۴۲ درصد طلاق تهران علامت عدم رفاه نیست؟

کارشناس الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در خلال نقد «ساختارهای برنامه‌ریزی غربگرا» در دانشگاه صنعتی شریف، از آمار طلاق روزافزون شهر تهران، به عنوان دلیلی بر عدم بهره‌مندی مردم از رفاه حقیقی ــ با وجود برخورداری از مؤلفه‌های رفاه توسعه‌ای غربی ــ یاد کرد.

توسعه‌گراها به چه می‌بالند؟

به گزارش گلستان24، نشست 40 روزه «بررسی چالشهای نظام برنامه‌ریزی کشور» در دانشگاه صنعتی شریف به پنجمین جلسه رسید. در این دوره علی کشوری، پژوهشگر حوزه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، به نقد مدلهای فعلی برنامه‌ریزی و تبیین مدل مطلوب بر مبنای مفاهیم الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت پرداخت. متن کامل پنجمین جلسه به شرح ذیل است.

توسعه‌گراها به چه می‌بالند

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته. بسم الله الرحمن الرحیم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین لاسیّما علی بقیة الله فی الأرضین ارواحنا لآماله الفداء و عجّل الله تعالی فرجه الشریف.

امروز پنجمین جلسه‌ای است که با موضوع «برنامه‌ریزی از نگاه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» خدمت شما هستیم. همان‌طور که در جلسات گذشته عرض کردم کار اصلی نظام برنامه‌ریزی ایجاد نظم کلان در جامعه است و به دلیل تأثیر نظم جامعه بر مسأله دین‌داری ما باید توجه خاصی به نظام برنامه‌ریزی داشته باشیم. اگر نظم جامعه غلط طراحی شود بر روی دین‌داری جامعه اثر سوء دارد، اگر نظم جامعه غلط طراحی شود ما به سمت سکولارشدن جامعه و تحقق دین حداقلی حرکت می‌کنیم.  بنابراین برای اینکه بخواهیم مسأله مهم دین‌داری مردم و هویت شیعی را در جامعه‌ی خودمان تقویت کنیم باید بدانیم که حتماً موضوع اصلی «بازتعریف نظامات اجتماعی» است.

در جلسات گذشته عرض کردم که جریان ظلمانی توسعه غربی به دنبال تعدیل کلان جامعه حول بخش اقتصاد است. همچنین دیروز محضر شما گزارش دادم که در درون بخش اقتصاد سه عامل مهم وجود دارد که این سه عامل، محور نظام اقتصادیِ مبتنی بر توسعه غربی هستند و بیشترین ضرر را به شاخص‌های هویت اسلامی وارد می‌کنند.

همچنین عرض کردم که عامل اول، مدل تشکیل سرمایه است. مدل تشکیل سرمایه در اقتصاد سرمایه‌داری به محوریت «تحریک حرص» می‌باشد و نتیجه استفاده‌ی گسترده از این مدل، گسترش کفر و آسیب‌رسانی به مسأله رفاه مردم است. دومین عاملی که به مبارزه با نظام سرمایه‌داری و جریان توسعه‌گرا را برای ما مسجّل می‌کند، بحث مدیریتِ بنگاه‌های تولیدی است؛ نحوه مدیریت بنگاه‌های تولیدی و مدل‌های تولیدی پیشنهادی جریان توسعه‌گرا منجر به افزایش اصطکاک بین کارگر و کارفرما می‌شود و ما نمی‌توانیم جامعه‌ای را با پیش‌فرضِ اصطکاک بین اراده‌ها، جامعه‌ی پیشرفته بدانیم. سومین نکته‌ای که دیروز اشاره کردم مسأله خطرناک رقابتِ سازمانی بود. عرض کردم که اصل رقابت منجر به نیازسازی کاذب در جامعه می‌شود و نیازسازی کاذب منجر به اشغال تمام ظرفیت‌های انسانی در راستای نیازهای اقتصادی می‌شود. بنابراین در مدلِ اقتصاد فعلی شاخص‌های هویت اسلامی از سه ناحیه به چالش کشیده می‌شود؛ هم از ناحیه مدل تشکیل سرمایه، هم از ناحیه مدل تولید و مدل مدیریت روابط انسانی در الگوی توسعه و هم از ناحیه مسأله خطرناک رقابت.

مدل تشکیل سرمایه در اقتصاد سرمایه‌داری به محوریت «تحریک حرص» است و نتیجه استفاده‌ی گسترده از این مدل، گسترش کفر و آسیب‌رسانی به مسأله رفاه مردم است.

امروز به فضل الهی می‌خواهم خودِ اصل رقابت را بیشتر توضیح داده و نشان دهم که این اصل چه ضررهایی در پی دارد. ان‌شاءالله از جلسات هفته آینده - ما پنجشنبه و جمعه جلسه نداریم، جلسات از شنبه تا چهارشنبه است - وارد بازخوانی نظمِ بخشیِ جریان توسعه‌گرا برای حوزه‌های آموزش، قانون‌گذاری و قضا می‌شویم. بعد از اینکه این مباحث تمام شد طی جلساتی اصل رقابت را به‌صورت مفصل شرح خواهیم داد تا به تدریج ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی و اقتصادیِ آن واضح شود.

همان‌طور که دیروز عرض کردم نقطه آغاز تفاهمِ اصل رقابت با جامعه - که حالا در کشور ما به شورای رقابت تبدیل شده و نهاد مدیریتی هم پیدا کرده است - این است که اگر رقابت وجود نداشته نباشد دو اتفاق بسیار بد در جامعه رخ می‌دهد؛ اتفاق اول این است که کیفیت کالاها کم می‌شود، به عبارت بهتر با توجه به اینکه بنگاه‌های تولیدی رقیب مشخصی ندارند تضمینی برای مسأله کیفیت وجود نخواهد داشت. دومین اتفاق این است که قیمت‌ها در فضای غیر رقابتی افزایش می‌یابد در حالی که اگر فضا رقابتی باشد بنگاه‌های تولیدی به سبب اینکه می‌خواهند در گود رقابت باقی بمانند قیمت‌های خود را کاهش می‌دهند. همان‌طور که دیروز خدمت شما عرض کردم جریان توسعه‌گرا این دو فایده را برای اصل رقابت مطرح می‌کند. بنده دیروز داستان مباحثه خودم در مجمع تشخیص مصلحت نظام با یکی از وزرای قبلی نظام را نیز محضر شما تعریف کردم. وقتی در آن جلسه به آن وزیر محترم راجع به اصل رقابت اشکال کردم ایشان مثال اپراتورهای همراه اول را قبل و بعد از رقابت با سایر اپراتورها مطرح کردند. ایشان گفتند بعد از اینکه ایرانسل آمد و باقی اپراتورها پا به میدان گذاشتند قیمت‌ها به شدت کاهش پیدا کرد. همان‌طور که عرض کردم این خلاصه مبنایی است که به وسیله آن خوب‌بودنِ اصل رقابت را برای ما جا می‌اندازند. 

