اشعار فاطمی؛

زیباترین سروده های فاطمی را در این گزارش بخوانید.

بسته شعری ویژه شهادت حضرت زهرا (س)
شاعران با زبان شعر، عشق و ارادت خود را به بهترین بانوی عالم؛ حضرت فاطمه الزهرا (س) به تصویر می کشند. ما نیز به مناسبت شهادت آن یگانه بانوی اسلام، بخشی از اشعاری که در وصف ایشان سروده شده را در این گزارش آورده ایم.

 سروده های فاطمی

مریضه ای که شفا می دهد، جواب شده است
فلک به روی سر مرتضی خراب شده است

نفس کشیدن زهرا چقدر قیمتی است
که قدر جان علی، هر نفس حساب شده است

پناه عالمیان حیدر است، اما او
پرش شکسته، پناه ابوتراب شده است

نخی ز چادر او آفتاب شد، اما
غبار، در پی آزار آفتاب شده است

غبار بر روی چادر نشست در کوچه
غبار قاتل خورشیدِ در حجاب شده است

برای صورت او برگ گل ضرر دارد
همان کسی که به او حوریه خطاب شده است

صداق فاطمه را شرم مرتضی پرداخت
برای دادن مهرش، چقدر آب شده است

دلیل شرم علی بال زخمی زهراست
دلیل شرم علی قصه طناب شده است

دو دست دختر او را طناب بعداً بست
امان؛ مسیر غزل مجلس شراب شده است

محسن حنیفی

سیلی به روی حضرت خیر النساء زدند
در بین کوچه فاطمه را بی هوا زدند

در کوچه ها حریف علی نیست یک نفر
دستش طناب بسته و از پشت، پا زدند

در بیشه شیر را به طنابی کشیده اند
در پیش دیده ها به گل مصطفی زدند

آتش فتاده بر سر و دستان فاطمه
او را میان شعله ی در، با دو پا زدند

یک حوریه  فتاده میان آتش و دود
سیلی به روی حوریه ی مرتضی زدند

تار است چشم مادر زینب به کوچه ها
او را به پیش دیده ی شاه ولا زدند

گم کرده بود فاطمه در کوچه خانه را
سیلی به روی فاطمه در کوچه ها زدند

با تازیانه ها تن زهرا کبود شد
حیدر بدان که فاطمه را بی هوا زدند

آرمین غلامی

با دخترت حرفی بزن تا دِق نکرده
چیزی بگو با این حسن تا دِق نکرده

فکرِ کفن بیچاره کرده زینبت را
با او بگو از پیرُهَن تا دِق نکرده

در شهرِ خود تنها شدن داغِ کمی نیست
همدردِ شَه شو در وطن تا دِق نکرده

با این سکوت اَنداختی از پا علی را
قرآن بخوان  قرآنِ من  تا دِق نکرده

بعد از تو چاهِ شهر همدردِ امیر است
لَب وا کُن اِی آرامِ تَن تا دق نکرده

استادِ روضه روضۀ گودال با تو
حالا بخوان از بی کفن تا دِق نکرده

بانویِ پاکی ها تو را به خاکِ چادر...
ندبه بخوان با بُوالحسن  تا دِق نکرده

حسین ایمانی

ما سر نمی دهیم به سامان هیچ کس 
جز تو نمی شویم پریشان هیچ کس

تا دامن عطای تو باشد نمی شویم
در عمر خویش دست به دامان هیچ کس

ریزه خور همیشه این آستانه ایم 
با ما نساخته است دگرنان هیچ کس

وقتی طبیب ماست طبیب طبیب ها
ما تن نمی دهیم به درمان هیچ کس

مسکین یتیم اسیر نه فرقی نمی کند
خالی نمانده پیش تو دستان هیچ کس

ایمان ما به شرط ولای تو کامل است
پس ما نمی شویم مسلمان هیچ کس

با ماتم تو ما غم دیگر نمی خوریم 
این دیده نیست غیر تو گریان هیچ کس

