شعر از سیدوحید حسینی، فعال فرهنگی کردکوی؛

با آنکه می دانیم دشمن بی خبر نیست دل را به دریا میزنیم، جان بی حذرنیست

سروده ای تقدیم به شهدای غواص

با آنکه می دانیم دشمن بی خبر نیست    

دل را به دریا میزنیم، جان بی حذرنیست

بر تن لباس رزم می پوشیم و لبیک          

اروند تا شط العرب راه خطر نیست

یکبار دیگر کربلا، باز آخرین شب      

هرکس که می خواهد رود، حصری بدر نیست

اما همه در نقش فردا رفته بودند           

  در دشت، تنهایی رها کردن هنر نیست

بی باک در رود خروشان پا نهادیم           

غواصی مردان بی دل بی شرر نیست

دریانوردیدیم و در خاک غریبی               

آنجا که دیگر پای مردی را گذر نیست

سرزنده در خاک غریبان جان سپردیم     

از جان گذشتیم و ازین بالا دگر نیست

از جان گذشتیم تاکه مادر زنده باشد     

  ما می رویم و بعد ما رنج پدر نیست

ما می رویم، اسلام و رهبر زنده باشد      

کوچه دگر خالی ز آوای سحر نیست

این خاک سرد است و دل مادر چه تنگ است 

  یک چند سالی خانه را بوی پسر نیست

سی سال بودی منتظر ما برنگشتیم

امروز اما آمدیم، نامی به بر نیست

 


سیدوحید حسینی

ارسال نظر

آخرین اخبار