اما ما چگونه وارد بحث رقابت می‌شویم؟ ما از زوایه دید «شاخص‌های هویت اسلامی» وارد بحث می‌شویم. قبل از اینکه بنده از زوایه دید شاخص‌های هویت اسلامی اصل رقابت را بازخوانی کنم یک اصل روشی را در مباحث علوم انسانی و مباحث الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت خدمت شما عرض می‌کنم. نقطه شروع تفاهم در مباحث علوم انسانی دو فرض می‌تواند داشته باشد. وقتی استادی در حوزه علوم انسانی و الگوی پیشرفت اسلامی در حوزه‌های مدیرتی وارد بحث می‌شود بحث خود را از یک موضوع آغاز می‌کند. خواهش می‌کنم بر روی این بحث دقت فنی بکنید، به نظر بنده این بحث یک عُمر برای شما کاربرد دارد و حتی در نهاد خانواده نیز مفید است، این موضوع مسأله بسیار مهم و حیاتی‌ است و جزء توصیه‌های مسکوت‌مانده‌ی پیامبران است که تقریباً راجع به آن، بحث صورت نگرفته و توجه نمی‌شود.

نقطه ورود و شروع بحث می‌تواند دو حالت داشته باشد؛ حالت اول این است که وقتی شما یک مُهره مفهومی را به عنوان نقطه شروعِ تفاهم مطرح می‌کنید آن را با بخشی از شخصیت انسان مرتبط می‌کنید. این موضوع درست مانند همان مثالی است که بنده در اصل رقابت مطرح کردم. جریان توسعه‌گرا در توضیح اینکه چرا رقابت خوب است این مسأله را مطرح کرد که در اثر اصل رقابت قیمت و کیفیت کالا تغییر می‌کند. وقتی کیفیت کالا بالا رفته و قیمت کالا کاهش پیدا کند چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ بر روی نیازهای اقتصادیِ انسان تأثیر مثبت می‌گذارد. [بنابراین مرتبط‌کردن یک مهره مفهومی با بخشی از شخصیت انسان] یک فرض است. البته این موضوع فقط در اصل رقابت صادق نیست، بلکه در تمام حوزه‌ها جریان دارد. در تمام رشته‌ها خصوصاً در رشته‌های فنی - ان‌شاءالله وقتی دوره‌ی چهل روزه‌ی تبیین الگوی تخصیص صنعت را برگزار کردیم این مباحث به کارمان خواهد آمد - وقتی فردی می‌خواهد راجع به فوائد و ضرورت تکنولوژی بحث کند از این نقطه شروع می‌کند که میان پیشنهاد کاربردیِ خود با یک بخش از شخصیت انسان ارتباط برقرار می‌کند.

اگر کسی این‌گونه وارد بحث شد بلافاصله باید به بحث او اعتراض کنیم. چرا؟ چون شخصیت انسان، چندین بُعد و لایه دارد و اگر ما در توجیه طرح‌ها اجازه دهیم که بعضی از ابعاد وجودی انسان و شخصیت انسان نادیده گرفته شود رشد انسان‌ها کاریکاتوری خواهد شد. این اصل، نکته روشی بحث هست.

لذا طبق این ملاک ما در اولین نقشه الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت یک توصیه راهبردی و کاربردی را مطرح کرده‌ایم؛ آن توصیه این است که اگر کسی طرحی را مطرح کرد ما باید نسبتِ آن‌ را با تمام «موضوعات جهت‌ساز» بسنجیم. موضوعات جهت‌ساز به اصطلاح فنی همان ابعاد شخصیتِ انسان هستند، ما اصطلاحاً در مبانی نظری الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به هر یک از ابعاد شخصیت انسان، موضوع جهت‌ساز می‌گوییم. بنابراین اگر کسی گفت پیشنهاد بنده، پیشنهادی فنی است؛ شما باید به او اشکال روشی کنید. این اشکال چطور صورت می‌گیرد؟ ارتباط پیشنهاد او را با سایر ابعاد شخصیت بسنجید. اگر این کار را انجام دهید می‌توانید یک نظریه نورانی را از نظریه ظلمانی تشخیص دهید. بنابراین اصلی که بنده عرض کردم این است که نسبت یک تصمیم مدیریتی و پیشنهادِ اجرایی باید با تمام موضوعات جهت‌ساز و ابعاد شخصیت انسان‌ها سنجیده شود؛ چون انسان‌ها در عالم واقع چند بُعدی و ذوابعاد هستند و ما نمی‌توانیم بخشی از شخصیت انسان‌ها را صفر کنیم. اگر در تحلیل خود به یکی از ابعاد انسان هیچ توجهی نکنید - که در حال حاضر شما به صورت مکرر در صنعت، تکنولوژی و طرح‌های خودتان این کار را انجام می‌دهید - نیازهای این بعد از شخصیت پاسخ داده نمی‌شود و در نهایت به عدم تعادل و عدم آسایش و رفاه انسان‌ها می‌رسیم. این نکته‌ای بود که بنده خواستم به عنوان مقدمه‌ی نقد اصل رقابت محضر شما مطرح کنم. ما باید با روش دوم وارد بحث شویم.

