک را شروع کردیم که در همان ایام اسم خانم بستاک را زیاد می‌شنیدیم، اما از یکسو به دلیل حجم بالای سوژه‌هایی که درباره آن‌ها مشغول پژوهش بودیم و از سوی دیگر، چون خانم بستاک در اندیمشک ساکن نبود، باعث شد کمی دیرتر به سراغ ایشان برویم. تقریباً بهمن ماه سال ۹۴ بود که با خانم بُستاک تماس گرفتیم و قرار گذاشتیم زمانی که برای مراسم چهلم برادر شوهرشان که بر اثر صدمات جانبازی به شهادت رسیده بودند، به اهواز می‌آیند با ایشان در اندیمشک دیدار کنیم.

طی یک پیش مصاحبه اولیه جمع‌بندی‌مان از فعالیت‌های خانم بستاک این بود که به دلیل تراکم فعالیت‌های ایشان از جمله حضور در نهضت سوادآموزی، جهادسازندگی، کمیته امداد، بنیاد مستضعفین، سپاه، پرستاری بیمارستان شهیدکلانتری در دوران انقلاب و دفاع‌مقدس خاطرات‌شان ظرفیت تبدیل شدن به کتاب را دارد. بعد از این ماجرا با آقای مهدی‌نژاد مسئله را مطرح کردیم و کار گرفتن مصاحبه‌ها شروع شد. این اقدام از بهمن ۹۴ شروع شد و تا خرداد ۹۵ توانستیم حجم قابل‌قبولی از مصاحبه‌ها را ضبط کنیم. البته یک فاصله زمانی به دلیل وضعیت جسمانی همسر خانم بستاک و سختی آمد و رفت از تهران به اندیمشک برای ایشان در حین کار اتفاق افتاد و منجر به این شد تا من در بهار سال ۹۶ برای تکمیل مصاحبه‌ها مدتی را در منزل آن‌ها مهمان باشم و نهایتاً توانستم کار را که بیش از ۷۰ ساعت بود، به انتها برسانم. تدوین، پیاده‌سازی و ارزیابی نهایی مصاحبه‌ها از مهرماه ۹۷ شروع شد و کار را در اسفندماه ۹۸ به مجموعه تحویل دادم. البته همه این مدت مشغول تدوین کتاب نعمت جان نبودم، بلکه در همان حین چندین پروژه تحقیقی دیگر را هم پیگیری می‌کردم.

 

علت تأخیر یکساله از تحویل کار در اسفند سال گذشته تا مراسم رونمایی کتاب که در هفتم اسفندماه سال‌جاری انجام شد، چه بود؟

 

قرار بود کتاب را در ایام هفته دفاع‌مقدس چاپ کنیم، اما یک مقداری بحث ویراستاری و صفحه‌آرایی و طراحی جلد آن به دلیل ایجاد محدودیت‌هایی که به خاطر شیوع ویروس کرونا اعمال شد، زمان برد.

 

سبک روایی کتاب نعمت جان چگونه است؟

 

کتاب به روایت اول شخص یا همان راوی محور روایت شده است.

 

نویسنده هیچ حضور ملموسی در آن ندارد؟

 

نه! اصلاً.

 

چرا؟

 

واقعیت این است که ظرفیت راوی آنقدر بالا بود که نیازی نبود من به‌عنوان نویسنده به مطلب ورود کنم و چیزی اضافه کنم. هم محتوا غنی بود، هم خاطرات گسترده بود و هم تنوع شغل‌هایی که راوی در آن‌ها مشغول خدمت‌رسانی بوده آنقدر متکثر بود که اساساً لزومی نمی‌دیدم که به عنوان نویسنده کار ردپایی در اثر داشته باشم.

 

خاطرات راوی چه بازه زمانی را دربرمی‌گیرد، آیا صرفاً مختص به ایام هشت ساله دفاع‌مقدس است؟

 

ما در دل بیان خاطرات خانم بستاک یک اشارات و رفت و برگشت‌هایی هم به دوران کودکی ایشان داریم، اما تنه اصلی کتاب مشتمل بر فعالیت‌های راوی از سال ۵۷ شروع می‌شود و تا سال ۷۰ ادامه دارد.

