پرگماتیسم و یوتیلیتاریانیسم

اندیشه برانگیز ترین امر دراین زمانه اندیشه برانگیز این است که ماهنوز نمی اندیشیم٬نه اینکه دیگر نمی اندیشیم!

دموکراسی٬ازفلسفه یونان تا کاپیتالیسم آمریکایی

گلستان24 ، نیچه درکتاب چنین گفت زرتشت خطر گسترش برهوت رابرای ما گوشزد میکند«:برهوت درحال گسترش است!» هیدگراین برهوت رابیفکری خواند ودانست.

درجای دیگر هیدگر درکتاب «تفکر داعی چیست؟»ابن جمله تامل برانگیز رامیگوید که «اندیشه برانگیز ترین امر دراین زمانه اندیشه برانگیز این است که ماهنوز نمی اندیشیم٬ نه اینکه دیگر نمی اندیشیم!» درادامه هیدگر ازاین میگوید که دچار شهوت مصرف شدیم واینکه دائم میخواهیم چیز جدیدی بدانیم ولی اینکه با این داشته ها چه کرده ایم ویاچه میکتیم خود جای تامل دارد! بله! بسیاری ازما به دنبال مشهورات هستیم وبعضاخودرابه مشهورات می سپاریم! مشهورات برای عصرما نوعی ضرورت که نه نوعی ارزشهای حاکمی شده که خودرابه ماتحمیل میکند ومارابه تبعیت ازخود میخواند!انسانهای عصرمدرن به قدری درگیر وتابع مشهورات هستند که دیگر نمی اندیشند وبافقرتفکرخوگرفته اند واز مسخ ونسخ وفسخ کلمات ومفاهیم هم بی اطلاعند چون نمی اندیشند!!!

مشهوراتی چون جامعه مدنی٬عقلانیت٬آزادی٬حقوق بشر٬تکثرگرایی یا پلورالیزم ٬حزب سالاری٬و...نهایتابه دموکراسی ختم پیدامیکند وکسی به طرح پرسش درباب ماهیت وسیرتاریخی این پدیده ها وکلمات(اتیمولوژی وترمینولوژی)کارندارد!

CAPITALISM

دموکراسی چیست وآیاماباید به آن ایمان بیاوریم؟اگر پاسخ آری است چرا؟ دموکراسی چنان که از نام آن پیداست کلمه ای است یونانی مشتق از دموس وکراسی به معنای حکومت مردم. اما تنهابه این خلاصه نمیشود.دریونان باستان دموکراسی باآنچه امروزازآن مرادمیشود ازحیث ماهیتی وکارکردی متفاوت است اگرچه نمیتوان منکر برخی اشتراکات ظاهری واحیانا باطنی آنان شد!

در یونان باستان دموکراسی ناشی از عقلانیت کاسموسانتریک بود که بشر را موجودی طبیعی وزمینی میدانست(اصالت انسان) اگرچه یونانیان خود را به اسطوره ها گره میزدند واسطوره اندیش بودند اما اسطوره های آنان جنبه بشری داشت وتوحیدی نبود.

لذا دموکراسی رادر همسویی تاریخی وفرهنگی بایونان میبینیم. ازسوی دیگر دموکراسی در فضایی مطرح میشد که اولا برای اجتماعات کوچک وثانیا به شکل مستقیم وآزاد تالثا بدون دخالت سیستم های اداری ومحدودیت های مختلف ونهایتاباحضورحداکثری مردم به نتیجه مورد نظر می رسیدند درحالیکه امروز چنانچه فرصت دست داد اشاره خواهدشد که دموکراسی یونانی چگونه درعصرمدرن به خصوص جامعه سرمایه دارغربی ازماهیت تاریخی خویش تهی شده وتنها ابزار ومرحله ای است که به حاکمیت اقلیت سرمایه سالارهابا استفاده ازابزارهای در دست منجرشد.

دموکراسی ریشه درجهان بینی خاص یونانیان داشت که حقیقت را نسبی وازآن انسان میدیدند اگرچه دردستگاه فکری ارسطو صدق وکذب معنی داشت وفیلسوفان پیشاسقراطی وجود اندیش بودند واز حقیقت می گفتند ودربرابر سوفسطاییان می ایستادند اما تفکر درسیرتاریخی خود درمغرب زمین ازهستی اندیشی به نظام منطق ارسطویی تنزل پیداکرد ونهایتا درعصرمدرن بازتولید شد.اما این دموکراسی آن دموکراسی نبود که ازآن یادکردیم بلکه دراین نظام سباسی وتمدنی غرب اصالت با سود وفایده درنظر گرفته شدوعمل برنظر مقدم شمرده شده است-همان پرگماتیسم وتکنوکراتیسم-و وجه فلسفی کلمات وپدیده ها فدای منفعت اندیشی بنتامی میشود ونتیجا شاهد هستیم که پنجاه  حکومت دموکراتیک ومردمی درقرن بیست من جمله دولت ملی درایران توسط لیبرال دموکراسی آمریکایی به اسم دموکراسی سرنگون شدند!!! آری اصالت سود واصالت منفعت وعملگرایی تداوم همان سیر نزولی تفکر درتاریخ مغرب بود که نظر وایدئولوژی واندیشیدن را درپای سود ذبح میکنند وبه ایدئولوژی سود ومنفعت وعملگرایی می رسند‌.

دموکراسی که روزی آرمان روشنفکران مدرن بود واتوپیای زمینی را برای بشر درقرن بیستم تصور میکردند به واقعگرایی دهشتناکی تبدیل شد که جز تصرف ومصرف وکمی دیدن هستی به چیزی نمی اندیشد میبینیم که عقلانیت یونانی که توسط روشنفکران مدرن بازتولید شده چراغش خاموش میشود وفیتیله اش دود میدهدواین یعنی همان دود شدنی بودکه مارکس ازآن صحبت میکرد!مارکس میگفت هرآنچه سفت وسخت است دود میشود وبه هوا می رود!آیا دموکراسی یونانی سفت وسخت بود!؟


نویسنده : حسین پایین محلی

ارسال نظر

آخرین اخبار