آیا اصل رقابت می‌تواند به سایر ابعاد شخصیت انسان پاسخ دهد یا اینکه اصل رقابت - همان‌طور که خود جریان توسعه‌گرا می‌گوید - فقط مزیت اقتصادی و معیشتی دارد؟

حالا بررسی کنیم و ببینیم اصل رقابت چه می‌گوید. مطلبی که عرض کردم یک اصل روشی بود که در تمام بحث‌ها جریان داشت، قصد دارم چند مقدمه را عرض کنم تا مفهوم رقابت مشخص شود. راجع به نیازهای انسان می‌توان دو بحث تصور کرد. به دلیل اینکه تکامل انسان مفروض است - یعنی عالم، عالم ایستا نبوده و دارای ثبات نیست و در حال حرکت است، بنابراین برای این عالم ِدر حال حرکت، تکامل هم مفروض است - در مورد انسان می‌توان فرض کرد که به عنوان مثال بُعد معیشتی او فربه‌تر از سایر ابعاد باشد. همچنین می‌توان فرض کرد بعد فکری یا بعد مهارتی او فربه‌تر از سایر ابعادش باشد. می‌شود در ابعاد مختلف انسان‌ها فرض کرد که یک بُعد از شخصیت از دیگر بعدها رشد بیشتری داشته باشد. اینکه در جامعه دیده می‌شود انسان‌ها شخصیت مختلفی دارند به دلیل همین اتفاق است؛ یعنی در دوران شکل‌گیری شخصیت، مجموعه محیطی که در آن حضور داشته و ظرفیت اولیه‌ای که در تقدیر به او داده‌اند ضرب در هم می‌شود و در نهایت شخصیت‌های مختلف تبلورهای مختلفی پیدا می‌کنند. لذا به عنوان مثال شاعریت شخص شاعر محصول دو چیز است؛ ظرفیت اولیه‌ی او (تقدیر) ضرب در محیطی که این ظرفیت را پرورانده است. لذا برخی در ظرفیت اولیه خود اصلاً استعداد شعر ندارند. در روایات ما آمده است که به برخی از مؤمنینی که اهل رؤیا و عالم خواب نیستند به جای عالم رؤیا حکمت داده شده است. برخی اهل رؤیا نیستند و اگر ده سال هم به خواب فرو بروند، در عالم خواب هیچ اخباری از عالم معنا به آنها داده نمی‌شود.

اگر در تحلیل خود به یکی از ابعاد انسان هیچ توجهی نکنید - که در حال حاضر شما به صورت مکرر در صنعت، تکنولوژی و طرح‌های خودتان این کار را انجام می‌دهید - نیازهای این بعد از شخصیت پاسخ داده نمی‌شود و در نهایت به عدم تعادل و عدم آسایش و رفاه انسان‌ها می‌رسیم.

بنده دیشب در عالم خواب دیدم که – تحلیل این خواب به بحث خیلی کمک می‌کند - در گوشه قبرستانی ایستاده‌ام و در حال نمازخواندن هستم. - بنده این خواب را به شکل‌های مختلف در جاهای مختلف زیاد می‌بینم. - بسیار سخت نماز می‌خواندم. یکی از مسئولین محترم نظام وارد قبرستان شد و سنگ قبر دو سردار شهید را برداشت؛ البته نبش قبر نکرد. تعبیر این خواب بماند ولی کلیت خوابِ در قبرستان یعنی انسان با یک عده انسان جاهل روبرو می‌شود. اگر خواب دیدید که در قبرستان هستید معنای آن این است که در آینده با یک سری انسان جاهل روبرو می‌شوید و آن جهل شما را به سختی می‌رساند، یعنی نوعی امتحان سخت است. سخت‌ترین چیز در عالم کوه‌کندن نیست، بلکه سخت‌ترین چیز مداراکردن با افراد جاهل است. اگر جهل او، جهلِ مرکب باشد که کار خیلی پیچیده هم می‌شود. لذا در قرآن آمده است که به چنین انسانی "قالوا سلاما" بگویید. "قالو سلاما" یعنی وارد بحث و اصطکاک با آنها نشوید و با سلامت از آنها عبور کنید. بالأخره عالم معنا هم عالمی است که وجودِ واقعی دارد. البته برخی هم از آن سوء استفاده کرده و با آن تجارت راه می‌اندازند. اگر قرآن را ملاک قرار دهیم در داستان حضرت یوسف راجع به تعبیر عالم رؤیا [آیاتی آمده است.] بنابراین عالم رؤیا یک عالم واقعی و بالادستی است.

در مورد بحث خواب این را عرض کنم که بحث خواب و عالم خواب زمانی درک می‌شود که شما مفهوم رزق را درک کنید. تمام عالمی که ما در آن زندگی می‌کنیم بر پایه مفهوم رزق بنا نهاده شده است؛ یعنی از طرف خالق در تمام حوزه‌ها رزق دائمی بر مخلوقات نازل می‌شود؛ علم، عمر و رفیق خوب جزء رزق است. در روایت آمده است که همسر خوب جزء رزق است. این چیزی هم که انسان به عنوان غذای روزانه استفاده می‌کند نیز جزء رزق است. در عالم روایات همه‌چیز جزء رزق حساب می‌شود. رزق را در عرش مدیریت می‌کنند و مکان عرش نیز در آسمان چهارم است، رزق در آنجا مدیریت می‌شود. وقتی در آنجا چیزی مدیریت می‌شود و امضاء می‌گردد که به کسی برسد، قبل از رسیدن به شخص در عالم رؤیا گزارش آن به مؤمنین داده می‌شود. این معنای عالم خواب است؛ یعنی به بعضی گزارش می‌دهند که چه رزق و چه محیطی برای آنها تدبیر شده است. این موضوع یکی از رحمت‌های خاص خداست. ان‌شاءالله وقتی از این علوم حسی و فضای ساینتیک(scientic) عبور کنیم، این امور در دوران ظهور فربه می‌شوند. مسأله مهمی است که انسان تقدیر خود را بداند.

اجازه دهید راجع به این بحث در جلسات دیگر بیشتر صحبت کنم ولی به هر حال عالم رؤیا را نمی‌توان بدون مفهوم رزق تحلیل کرد. مفاهیم دیگر نیز همین‌گونه هستند. بنای بنده این است که در این جلسات ولو به حد اشاره توضیح دهم که در حال حاضر با تمام مفاهیم دینی به شکل شعاری و فانتزی برخورد می‌شود. علت این موضوع هم آن است که نسبتِ بین مفاهیم دینی دیده نمی‌شود. چیزی که کمک می‌کند بسیاری از این مفاهیم دینی فهم شوند، تفکر بر روی مفهوم رزق است. مفهوم ربوبیت خدا - که ما همیشه در نماز "الحمد لله رب العالمین" می‌گوییم و مفهوم ربوبیت را یاد می‌کنیم - به معنای مدیریت دائمی رزق است. مسأله‌ی تقدیر نیز همین‌گونه درک می‌شود.

به اصل بحث برگردیم؛ در انسان ابعاد وجودی‌ای وجود دارد که می‌توان در یک رویکرد یک بخش از آن را فربه کرد. به عنوان مثال می‌توانیم نیازهای اقتصادی را اصل قرا دهیم؛ در این صورت این انسان شخصیت خاصی پیدا می‌کند. می‌توان بُعد دیگری از شخصیت او را فربه کرد. شخصیت‌هایی که در حال حاضر وجود دارد نیز محصول همین موضوع است؛ محصول تقدیر ضرب در محیط. عالم خواب و رؤیا را به این دلیل عرض کردم تا توضیح دهم که تقدیر از کجا ناشی شده و در کجا واقع می‌شود.