 

با توجه به بازگو کردن خاطرات بازه ۲۰ ساله راوی، گمان می‌کنید انرژی مباحث و کشش و گیرایی اتفاقات آنقدری است که اصطلاحاً بدون افتادن ریتم مخاطب را با خود همراه کند؟

 

تنوع فعالیت‌های خانم بستاک طوری است که شما وقتی هر فصل از کتاب را می‌خوانید با یک نوع تازه‌ای از فعالیت‌ها و خاطرات ایشان مواجه می‌شوید که باعث دوری اثر از یکدستی و یکنواختی شده و به تبع آن مانع ایجاد خستگی مخاطب می‌شود. به نظرم مخاطب با هر فصل از کتاب که همراه می‌شود و آن را به پایان می‌رساند مشتاق است تا بداند در فصل بعدی چه اتفاقی قرار است در زندگی راوی بیفتد و به همین علت گمان می‌کنم نعمت جان کتابی جذاب و پرکشش برای مخاطبان است.

 

کل کتاب در چند فصل تدوین شده و این تقسیم‌بندی با چه رویکردی صورت گرفته است؟

 

من کار را به هشت فصل تقسیم کرده‌ام و به دلیل درهم‌تنیدگی فعالیت‌های خانم بستاک در بخش‌های مختلفی که مشغول خدمت‌رسانی بودند، ملاک این تقسیم‌بندی را براساس جاهایی مثل بنیادمستضعفین، نهضت سوادآموزی و پرستاری که کار کرده‌اند، قرار ندادم، به‌خصوص اینکه ما در برخی فصل‌ها مثل فصل اول کتاب رفت و برگشت‌های متعددی به دوران کودکی ایشان داریم. از بخش دوم ما وارد فعالیت‌های راوی در بنیادمستضعفان می‌شویم و اشاراتی به بحث کارهایشان در نهضت سوادآموزی می‌شود. در بخش‌های بعدی و وقوع جنگ تحمیلی وارد فاز فعالیت‌های وی در حوزه امداد و پشتیبانی جنگ، پزشکی و پرستاری می‌شویم و بعد از آن هم به بخش ازدواج و بچه‌دار شدن وی می‌رسیم که این تنوع و دسته‌بندی وجود دارد، اما به دلیل فلش‌بک‌هایی که در کار زده می‌شود، نمی‌توانیم بگوییم که مثلاً یک فصل به بنیاد مستضعفین و فصلی دیگر به حضورش در نهضت سوادآموزی می‌پردازد.

 

در بخشی از کتاب بحث اصرار راوی برای ازدواج با یک جانباز قطع نخاعی مطرح می‌شود. آیا نوع روایت کتاب طوری است که این مسئله تحت‌عنوان شعارزدگی و جوگیر شدن راوی باعث عدم پذیرش مخاطب و یا گارد گرفتن خواننده نسبت به این اتفاق نگردد؟

 

سیر روایت منطقی این اتفاق مخاطب را با خود همراه می‌کند. خانم بستاک برای رسیدن به یک چنین هدفی به معنای واقعی کلمه جنگیده است؛ چون پدر، مادر، هشت برادر و دو خواهرش همه مخالف ازدواجش با یک جانباز بودند. وقتی در بخش هشتم کتاب می‌خوانیم که راوی برای رسیدن به این هدفش چطور جنگیده و نوع مخالفت همه افراد خانواده (به دلیل نگرانی و از سر دلسوزی پدر و مادر برای فرزند و دیگر بچه‌ها برای آینده خواهرشان) در چه سطحی بوده متوجه وجوه غیرشعاری و عدم تصمیم‌گیری در فضای غیرعقلایی و به قول شما بدون جوگیر شدن می‌شویم. در شهرستان اندیمشک به غیر از خانم بستاک چندین نمونه دیگر داشتیم که با جانبازان قطع نخاعی ازدواج کرده‌اند. البته این را می‌پذیرم که ازدواج با یک جانباز قطع نخاعی عرف جامعه نبوده است و همین الان جانبازان قطع نخاعی زیادی داریم که به دلیل شرایط خاصشان ازدواج نکرده‌اند.

