اگر ولایت نباشد ما انقلابی به این معنا نداریم
سردار شهید «علیرضا سرایلو»، روحانیت را نقش اول در پیروزی انقلاب اسلامی میدانست و ولایتپذیری را به عنوان حرف اول قبول داشت و میگفت: «اگر ولایت نباشد ما انقلابی به این معنا نداریم».
به گزارش گلستان ۲۴؛ به نقل از دفاعپرس از گرگان، سردار «علیرضا سرایلو» فرزند محمد صادق، 6 دی سال 1336 در شهرستان مینودشت در خانوادهای روحانی و مذهبی متولد شد و تحصیلات خود را تا پایان دوره دبیرستان ادامه داد.
قبل از انقلاب همراه دوستان خود فعالیت های مذهبی از جمله استماع سخنرانی روحانیان و مطالعه کتاب های دینی داشتند و هنگام تحصیل نیز وقتی از او خواسته می شود تا عضو گروه رستاخیز شود، امتناع میورزد تا جایی که تهدید به اخراج میشود اما او از این کار سر باز میزند.
در آغاز انقلاب برای امرار معاش خود و خانوادهاش در تهران کار میکرد و در آنجا با مطالعه کتابهای حضرت امام خمینی (ره) به جمع انقلابیون میپیوندد و در تظاهرات قیطریه و همچنین 17 شهریور شرکت میکند و با اوجگیری مخالفتها با رژیم شاه به مینودشت بازگشته و فعالانه به ساماندهی دوستان و ترغیب آشنایان در تظاهرات و مخالفت های مردم پرداخت.
اسلام و حکومت اسلامی آرمان او بود و در این راه از کوششی کوتاهی نمی کرد. بعد از انقلاب با تشکیل سپاه بلافاصله عضو رسمی این نهاد شد و فعالیت خود را در آنجا متمرکز ساخت. به طوری غرق در مسئولیت خویش بود و گاهی اوقات خانوادهاش از نبودن او در جمع آنان اظهار ناراحتی میکرد.
سرایلو، روحانیت را نقش اول در این انقلاب می دانست و ولایت پذیری را به عنوان حرف اول قبول داشت و می گفت: «اگر ولایت نباشد ما انقلابی به این معنا نداریم».
همچنین به امام عشق می ورزید و هر گاه این جمله امام «من دست و بازوی سپاهیان را می بوسم» را در جایی می خواند یا می شنید، اشک از چشمانش جاری می شد.
از خصوصیات بارز اخلاقی او حقیقت گویی و شجاعتش بود. بدون اینکه از کسی بترسد سخن می گفت به طوری که بیشتر دوستان به این خصوصیات او غبطه میخوردند. با افراد مومن و متدین رابطه داشت و از رفت و آمد با افراد بی تقوی پرهیز میکرد.
اوقات فراغتش را به خواندن قرآن، مطالعه کتب تفسیر، عبادت و راز و نیاز با پرودگار خویش سپری میکرد و گاهی اوقات نیز در جهاد و نهضت سوادآموزی فعالیت می کرد.
یکی از دوستانش چنین درباره او میگوید: زمانی که در سپاه با هم بودیم، همه دوستان در آسایشگاه جمع میشدیم، ایشان برایمان لطیفه می گفت و در حین صحبتهایش مسایل اسلامی را مطرح میکرد و از تاریخ اسلام برایمان مطالبی را بیان میکرد. همیشه یک نیروی واقعی برای سپاه بود. خستگی برایش معنی نداشت.
با شروع جنگ تحمیلی بیکار ننشست. فعالیتش در سپاه جذب بسیجیان و تبلیغات برای جمعآوری نیرو از پشت جبهه به طرف جبههها بود و او این کار را با تشویق و تبلیغ انجام می داد.
از همان اوایل جنگ تحمیلی عاشق رفتن به جبهه بود، ولی بر اثر مسئولیت هایی که داشت با اعزامش موافقت نمیشد. ولی با این وجود دو بار عازم جبهههای نبرد شد و سرانجام در 30 تیر 1361 در شلمچه، منطقهی عملیاتی رمضان مفقودالاثر شد.
وصیت نامه شهید:
ارسال نظر