حالا اگر بخواهیم با استاندارد دینی انسان‌ها را مدیریت کرده و آنها را رشد دهیم، باید وعاء فکر (ظرفیت فکری) آنها را فربه کنیم. این حرف اصلی دین این است. این مقدمه اولی است که قصد دارم به وسیله آن، اصل رقابت را نقد کنم. وعاء به معنای ظرف در روایات  زیاد به کار برده شده است. انسان چندین ظرف دارد؛ یک ظرف برای شهوت، یک ظرف برای فکر و یک ظرف برای قوای جسمانی و ... است. ظرفی که انبیاء میان این مجموعه از ظرف‌ها روی آن تمرکز می‌کردند تا انسان را به صورت همه‌جانبه رشد دهند، وعاء فکر است؛ یعنی به میزانی که انسان‌ها اهل فکر هستند رشدیافته هم هستند. برخلاف انسانی که زیاد مصرف می‌کند [و فقط وعاء مصرف او فربه است.] با شاخصه‌های دینی نمی‌توان گفت این انسان رشدیافته است. در وعاء فکر نیز این موضوع می‌تواند جریان داشته باشد. به عنوان مثال کسی "علم لاینفع" و مطلب به درد نخوری را بلد است. در زمانی که ما مدرسه می‌رفتیم صدا و سیما دائماً دانش‌آموزانی را به نمایش در می‌آورد که نام پایتختِ تمام کشورها را بلد بودند و این دانش‌آموزان را به عنوان الگو معرفی می‌کردند. در اوائل رویکرد این‌گونه بود که چون حافظه این کودک خیلی قوی است [پس الگو است.] وقتی ما طلبه بودیم گاهی اوقات اساتید ما هم متأثر از این فضا می‌شدند و به ما می‌گفتند تمام اشعار سُیوطی را حفظ کنید. ما هم که انسان‌های استثنایی نبودیم و حافظه خوبی نداشتیم. آمده بودیم تا نظر اسلام را متوجه شویم اما اساتید به جای اینکه فکر ما را به این مسأله متمرکز کنند که حقایق عالم را بفهمیم به ما می‌گفتند شعر حفظ کنید. - به مرحوم آیت‌الله بروجردی در عالم مکاشفه گفته بودند مثنویِ مولوی حفظ نکن به دردت نمی‌خورد. - چنین رویکردهایی وجود دارد و ظرفیت انسان را بر روی مسائلِ غیر لازم متمرکز می‌کنند.

معیار سنجشِ دین‌داری - که ما دغدغه‌ی آن را داریم - مسأله فکر مردم است. به همان میزانی که شما فکر می‌کنید دین‌دار‌تر هستید، این مسأله مهمی است. ممکن است کسی سال‌ها نماز بخواند ولی به معانی آن فکر نکند، در اینصورت برای چنین انسانی رشد ایجاد نمی‌شود. ارتباط مستقیمی میان اهلِ فکربودن و اهل عبادت‌بودن است. ما به دنبال انسان متفکر هستیم.

بنابراین ما بحثی را مطرح کردیم که مقدمه نقد اصل رقابت است؛ وقتی شما ابعاد شخصیت انسان را در نظر می‌گیرید، نباید اجازه دهید تصمیماتِ مدیریتی فقط یک بُعد از شخصیت انسان را فربه کند. مجموعه نظم اجتماعی باید به این سمت برود که وعاء فکر را فربه کند. اصلاً اسلامیت تابعی از میزان تفکر است. بنده برخی از روایات این موضوع را در جلسات قبل خوانده‌ام. به عنوان مثال در روایت آمده است که «تفکر ساعة افضل من عبادة سبعین سنة» دعوت اصلی دین این است که انسان عبد شود و در روایت شریف می‌فرماید: یک ساعت تفکر برابر با هفتاد سال عبادت است. یعنی تفکر را با آن مسأله اصلی - عبادت - سنجیده‌اند. روایت تندتری هم وجود دارد که می‌فرماید «المُتَعبِّدِ عَلى غَیرِ فِقهٍ کَحِمارِ الطّاحونَةِ»؛ یعنی انسان متعبدی که عبادت او بر مبنای فقه نیست - فقه یعنی فکر و فهم عمیق؛ بالاترین نوع فکر، تفقه است - مانند خر آسیاب است. ویژگی خر آسیاب این است که اگر از ابتدای صبح تا پایان شب ده‌هزار بار هم دور خودش بچرخد، سرجای اول خود است. بنده این روایت را به عنوان نمونه عرض کردم تا بفهمیم که معیار سنجشِ دین‌داری - که ما دغدغه‌ی آن را داریم - مسأله فکر مردم است. به همان میزانی که شما فکر می‌کنید دین‌دار‌تر هستید، این مسأله مهمی است. ممکن است کسی سال‌ها نماز بخواند ولی به معانی آن فکر نکند، در اینصورت برای چنین انسانی رشد ایجاد نمی‌شود. ارتباط مستقیمی میان اهلِ فکربودن و اهل عبادت‌بودن است. ما به دنبال انسان متفکر هستیم.

به اصل رقابت بازگردیم تا بحث را توضیح دهم. اصل رقابت چه کاری می‌کند؟ بنده یک بنگاه تولیدی را مثال بزنم؛ به عنوان مثال فرض کنید دو بنگاه تولیدی در مسأله‌ی مواد غذایی رقابت می‌کنند؛ اگر با زاویه‌ی دید جریان توسعه‌گرا به قضیه بنگریم می‌گوییم در اثر اصل رقابت کیفیت بالا رفته و قیمت پایین می‌آید؛ اما اگر با زاویه دیدِ روشی خودمان بنگریم متوجه می‌شویم به دلیل اینکه این دو بنگاه در رقابت با یکدیگر هستند باید بازار دیگری را در اختیار بگیرند؛ چون اگر بازار بیشتری را در اختیار نگیرند سودشان کم می‌شود. حالا اگر این دو شرکت محصولات خود را متنوع نکنند بازار را به رقیب سپرده‌اند؛ یعنی لازمه تصرف در بازار، تنوع در تولیدات این بنگاههاست و باید صنایع بسته‌بندی را هم بکار گیرند و محصولات را باید زیبا کنند و هزار نوع از این کارها را انجام دهند تا بتوانند محصول را به فروش برسانند.

