امروز سالگرد وفات دکتر علی شریعتی است، مردی که جهت اصلاح گری به مبارزه با استعمار غربی و داخلی بپاخاست .

ماو شریعتی؛ میراث ناخلف روشنفکری ایرانی

به گزارش گلستان ۲۴؛ حسین پایین محلی کارشناس فلسفه و فعال فرهنگی و جتماعی، طی یادداشتی درخصوص مرحوم علی شریعتی نوشت:

۱_ ۲۹خرداد سالگرد هجرت مردی است از تبار ابوذر! که درگذشت او را شهادت گونه خواندند و بنا بر وصیت خود، او را در جوار حضرت زینب(س) به خاک سپردند. اوکسی نبود جز علی مزینانی معروف به دکتر علی شریعتی. کسی که با حفظ اصول و ارزش ها به نقد تاریخی میراثی پرداخت که در گذر زمان در تاریخیتی که حاصل استعمار غربی، استبداد داخلی و نسیان تاریخی و غفلت دچار شده بود و نیاز به اصلاح گری داشت که از بطن این خاک به پاخیزد و به مبارزه با زر و زور و تزویر بپردازد.

او دریافته بود چون سید جمال و اقبال و سید قطب میتوان به عزیمت تاریخی برای جامعه اسلامی و ایرانی قائل شد و جامعه را از خمودگی تاریخی در برابر غرب و فقر فرهنگی در برابر عظمت پیشین نجات داد؛ لذا با تاثیر پذیری از برخی متفکران مسلمان و بعضا ضد امپریالیستی چون فرانتس فانون به طرح" بازگشت به خویشتن" پرداخت و این که در این سیر تاریخی" چه باید کرد؟!"

وجیزه کنونی نوشتاری بود که پیشتر به مناسبت سالگرد شریعتی ارتجالا به صفحه کاغذ سپرده شد و پس از بازنگری مجدد اکنون به صاحبان فضل تقدیم می شود.

 

2_بازخوانی سنت فکری روشنفکران وطنی و بررسی میراث آنان هم ارزشمند است و هم ضروری. ارزشمند از جهت پاسداشت تلاش هایی که صورت گرفته و توجه به آنان .ضروری از این منظر که با بررسی چهارچوب فکری آنان و نزدیکی به هسته فکری متفکرانی که از تمامیت تاریخی و فرهنگی ما دفاع کردند از تکرار خودداری کنیم و ازسویی باخوانش انتقادی برحسب اقتصاعات زمانه میانبرهایی را برای عزیمت تاریخی جهت نیل به خود آگاهی تاریخی پیدا کنیم و از این ظرفیت ها در سنت فکری بهره ببریم، و در عین حال به نقد سازنده بپرداریم تا سنت فکری ایرانی همواره پویا و بالنده باشد و از حالت رکود و یا رشد بادکنکی در عالم اندیشه حذر کنیم.

photo_2020-06-18_16-15-06

 

۳_همانگونه که همه می دانیم روشنفکری پدیده و کلمه ای بود که در تاریخ جدید غرب، چون واژگان دیگری که متعلق به غرب و مدرنیته است پدیدار شد. در عصر جدید که تقابل و تعامل ما با غرب در دوران قاجاریه که به تعطیلات تاریخی ما تعبیر شده، برخی از تجار و قجرها و دانشجویان به اروپا رفتند و ما را با پدیده های جهان جدید آشنا کردند. این آشنایی باب جریان فکری را در کشور رقم زد که معروف به منورالفکر بودند و بعدها لفظ روشنفکر وجریان روشنفکری را ایجاد کرد که البته از حیث کارکرد و ماهیتی خود تاریخ خود را دارد و قابل بررسی است.