 

معتقدید مخاطب به این باورپذیری می‌رسد که ایثارگری اشکال متنوعی دارد و ازدواج افرادی مثل راوی کتاب با جانباز قطع نخاعی نوعی تجسم یافته و متعین از فداکاری و گذشت است؟

 

به نظر من به‌عنوان اولین مخاطب اثر، با در نظر گرفتن شرایط و نوع نگاه خانم بستاک متأثر از فضایی که در آن خدمت‌رسانی می‌کرده مخاطب به تصمیم عقلایی و به دور از نگاه مقطعی و احساسی وی می‌رسد، کمااینکه ایشان سال‌های بسیار زیادی است با خرسندی و خوشبختی در حال زندگی کنار یک جانباز قطع نخاعی است؛ با همان انرژی و ایمانی که در ابتدا داشتند. ایشان در سن ۳۰ سالگی ازدواج کرده و بعد از گذشت ۳۲ سال از ازدواجش نشان می‌دهد که این خانم با جوزدگی و بر اثر احساسات اقدام نکرده است. برای خود من این کار خانم بستاک باورپذیر شده بود و زمانی که با وی صحبت می‌کردم و از من پرسید آیا حاضری در یک شرایط مشابه اقدامی مشابه من انجام بدهی، به دلیل لمس بی واسطه حقایق و واقعیات زندگی ایشان پاسخ دادم، بله، من هم می‌پذیرم.

چون منطق و نوع نگاه او را به خوبی ادراک کرده بودم. البته مباحث مطرح شده در کتاب یکطرف قضیه است و یکطرف دیگر ادراک و وجدان خود مخاطب است که با خودش بگوید آیا آنچه در این کتاب گفته شده واقعیت است یا شعار! من همه تلاشم را کرده‌ام تا نشان بدهم که خانم بستاک چگونه با منطق و استدلال به دنبال محقق کردن این هدفش حرکت و تلاش کرده است.

 

زنانه‌نویسی و تمرکز روی خاطرات زنان ایثارگر از راهکارهایی است که منجر به انتشار عمومی تجارب و خاطرات زنان برجسته تاریخ کشورمان در بازه پس از انقلاب شده و نمونه‌های موفقی مثل کتاب «دا» مشتمل بر خاطرات سیده‌اعظم حسینی و یا کتاب من زنده‌ام حاوی خاطرات م معصومه آباد چاپ شده که با اقبال مخاطبان مواجه شده‌اند، از جمله ثمرات این رویکرد است. جایگاه این زنانه‌نویسی را حوزه دفاع‌مقدس چگونه ارزیابی می‌کنید و آیا پرداختن به چنین خاطراتی می‌تواند به گسترش فرهنگ ایثارگری در جامعه کمکی بکند؟

 

چند سال است که زنانه‌نویسی وارد ادبیات دفاع‌مقدس ما شده و تا قبل از آن خبری از این نوع رویکرد و نگاه به لزوم ثبت و انتشار تجارب و خاطرات زنان ایثارگر نبود. از زمانی که خاطرات و روایت بانوانی که در دل جنگ و انقلاب حضور داشتند به عرصه ادبیات پایداری و مقاومت راه پیدا کرده‌اند به نظرم یک جایگاه خوبی در بین مخاطبان پیدا کرده است. هر چند نوع پرداخت به این خاطرات در برخی جاها و کتاب‌ها به شکل ضعیفی صورت گرفته است و آنطور که باید به جایگاه و ارزش زنان در بزنگاه‌هایی مثل انقلاب و دفاع‌مقدس توجه نشده است، اما کتاب‌هایی که شما به آن‌ها اشاره کردید و یا کتابی مثل فرنگیس در حوزه زنانه‌نویسی جزو آثار شاخص و خوب محسوب می‌شوند و امیدوارم که ان‌شاءالله تلاش بشود این روایت‌ها بهتر دیده شوند تا جایگاه زن در بزنگاه‌های خاص تاریخی کشورمان به خوبی تبیین گردد.

چه اینکه اگر تلاش و مساعی این قشر از جامعه در پشت جبهه و یا جاهای دیگر نبود قطعاً ثمراتی که امروزه در کشورمان و انقلاب به آن‌ها رسیده‌ایم، به وقوع نمی‌پیوستند.