حالا بنده یک سؤال فنی بیشتر ندارم - بحث بنده دو سؤال هم نیست، پیچیده هم نیست، فقط یک مقدار دقت می‌خواهد – و آن این است که انسان‌ها تا چه حد به محصول متنوع نیاز دارند؟ آیا در عالم واقع انسان‌ها به تنوع دائمی‌ای که شما ایجاد می‌کنید نیاز دارند؟ اگر پاسخ شما این است که هرچقدر تولید محصول و تنوع داشته باشیم انسان‌ها به این محصولات نیاز دارند و بنده باز خلع ید می‌شوم و باید بگویم اصل رقابت، اصل خوبی است. اما اگر گفتید انسانها در حوزه غذایی به یک حدی از این محصولات نیاز دارند از آن به بعد اگر مصرف کردند، مصداق اسراف و مصداق فربه‌شدن یک بُعد از شخصیتشان بیش از حد استاندارد می‌شود. اگر شما حرف دوم را گفتید اصل رقابت به چالش کشیده شده و اشکال اصلی آن مشخص می‌گردد.

لذا در جوامع مدرن و جوامعی که اصل رقابت وجود دارد مصرف بیش از نیاز واقعی رخ می‌دهد و حال برای اینکه میل برای آن مصرف گسترده ایجاد شود تبلیغات، ساختارسازی، برندسازی و امثال این مباحث - که شما از بنده بیشتر با آنها آشنا هستید - شکل می‌گیرد؛ این مباحث به سمتی می‌رود که نیاز بسازد.

در بحث برند نکته‌ای را بگویم؛ شرکتی مثل نایک(Nike) یا بسیاری از شرکتهای دیگری که وجود دارند را تصور کنید. این شرکتها اولاً از آب آشامیدنی تا مسکن را تولید می‌کنند؛ این کارتلهای بزرگ اقتصادی همه‌چیز را از گهواره تا گور تولید می‌کنند. یک شرکت، بازار را از گهواره تا گور به‌دست می‌گیرد. بنده این پوسترهای تبلیغاتی را با زاویه دید خودمان زیاد نگاه می‌کنم. به عنوان مثال در این بیلبوردها یک نفری سوار بر ماشین شده و یک گوشی نیز بر گوش دارد و خیلی هم شاد است، خیلی حال و هوای خوبی دارد. این تمام تبلیغاتی است که انجام شده است. زیر این تبلیغ نوشته شده است شرکت اتومبیل‌سازی فلان؛ یعنی در تبلیغات عمومی بجای ورود به مشخصات فنی مانند شتاب صفر تا صد یا مصرف سوخت یا میزان آلایندگی - این مسائل کنار گذاشته شده است؛ البته شاید در نمایشگاه اتومبیل این تبلیغات را انجام می‌دهند - می‌گویند اگر با ما باشید، شادتر هستید. در همه موارد این کار را انجام می‌دهند؛ یعنی اصلاً موضوع محصول قابل فروش را بحث نمی‌کنند، بلکه دست بر روی شاد بودن انسان و زندگی خوب گذاشته‌اند و القاء می‌کنند که زندگی خوب و شاد بودن به تنوع در مصرفی که ما پیشنهاد می‌کنیم وابسته است. این همان حرف بود که من به لحاظ نظری در حال توضیح آن بودم. می‌خواستم بگویم که اینها محصول نمی‌فروشند بلکه «نیاز» می‌سازند. خودشان در تبلیغات این کار را می‌کنند و می‌گویند شما با ما شادتر هستید. ماشین ما را سوار شوید، به رستوران پیشنهادیِ ما بروید، لباسی که ما پیشنهاد می‌کنیم بپوشید، ورزشی که ما پیشنهاد می‌کنیم را انجام دهید؛ لذا بسیاری از این شرکت‌ها صاحب باشگاه ورزشی هم هستند. یعنی بازارشان را در همه نیازها گسترده کرده‌اند و در واقع «نیازسازی» می‌کنند.

در جوامع مدرن و جوامعی که اصل رقابت وجود دارد مصرف بیش از نیاز واقعی رخ می‌دهد و حال برای اینکه میل برای آن مصرف گسترده ایجاد شود تبلیغات، ساختارسازی، برندسازی و امثال این مباحث - که شما از بنده بیشتر با آنها آشنا هستید - شکل می‌گیرد؛ این مباحث به سمتی می‌رود که نیاز بسازد.

رقابت به اینجا می‌انجامد؛ یعنی اگر دو فرعون یا دو راکفلر هم پیدا شوند که دوطرفِ رقابت باشند [نیازسازی می‌کنند.] بنده دیده‌ام که تحقیقات علمی را جهت می‌دهند - اینها واقعی است، شاید بعضی‌ها فکر کنند که اینها شوخی است - تا حمل و نقل را در یکی از کُرات آسمانی تسهیل کنند تا آنجا هم بازار خاصی باشد که رقبا نتوانند به آنجا دست پیدا کنند. علم و پایان‌نامه‌ها را جهت می‌دهند تا سبک زندگیِ مبتنی بر مصرف بسازند.

بنابراین، اشکال اصل رقابت این است که تنوع در محصول تولید می‌کند و حدِّ و میزان تولید و تنوع در محصول را بر اساس نیازهای واقعی انسان‌ها نمی‌سنجند. بلکه دائماً نیاز را فربه می‌کند و برای آن محصول تولید می‌کند و با تبلیغ محصول جدید نیازسازی می‌کند؛ این سیکلِ باطل همین‌طور ادامه پیدا می‌کند.

اگر این اتفاق رخ دهد، چه اتفاقی برای مصرف‌کننده رخ می‌دهد؟ مصرف‌کننده‌ی ما در نهایت، چون باید همه سطح از این نیاز را پاسخ دهد، هم فکر و هم وقتش مشغول می‌شود؛ یعنی باید کار بیشتری کند و درآمد بیشتری بدست آورد؛ بنابراین باید وقت بیشتری بگذارد. فکرش هم باید به همین میزان که وقت بیشتری می‌گذارد، درگیرتر می‌شود. لذا در کمتر از پنج یا چهار سال که شما مصرفی زندگی کنید تقریباً به آدمی تبدیل می‌شود که اطلاعاتِ اکنومیک شما ده‌ها برابر سایر اطلاعاتتان است؛ چون وقتی که برای الگوی مصرف اختصاص می‌دهید ده‌ها برابر وقت اختصاصی شما برای امور دیگر است. لذا شخصیت یک بُعدی و به صورت اکنومیک بار می‌آید.