تاریخ روشنفکری در ایران از صدر مشروطه تاکنون فراز و فرودهای بسیاری داشته که از آن معجون عجیبی به ما می دهد. جمعی از متفکران ضد ارزشی و ارزشی! و این خود سیر بالندگی تفکر ایرانی و صور گوناگون آن را به ما نشان می دهد. اگر روشنفکری با آخوند زاده و ملکم خان که ماسون بودند و ضد دین و غرب پرست شروع شد (که این خود فرصتی دیگر می طلبد ) نسل دوم را باید در کسانی چون فخرالدین شادمان و سید احمد فردید جست، که نه به مانند نسل اول مرعوب غرب بودند و نه به نفی کامل سنت خود پرداختند. نسل سوم اما، نه در غرب ماندند ونه در سنت ایستادند؛ بلکه باخوانش انتقادی از غرب و نقد بایسته سنت خودی نوعی حرکت در مسیر تاریخی برای جامعه خود رقم زدند. از چهره های شاخص این نسل میتوان به زنده یاد جلال آل احمد، مرحوم شریعتی و شهید مطهری نام برد. دغدغه این نسل از روشنفکران بیشتر نقد مارکسیسم و توجه به سنت اسلامی والبته عرفان بود.

با نگاهی به جریان شناسی فکری در ایران معاصر و تبیین و بررسی منظومه فکری متفکران ایرانی و خوانش انتقادی نحله های فکری به جِد می بینیم که شریعتی باویژگی های ذهنی، زبانی و نقش آفرینی تاریخی در فرهنگ ما چون نگینی برانگشتر تفکر معاصر است.

 

۴-زیباشناسی ونگاه ایدئولوژیک وجه غالب در اندیشه شریعتی است. شریعتی هم اهل فکر هست و هم عمل-چون جلال آل احمد-اما برخلاف‌ جلال ناامید نبود بلکه به آینده و بازتولید مفاهیم و شخصیت های اسلامی برای جامعه به اصطلاح منتظر پرداخت. شیعه مد نظر او شیعه منتظر و در عین حال معترض بود.الگوسازی ازشخصیت های بی بدیل اسلامی از وجوه اندیشه وی بود.علی بنیانگذار وحدت!٬ فاطمه فاطمه است!٬ ابوذر سوسیالیتی مسلمان(که این قابل تامل ونقدهست)٬ حسین وارث آدم٬ شهادت حمزه ای شهادت حسینی٬ وچه باید کرد٬ زن در چشم و دل محمد(ص)٬ فلسفه تاریخ٬ روش شناخت اسلام٬.... البته برخی دوگانه انگاری های شریعتی منجر به بروز سوتفاهم و یک نوع زاویه دید اشتباه شد؛ مثل:تشیع علوی وتشیع صفوی..... اما همواره بر وجه انتظاری واعتراضی شیعه تاکید داشت‌. ازنقاط منفی اندیشه شریعتی تاثیرپذیری از جامعه شناسی چپ فرانسه (گورویچ) و برخی اندیشه های غالب در فضای فرهنگی غرب و حتی ایران بود (مثل اگزیستانسیالیزم سارتری و مارکسیسم) اما با این حال مارکسیست نبود. شریعتی نیز چون استاد شهید مطهری به حکومت دینی واسلامی از نوع رابطه «امت و امامت» بود. شریعتی به شدیدترین وجهی منتقد سرمایه داری و لیبرالیزم بود. اگرچه شریعتی اسلام شناسی اش چون شهید مطهری پرپیمانه نبود، اما در ایجاد موتور محرکه و ترسیم نگاهی زیباشناسانه برای دانشگاهیان و جهان قابل توجه و ستایش است. میراث شریعتی قابل تامل هست، اگرچه شکل رقیق شده این اندیشه به پروتستانتیزم شیعی سروش میرسد.

5-جلال بعد از مارکسیست شدن به جامعه تاریخی خودش برگشت و تواب شد و شریعتی دردانشگاه توانست دوگانه مارکسیستها را به گفتمان شیعی تبدیل کند، اگرچه در درک دین با نوعی از التقاط روشی مواجه بود که بعدها متوجه شد...

6-باید در نقد به تجزیه و تحلیل ابعاد گوناگون پرداخت. نه بت سازی و نه نفی. شریعتی در فضای تاریخی قرار داشت که نگاه چپگرایانه به دین داشت که شهید مطهری به تبیین این اشتباه و نقدش پرداخت و شریعتی متوجه شد. شریعتی در کتاب اسلام شناسی (که شهید مطهری ۸۶ اشکال کلیدی بر آن وارد کرد) عملا ولایت فقیه را می پذیرد، اما در برخی شناخت شناسی ها در دین دچار اشتباه می شود و سروش تداوم عینی همان اشتباهات به شکل رقیق شده بود که به اسلام منهای روحانیت و اسلام مثله شده می رسد.