 

آیا ترس از پیش‌داوری و مورد قضاوت قرار گرفتن از سوی مردم را می‌توان به‌عنوان یکی از موانع انتشار خاطرات این دست از بانوان ایثارگر در جامعه دانست؟

 

فکر نمی‌کنم که چنین باشد؛ اگرچه یک جاهایی است که بخشی از خاطرات زنانه یک بانوی ایثارگر را به دلایلی مثل خصوصی بودنشان، ارزش افزوده نداشتن برای مخاطب و یا منشأ اثر نبودن در پیشبرد روایت نمی‌توان انعکاس داد که مهم‌ترین علت آن همان بحث حیای زن مسلمان ایرانی است، اما اتفاقات و تجربیاتی از سوی یک زن وجود دارند که باید افکار عمومی و تاریخ آن‌ها را بدانند تا همگان بدانند که برای ادامه‌دار بودن حرکت قطار انقلاب و دستیابی به پیروزی‌ها و موفقیت‌هایی که خار چشم دشمنان کشورمان است، چه ایثارگری‌ها و فداکاری‌هایی از سوی مردان و زنان در جاهای مختلف انجام شده تا به شرایط پایدار و اقتدار چشمگیر دست پیدا کنیم.

خیلی اوقات تلقی جامعه ما از جنگ صرفاً اتفاقاتی است که در خط مقدم می‌افتد و خیلی‌ها نمی‌دانستند که پشت جبهه‌ها چه خبر است. کتاب‌هایی که از اوایل دهه ۷۰ شروع به انتشار و انعکاس خاطرات جنگ کردند، صرفاً جنگ را برای مخاطب در حد خط مقدم تعریف می‌کردند و این تمرکز بر خط مقدم باعث کمرنگ شدن اتفاقات اثربخش و مهمی گردید که در پشت جبهه‌ها و شهرها توسط اقشار دیگر جامعه در جریان بود و معمولاً همه روایات مردانه بود. آرام‌آرام به سمت نقش زنان و دیگر حوزه‌های درگیر با جنگ حرکت شد، اما اینکه چرا اینقدر دیر به این سمت حرکت شد، برای خود من سؤال است. البته شاید یکی از دلایل مهم این عدم توجه اتفاقات متنوع و بسیار زیادی باشد که در خط مقدم جبهه‌ها رخ داده است.

شاید به همین علت است که خوزستان را بیشتر به دلیل مناطق عملیاتی‌اش می‌شناختند تا بحث پشتیبانی از رزمندگان و جبهه‌ها که توسط اقشار مختلف جامعه و به‌خصوص بانوان در شهرهایی مثل اندیمشک و دزفول انجام می‌گرفت. چرخش به سمت پشتیبانی جنگ باعث شد ما زنان بسیار زیادی را در شهر اندیمشک شناسایی بکنیم. یکی از آن‌ها می‌شود همین خانم صغری بستاک یا خاطرات زنان رخت‌شوی اندیمشک که قرار است به زودی در قالب کتابی به اسم «حوض خون» منتشر شود یا کتابی به اسم «پلاکت کو؟» که آن هم دربرگیرنده خاطرات یک بانوی جهادگر است. شناسایی این بانوان از جمله ثمرات تحقیق و پژوهش‌هایی است که در جریان هستند و قطعاً تألیف آثار متنوعی در این عرصه به تبیین روایت زنانه از پایداری، مقاومت و ایثارگری کمک زیادی می‌کند.

 

چه هدفگذاری برای مخاطبان و خوانندگان «نعمت جان» انجام داده‌اید؟

 

درسی که با مطالعه کتاب «نعمت جان» حاصل می‌شود درس ایثار و گذشت و نیز پرکاری، پرتلاشی و خستگی‌ناپذیری یک زن و بانوی انقلابی و مسلمان در مسیری سخت و بسیار مشکل است که در کنار همه این مصائب حجاب و پوشش اسلامی‌اش را رعایت کرده و این مراعات پوشش هرگز باعث کندی و دست و پاگیر شدن وی نشده است. کتاب را تقدیم می‌کنم به شهیدجواد زیوداری که مؤسس بنیاد مستضعفین در شهر اندیمشک بود و خانم بستاک که اولین نیروی خانم این شهید در بنیاد بوده‌اند و امیدوارم در آستانه سالگرد شهادتشان که روز دوازدهم اسفندماه بود این اثر را از ما بپذیرند.

*جوان آنلاین

 

ارسال نظر

آخرین اخبار