نکته مهم این است که «نظم اجتماعی» این کار را انجام داد و کسی به شما توصیه نکرد که مصرفی شوید. سیستم اقتصادی این کار را انجام داد؛ یعنی در عمل شما از اصلِ مترقی «زهد» فاصله می‌گیرید، زهد یعنی به اندازه‌ی نیاز مصرف کن. اصل رقابت، ضد زهد است. اگر زهد به چالش کشیده شود عقل به حالت کما می‌رود و حوزه فکر به چالش کشیده می‌شود.

پیشنهاد می‌کنم برخی دوستان این مطلب را موضوع پایان‌نامه خود قرار دهند که با یک گروه هدف مشخص صحبت کرده و اطلاعات گروه هدف را در چهار دسته اطلاعاتی بسنجند؛ اطلاعات مربوط به حوزه اقتصاد و معیشت را بسنجید، اطلاعات مربوط به روابط خانوادگی و تربیت فرزند را بسنجید، اطلاعات مربوط به بصیرت سیاسی و موازنه کفر و نفاق را بسنجید و اطلاعات مربوط به حقایق عالم و عوالمی که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه انکار کنیم و چه انکار نکنیم، وارد آن می‌شویم را بسنجید.

اینها چهار دسته اطلاعات مهم هستند که زندگی انسان را متعادل می‌کنند. اگر معیشت شما به چالش کشیده شود، زندگی به چالش کشیده می‌شود. اگر روابط خانوادگی شما به چالش کشیده شود، زندگی به چالش کشیده می‌شود. مسأله شناخت دشمن و موازنه کفر و نفاق و ایمان نیز زندگی را به چالش می‌کشد؛ یعنی کافی‌ است کفار بر جامعه‌ی ایمانی مسلط شوند؛ اولین کاری که می‌کنند، رفاه آن جامعه را به چالش می‌کشند. علت حساسیت انقلاب روی مسأله دشمن‌شناسی این است که تسلط کفر سبک زندگی را تغییر می‌دهد. برخی از اساتید در دانشگاه‌های شما متوجه نیستند [ که دلیل مبارزه با کفار چیست.]

نکته مهم این است که «نظم اجتماعی» این کار را انجام داد و کسی به شما توصیه نکرد که مصرفی شوید. سیستم اقتصادی این کار را انجام داد؛ یعنی در عمل شما از اصلِ مترقی «زهد» فاصله می‌گیرید، زهد یعنی به اندازه‌ی نیاز مصرف کن. اصل رقابت، ضد زهد است. اگر زهد به چالش کشیده شود عقل به حالت کما می‌رود و حوزه فکر به چالش کشیده می‌شود.

البته این موضوع تقصیر ما هم هست که حول مسائل دینی بدون درایه حرف می‌زنیم یا کمتر با درایه حرف می‌زنیم. مسأله «نفی سبیل» در اسلام - که ما به صورت ساده به آن دشمن‌شناسی، مرگ بر آمریکا و غیره می‌گوییم - به این دلیل مهم است که تسلط کفار، موجب تغییر در سبک زندگی می‌شود و اگر سبک زندگی تغییر کند رفاه به چالش کشیده می‌شود؛ یعنی اهمیت مسأله نفی سبیل، به آسایش انسان‌ها برمی‌گردد. در مسأله نفی سبیل هوش سیاسی مهم است. به عنوان مثال برخی در قضیه برجام می‌گفتند نمی‌شود به دشمن اعتماد کرد. این افراد اطلاعات خوبی در این زمینه داشتند. ولی برخی حتماً باید تجربه می‌کردند تا متوجه شوند که دشمن قابل اعتماد نیست. برخی نیز آنقدر در ظلمات هستند که هنوز بعد از تجربه باور نمی‌کنند که به دشمن نمی‌توان اعتماد کرد. هنوز برجام‏های دیگری مانند FATF را امضاء می‌کنند.

پس اطلاعات در اینجا مهم است؛ اطلاعات مربوط به حوزه حقایق عالم نیز مهم است. یکی از جاهایی که نگاه انسان را به عالم تغییر می‌دهد فهم مفهوم رزق است. این چهار دسته اطلاعات را با یک گروه هدف و یا یک مرجع مناسب بسنجید. به نظر بنده این سه دسته اطلاعات در نظم موجود، تحت تأثیر اطلاعات دسته اول هستند؛ یعنی انسان‌ها اطلاعات مالی را - از قیمت‌های روزانه تا اینکه چکار کنیم که بیست سال آینده خانه‌دار شویم، چطور پول دانشگاه خود را بدهیم - در اختیار داشته و انصافاً هم مسلط هستند. اما همین شخص وقتی شب به خانه وارد می‌شود، به ‌گونه‌ای وارد منزل می‌شود که انگار خانه سرزمین مصر و خود او فرعون این سرزمین است. برخی از این آقایان در خانه خود مظهر استکبار و به چالش کشیده شدن خانواده است. هرچند این مرد متهم است؛ اما متهم اصلی، نظم اجتماعی است که اجازه ورود اطلاعات مربوط به نهاد خانواده را در ذهن او نداده و موجب بروز این رفتار در وی شده است. بنده بصورت مستمر در جلسات گوناگون این روایت را خوانده‌ام: در حدیث هست مردی که در خانه‌اش کار کند خداوند متعال به فرشتگان خود می‌گوید نام او را در درجه شهدا ثبت می‌کند. تحلیل صحیح این روایت این است که مرد بیرون از خانه کار می‌کند و خسته می‌شود، این خستگی برای اهل خانه نیز قابل‌درک است. آنگاه‌که این مرد به‌ عنوان پدر خانه وارد خانه می‌شود، به علت آنکه دارای حوزه تأثیر بالایی است، به‌ جای اظهار خستگی، باری را از دوش خانه و خانواده برمی‌دارد. در این حالت چه ذهنیتی برای اهل خانواده ایجاد می‌شود؟ به علت درک فضای خستگی پدر توسط اهل خانواده و همچنین وجود جایگاه رفیع مرد در خانه و خانواده، ویژگی‌های سنگین و عمیق اخلاقی مانند ایثار، بدون استفاده از مکانیسم‌های بیانی در میان خانواده نشر پیدا می‌کند. ایثار هم یکی از مهم‌ترین زیرساخت‌های شهادت است و به همین علت نام چنین پدر در فهرست شهدا ثبت می‌شود. باید این موضوعات را بیان کرد. این موضوعات جزء اطلاعات حیاتی جامعه است و متأسفانه جریان توسعه‌گرا به ‌هیچ‌وجه به این اطلاعات حیاتی توجه نمی‌کند. علت اصلی بحران چهل‌ودو درصد طلاق در شهر تهران، فقدان مدارا و اخلاق در روابط زناشویی و خانوادگی است. برای سازمان برنامه‌وبودجه و مرکز تحقیقات مجمع تشخیص مصلحت نظام باید تأسف خورد که در عصر جاهلیت فکر می‌کنند و روی کاغذ، مدعی‌اند که اگر سطح درآمد مردم را بالا ببریم رفاه ایجاد خواهد شد. اولاً این موضوع کذب محض است؛ زیرا در هیچ کشوری در دنیا، اشتغال برای همه افراد ایجاد نشده است؛ به‌عنوان نمونه کشور آمریکاست که آمار آن در جلسات قبل عنوان شد. مشکل اصلی نظامات غربی، ایجاد عدالت است. ثانیاً اگر فرض را بر ایجاد اشتغال بگذاریم، مگر تمامی مشکلات با بهبود سطح درآمد قابل‌حل است؟! خب این همه انسان پردرآمد در شهر تهران وجود دارد اما به ‌عنوان ‌مثال چرا آنگاه ‌که پرونده قضایی در دادگاه‌های خانواده بررسی می‌شود، زن خانواده از تنبیه بدنی مکرر شکایت می‌کند؟! در حقیقت رفاه و آسایش این زن از بین رفته است.