حالا اگر بناست که روضه سرا شویم 
بهتر که روضه خوان دل مرتضی شویم

اینقدر آرزوی پریدن بیا نکن
مظلوم عالمم تو علی را رها نکن

تنها چراغ خانه ی من از برم نرو
سوسو نزن نصیب دلم را عزا نکن

این خانه بی تو در نظرم قبرمی شود
با این فراق قبرمرا دست و پا نکن

آخر چرا تو آرزوی مرگ می کنی
پیش حسین دیگر از این کارها نکن

خواب حسین بسته به لالاییت شده
این گونه از حسین، خودت را جدا نکن

سعید پیغمبری

زبانِ حالِ میخ در...

میخِ در با من ز درد خویش گو
زان مصیبت با دلی پر ریش گو

گو چه کردی با وفادار علی
از چه خون شد سینه یار علی

گفت آتش کم بزن بر جان و تن
تهمت این جرم را برمن مزن

من به چوب و تخته، دربِ خانه را
حفظ می کردم، من آن کاشانه را

افتخارم بود در بیتِ علی
میخِ در بودم در آن خانه ولی

دشمن مولا مرا شرمنده کرد
من چه گویم داغ دل را زنده کرد

تا به خود من آمدم دیدم چه شد
 محسن زهرا میان خانه مرد

 آه آتش گشت همدم با تنم
 لال گردم دیگر از این گفتنم

عرش حق شد سرنگون در پشت در
 آه، یا  اُمّاه  آمد  از  پسر

فاتح خیبر فتاده بر زمین
زیرِ پا جان امیرالمؤمنین

 فضه بر صورت زند، اسما به سر
 این چه خاکی بود شد از ما به سر

مهدی یوسفی نجات

با نوکری ات سینه زن شوکت گرفته
هر چه گرفته از همین کِسوَت گرفته

شرکت، میان مجلست دارد قداست
عاشق وضویش را به این نیت گرفته

بی بی دعا کن تا دوباره بازگردد
حال بکایی را که معصیت گرفته

ما هرچه بالا می رویم از فاطمیه است
از روضه ات ایمانِ ما برکت گرفته

هر کس توسل کرد بر خاک قدومت
حاجات خود از مرتضی راحت گرفته

روزه بگیر و باز افطارت عطا کن
حاتم به پشت خانه ات نوبت گرفته

سائل، پیِ کهنه لباست آمد اما
رَخت عروسی از تو بی منت گرفته

شرحِ نماز تو همین بس که نوشتند
وصف کبودی و ورم پایت گرفته

فردا خیالش تخت باشد هر که امروز
دنباله ی کار تو با همت گرفته

نوع اراداتش به مادر فرق دارد...
هر کس که از خطِ ولایت خط گرفته...

در اوج سختی ها خودش فرمود رهبر
در خیمه گاه فاطمه حاجت گرفته

خاک دو عالم بر سرم آخر چه شد که
مادر نشسته قصد قَد قامت گرفته

وقتِ رکوعش خم شد آهسته ولی وای
انگار پهلویش از این بابت گرفته

محمدجواد شیرازی

همه خوبانِ جهان عبد و غلامت زهرا 
همه عالم شده دلبسته به دامت زهرا

هرکه دارد به جهان رتبه ای و منزلتی 
میخورَد غبطه بر آن اوجِ مقامت زهرا

بی علی خلق نمی شد نبی و بی تو علی 
لوح و کرسی و قلم خورده به نامت زهرا

هرکه دارد به دلش ذرّه ای از مهرِ تو را 
داده جایش به جنان حق زِ کرامت زهرا

کوثرِ جانِ نبی... دختر و هم مادرِ او 
زوجه و حامی و هم مامِ امامت زهرا

نخی از چادر تو هر دو جهان ما را بَس 
ای امید دو سرا شافعِ امت زهرا

ردِّ پا بر بدنت آتش و سیلی مسمار 
همه شد سهم تو در پای امامت زهرا

داریوش جعفری
 

 

ارسال نظر

آخرین اخبار