 

7-ایشان به هیچ وجه اسلام شناس نبود، بلکه منتقد غرب و استعمار بود و نوعی درک شاعرانه از دین داشت که نمی شود، معیار قرار داد. شریعتی به دنبال احیای اسلامی بود اما در مواردی التقاطی بود که بزرگانی مثل شهید مطهری به ایشان گوشزد کردند و قبول کرد. شهید بهشتی کتابی دارد به عنوان شریعتی در مسیر شدن. می گوید اگر عمرش بیشتر بود خودش را اصلاح می کرد.

 

۸-اندیشه شریعتی بن دو وجهی افراط و تفریط است ٬ شکل رقیقش می شود سروش و پروتستانتیزم اسلامی که به سکولاریزم و نفی روحانیت منجر می شود و جریان روشنفکری دینی و کسانی چون مجتهد شبستری و کدیور و... یک وجهش می شود فرقان که وجه بنیادگرایانه عملیش هست که در اصطلاح غلیظ هست. شریعتی را باید در بستر تاریخیش نقد کرد و میراثش را در مقایسه با روشنفکران غربزده بررسی کرد. ما از ظرفیت وی استفاده نکردیم و شکل رقیق و غلیظش رشد کرد و بعدی که مدنظر مابود -نقدغرب٬ نقد سرمایه داری و لیبرالیزم٬ نگاه زیباشناسانه اسلامی شیعی٬ و احیا تمدن اسلامی و.... -مهجور ماند و شریعتی از شریعتی به برداشت های تاویلی و تفسیری سکولارها تقلیل پیداکرد.... درصورتیکه شریعتی به صراحت از دین و روحانیت دفاع و به نقد استبداد روشنفکری غرب پرداخت که قابل کتمان نیست.سروش در جاهای مختلف به او حمله می کند و نقاط مثبت او را که ما باید از آن بهره ببریم به عنوان نقاط منفی معرفی می کند!

 

۹- چنانچه شهید مطهری هم نقد کرد. شریعتی در کتابش به جد از روحانیت دفاع می کند. می گوید کلمه روحانی از مسیحیت در دوران صفوی وارد فرهنگ ما شده. ما در اسلام عالم داریم. متاسفانه غفلت از اندیشه شریعتی در ابتدای انقلاب به تفسیر او توسط سروش و حاکم شدن تفکر پوزیتیویستی و پوپری سروش در دانشگاه ها و فضای نخبگانی شد. پروژه ای که ابتدا در کیان در دهه شصت و عصر سازندگی با طرح تئوری قبض وبسط سروش رقم خورد و نتیجه آن به اتفاق سیاسی در سال ۷۶ منجر شد و فضای فرهنگی کشور را به سمت لیبرالیزم فرهنگی و سیاسی سوق داد. در کنار سروش کسانی چون شبستری و کدیور به نقد وجوه ایدئولوژیک شریعتی پرداختند و باتفسیر او پروژه عبور از روحانیت و دین را رقم زدند که خوشبختانه فضای فرهنگی کشور از چتر گفتمانی روشنفکری دینی و هژمونی پوپری خارج شد و اتفاق ۸۴ رقم خورد... در سیرتاریخ روشنفکری در ایران از صدر مشروطه شریعتی و جلال نقطه عطفی بودند. شریعتی دین را ایدئولوژیک کرد و سروش به عرفان تقلیل داد و ملکیان نفی کرد! خارج از پارادایم روشنفکری دینی مابقی یا جزیره بودند (مثل محمدرضا حکیمی) یا التقاطی (مثل نخشب) یا نفی دین کردند. باید شریعتی را برای نقد محتوایی و غربزدگی این جریان خود باخته فرهنگی بازخوانی کرد؛ چرا که شریعتی نه به مانند غربزدگان وطنی به نفی دین و سنت پرداخت و نه به مانند متحجرین در لایه های زیرین تاریخ ماند، بلکه به دیالوگ سنت و مدرنیته پرداخت و در راه خودآگاهی تاریخی اندیشید و عمل کرد و به این دلیل جریان روشنفکری سکولار اورانا خلفی دانستند که به نقد پدرخویش -عقلانیت مدرن- پرداخت و از این جهت او را بت شکنی دیدند، که ابراهیم وار بت های ذهنی این جماعت مرعوب غرب را شکست.

 

 

ارسال نظر

آخرین اخبار