چهل‌ودو درصد طلاق شهر تهران علامت عدم رفاه هست یا نه؟ اگر نمی‌خواهید برای مردم رفاه ایجاد کنید پس به دنبال چه چیز دیگری هستید؟! به چه علت حکومت می‌کنید؟! به چه علت برنامه‌ریزی می‌کنید؟! حاکمی که به مردمش ظلم می‌کند شایسته استعفا است. شما با عدم تأمین نیازهای خانوادگی، سیاسی و اجتماعی و اخلاقی انسان‌ها در حال خیانت به آن‌ها هستید. نیازی به استدلالات نظری نیست.

آنگاه ‌که تنها یک بُعد از نیازهای انسانی توسط نظامات اجتماعی فربه شد، ابعاد دیگر نیازهای انسانی مغفول خواهد ماند. دیروز رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام مصاحبه‌ای در مورد معیشت و اشتغال بانوان انجام داده است. وی در این مصاحبه بیان کرد: از اقلیتی که تریبون دارند نهراسید؛ دیگر جامعه به عقب بازنمی‌گردد... در همین مکان به آقای هاشمی باید گفت: جناب آقای هاشمی، هر نظام اجتماعی که فطرت انسان‌ها را در نظر نگیرد، به مردم خیانت کرده است؛ و این را بدانید که نظم پیشنهادی شما دوام نخواهد داشت. آینده برای اسلام و الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است. بنده اگر در آن جلسه حضور داشتم، از ایشان سؤال می‌کردم که چهل‌ودو درصد طلاق شهر تهران علامت عدم رفاه هست یا نه؟ اگر نمی‌خواهید برای مردم رفاه ایجاد کنید پس به دنبال چه چیز دیگری هستید؟! به چه علت حکومت می‌کنید؟! به چه علت برنامه‌ریزی می‌کنید؟! حاکمی که به مردمش ظلم می‌کند شایسته استعفا است. شما با عدم تأمین نیازهای خانوادگی، سیاسی و اجتماعی و اخلاقی انسان‌ها در حال خیانت به آن‌ها هستید. نیازی به استدلالات نظری نیست. بنده در مورد چهل‌ودو درصد طلاق بحث می‌کنم.

یک روحانی ساده‌اندیش در یک کلیپ گفته است: می‌دانید چرا جوان‌ها کمتر به سمت دین می‌روند؟ و بعد بیان کرده بودند: برای آنکه ایمان و تقوا را در روحانیون نمی‌بینند. البته عالم بی‌عمل هم به ‌شدت مضر است؛ مانند همین روحانیونی که در برخی مراکز تحقیقاتی هستند؛ اما این طلبه نیمه سواد که به این صورت تحلیل می‌کند باید بداند که نظم اجتماعی بیشترین اثر را بر دین‌داری مردم خواهد داشت.

بنده با توجه به اشتغالات فراوان کماکان به مدارس رفته و با نوجوانان حرف می‌زنم؛ برخی از نوجوانان به من می‌گویند که برای اولین بار است که با یک طلبه گفت‌وگو می‌کنیم. زیرا فرصت گفت‌وگو در اختیار مردم نیست، آموزشِ ریاضی و فیزیک و زیست – بنده در بخش آموزشی بحث خواهم کرد – وقت آن‌ها را گرفته است. مردم بسیاری از این معارف را نشنیده‌اند؛ اما اگر نظم اجتماعی تغییر کند، این مشکل برطرف خواهد شد.

یک روحانی ساده‌اندیش در یک کلیپ گفته است: می‌دانید چرا جوان‌ها کمتر به سمت دین می‌روند؟ و بعد بیان کرده بودند: برای آنکه ایمان و تقوا را در روحانیون نمی‌بینند. البته عالم بی‌عمل هم به ‌شدت مضر است؛ مانند همین روحانیونی که در برخی مراکز تحقیقاتی هستند؛ اما این طلبه نیمه سواد که به این صورت تحلیل می‌کند باید بداند که نظم اجتماعی بیشترین اثر را بر دین‌داری مردم خواهد داشت.

بنابراین به‌طور خلاصه، مشکل اصلی اصل رقابت در بخش معیشت، نیازسازی است و این نیازسازی کاذب معیشتی موجب نادیده گرفته شدن سطوح دیگر نیازهای افراد خواهد شد. تحلیل بخش اقتصاد در اینجا به پایان می‌رسد. با توجه به مباحث نتیجه می‌گیریم که نظم حاکم بر بخش اقتصاد، ضد هویت اسلامی است. این موضوع به‌عنوان یک پیش‌فرض، موجب شد که از سه منظر به تحلیل و نقد بخش اقتصاد و ضربات آن به هویت اسلامی پرداخته شود. مدل تشکیل سرمایه موجب تحریک حرص اجتماعی شد، الگوی تولید و مدیریت موجب بروز اصطکاک در روابط انسانی شد و اصل رقابت نیز منجر به تحلیلِ بخشی و ناقص انسانی (انسان اکونومیک) شد و نتیجه آن شد که اطلاعات انسان فقط بر بخش اقتصادی متمرکز شود؛ درحالی‌که سه نوع نیاز اطلاعاتی دیگر مورد غفلت واقع شد که بحث اطلاعاتی آن خیلی مورد توجه است. پس بنابراین نظم اقتصادی موجود، ضد هویت اسلامی است.

ان‌شاءالله از جلسه دهم به بعد که وارد تشریح نظم جایگزین مبتنی بر مفاهیم الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت خواهیم شد، ابتدا نظم کلان حول الگو را تعریف نموده و سپس نظامات بخشی را با اولویت تعریف نظم اقتصادی تشریح خواهیم نمود. البته نظم اقتصادی مبتنی بر الگوی پیشرفت هم‌اکنون در حال جریان بوده و فقط نیاز به تکمیل و تدوین دارد. ذکر این نکته حائز اهمیت است که مفاهیم الگوی پیشرفت، از نقطه صفر آغاز نمی‌شود بلکه در حال حاضر به‌صورت ناقص، در جامعه در حال جریان است و نیاز به تئوریزه شدن دارد.

و صلی‌الله علی سیدنا و نبینا ابی‌القاسم محمد

* * * * * * * * * *

**‌ پرسش و پاسخ

یکی از حاضرین: تغییر روند نظم جامعه در مقابل جریان توسعه‌گرا (با توجه به نحو مدیریتی که دارد) باعث ایجاد نزاع خواهد شد. آیا شما در بخش نقد توضیح می‌دهید که چطور باید با آن سیستم مقابله کرد که در آن سیستم حل نشد؟

استاد کشوری: بله، در اصل، همه پیشنهادهای بحث الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در عینیت فعلی و نه عینیت زمان حضرت ولی‌عصر و نه عینیت زمان پیامبر اعظم بلکه در عینیت دوران جمهوری اسلامی است؛ برای این است که تغییر نظم چه شکلی است تا مشکلات حل شود. در واقع همه بحث الگو همین موضوع است.

یکی از حاضرین: بالأخره باید یک دوران ایده‌آلی در نظر باشد.

استاد کشوری: بله برای همین هم عرض کردم که ما نظم مطلوب را در چند جلسه اول تعریف می‌کنیم و نشان می‌دهیم تصویر کلان اداره جامعه با نگاه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت چیست و بعد شروع می‌کنیم نحوه مدیریت نظم‌های بخشی را نیز بحث می‌کنیم. منتهی این موضوع را توجه کنید که تصویری که ما برای الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت بیان می‌کنیم، تصویر فقهای ماست. یک تصویر هم در دوره ظهور وجود دارد که سعی می‌کنم آن را در دو جلسه آخر توضیح دهم. تا زمانی که وارد عصر ظهور نشویم، فهم آن‌هم عمیق نخواهد شد.

یکی از حاضرین: بالأخره یک‌چیز مطلوب‌تری را می‌توانیم متوجه شویم و باید آن‌را نشان دهیم.

استاد کشوری: بله، اما به اندازه فهم فقها است. در دوره غیبت فهم فقها بر ما حجت است. حالا تصویر اداره جامعه به فهم فقها را بحث خواهیم کرد که این موضوع مطلوب فعلی ماست اما باید یادمان باشد که یک فهمی هم امام معصوم دارد که فقط در زمان حضور خود ایشان آن فهم قابلیت درک پیدا می‌کند. – بنده یک روایتی را الان بیان می‌کنم اما شما فقط آن را در ذهن داشته باشید تا بعداً آن را توضیح دهم. بنده باکمال احتیاط هم این روایت را بیان می‌کنم، شما هم خیلی در آن عمیق نشوید، زیرا ممکن است برای شما مشکل ایجاد شود – مثلاً در روایت داریم که در زمان حضرت ولی‌عصر مردم در معامله (یعنی در حوزه اقتصاد) اصلاً از هم سود نمی‌گیرد. در این جلسه از من نپرسید اقتصادی که مبنای آن سود نباشد به چه شکلی است. این روایت را برای این بیان کردم که یک مقدار به زمان نورانی حضرت انصاف داده باشم [زیرا خیلی بالاتر از زمان ماست]. در آن زمان آن‌قدر سود اجتماعی و سود اخروی در ذهن مردم فربه شده است که اصلاً سود اقتصادی را ضرر می‌دانند. حالا بعد ممکن است شما بپرسید که معیشت این افراد چطور تأمین می‌شود و یا سؤالات دیگری بپرسید که بنده در آن دو روز پایانی راجع به آن توضیح خواهم داد اما حتماً این بحث‌ها به درد جریان توسعه‌گرا نخواهد خورد. آن‌ها دور از این معارف و مفاهیم هستند. فعلاً باید در همین فضای ظلمانی صحبت کرد. آن‌ها بیان می‌کنند که رقابت همه‌ی مشکل را حل می‌کند و ما هم باید چند جلسه صحبت کنیم که مسأله رقابت یک بخش از شخصیت را فربه می‌کند اما سایر ابعاد شخصیت به چالش کشیده خواهد شد. پس مطلوب زمان حضرت غیر از مطلوب زمان مدیریت فقهاست.

یکی از حاضرین: ببخشید حاج‌آقا، آیا در ادبیات دینی ما مفهوم رقابت سالم وجود دارد یا ندارد؟ و اگر دارد، آن به چه شکلی است؟

استاد کشوری: آن چیزی که ما با آن مخالف هستیم رقابت سازمانی است، یعنی حکومت در امر رقابت بدمد. اما به هر حال در سطح میکرو یک رقابتی شکل خواهد گرفت. وظیفه حکومت تحریک رقابت به سمت خیر است و نه رقابت به سمت دنیا. - برای همین عرض کردم که باید در چند جلسه این موارد را بحث کنم - اما قطعاً رقابت به معنای اینکه کارکرد حکومت شود – به این معنایی که در حال حاضر وجود دارد - را ما نخواهیم پذیرفت. اما به هر حال وقتی دو کاسب در یک محله وجود دارد یک رقابتی بین آن‌ها وجود دارد. وقتی قانون شورای رقابت را برای شما خواندم عرض بنده واضح‌تر خواهد شد. اینکه حکومت در مبنای رقابت قوانین را تنظیم کند، این چیزی هست که ما راجع به آن بحث می‌کنیم.

یکی از حاضرین: پس مذموم است.

استاد کشوری: خیر، در حال حاضر راجع به الگو صحبت می‌کنیم. در اصل خود مفهوم رقابت را باید بعداً بحث کنیم.

اللهم صل علی محمد و آل محمد


منبع : تسنیم

ارسال نظر

آخرین اخبار