«حمیدرضا میرزایی‌زاده» نویسنده و پرستارِ بازنشسته گنبدی است که این روزها خود را از نوشتن فارغ کرده و مهیای تزریق رایگان سرم و آمپول به بیماران کرونایی در روستاهای اطراف گنبدکاووس شده است.

خدمت به بیماران کرونایی این روزها از نوشتن برایم ارجح‌تر است
به گزارش گلستان ۲۴؛ به نقل از ایبنا در گلستان، «حمیدرضا میرزایی‌زاده» نمایشنامه‌نویس، بازیگر‌، کارگردان تئاتر، شاعر، داستان‌نویس و مدیر آموزشگاه هنرهای نمایشی ری‌را و از چهره‌های نام‌آشنا در عرصه فرهنگ و هنر استان گلستان است. وی متولد سال 1350 در شهرستان گنبدکاووس و دانش‌آموخته کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی و کارشناسی پرستاری است. از میرزایی‌زاده تاکنون کتاب‌هایی در حوزه شعر، داستان و نمایشنامه با عناوینی چون «از کدامین سمت می‌آیی» «جاده‌های آسمان»، «جاده‌ای تا پوتین‌های من»، «آسمانی‌ها»، «پلک بزن» و «شش پنجره مایل به همیشه» و «خواب هفتم» روانه بازار نشر شده است.

او این روزها در اقدامی خودجوش و خیرخواهانه، سال‌ها تجربیات خود را در زمینه پرستاری در بیمارستان خاتم‌الانبیا (تأمین اجتماعی) گنبدکاووس سوار بر موتور به روستاهای اطراف این شهر می‌برد و به‌صورت رایگان نیازهای درمانی و مراقبتی بیماران کرونایی از قبیل تزریق سرم و آمپول و ... را انجام می‌دهد.

به بهانه این اقدام ارزشمند با او به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه از نظر مخاطبان می‌گذرد.

ضمن قدردانی از این روحیه خدمت و مسئولیت‌پذیری اجتماعی، مایلم در ابتدا کمی از چگونگی شکل‌گیری این ایده برای تزریق سرم و آمپول رایگان برای بیماران کرونایی بگویید.

حقیقت امر من بعد از بازنشستگی از بیمارستان (اردیبهشت 99) به‌صورت جسته‌وگریخته هر زمان همکاران هنری‌ام یا دوستانم، سِرم و آمپول و در کل مریض بستری نیاز به مراقبت داشتند به خاطر سال‌ها فعالیت و تجربه در بخش‌های ویژه بیمارستان دوستانه خدمتشان می‌رسیدم. همچنین برحسب درخواست، در حوزه «خدمات پرستاری در منزل» نیز مشغول بوده‌ام که اینجا جا دارد به مسئله ضرورت توجه به «خدمات پرستاری در منزل» اشاره‌ کنم که در دنیا بسیار مرسوم است اما متأسفانه در کشورمان کمتر به آن توجه نشان داده می‌شود؛ زیرا به نظرم واقعاً لزوم ندارد در برخی از مواقع بیمار خودش به مراکز درمانی بیاید؛ حضوری که برای بیمار بعضاً توأم با استرس و از طرفی هزینه و باری را بر سیستم درمان می‌گذارد که خود بحث جداگانه و مفصلی را می‌طلبد.

درباره‌ی شکل‌گیری این ایده باید خدمت شما عرض کنم حدود 20 روز پیش مادرم مبتلا به کرونا شد. برای درمانش به مطب یکی از پزشکان عفونی مراجعه کردیم و در آنجا با خیل جمعیت مراجعه‌کننده روبه‌رو شدم. در آنجا من بهیاری را دیدم که در کنار سایر وظایف محوله، با تشخیص و تجویز پزشک سرم زدن به مراجعه‌کنندگان که عمدتاً کرونایی بودند را هم بر عهده داشت. من همان‌جا کارت شناسایی‌ام را نشانش دادم و به او پیشنهاد کردم کمکش کنم. او ضمن تشکر گفت «پس زحمت سِرم مادرت با خودت» و بعد من مادرم را به خانه آوردم و در منزل سرم را برایش وصل کردم. با دیدن آن جمعیت که بعضاً هم از روستاهای دوردست آمده و تنها نیازمند سرم و آمپول‌های تقویتی بودند؛ همان‌جا جرقه‌ای در ذهنم شکل گرفت که آن‌ها هم مثل پدر و مادر یا خواهر و برادر خودم هستند؛ درنتیجه و برحسب احساس تکلیف و وظیفه، شروع به اطلاع‌رسانی از طریق مجازی برای خدمت کردم.

 
واکنش مردم منطقه به این اقدام شما چه بود و تا الان کجاها رفته‌اید و این کارتان تا کی ادامه خواهد داشت؟

همان‌طور که شاید اطلاع داشته باشید شرایط بیمارستان‌ها الآن به‌خصوص در پیک پنجم در وضعیتی است که ظرفیت برای بستری تمامی بیماران امکان‌پذیر نیست و پُرشده‌اند. بیماران بعضاً به این مراکز مراجعه می‌کنند پرونده تشکیل می‌دهند و داروها را دریافت می‌کنند و یا صرفاً برای تزریق دارو مراجعه می‌کنند و با صف‌هایی روبرو می‌شوند و درنهایت به منزل می‌روند و به قرنطینه خانگی می‌روند. همان‌طور که گفتم تمام این مسائل دست‌به‌دست هم داد تا اینکه تصمیم گرفتم از طریق فضای مجازی اعلام آمادگی برای خدمت به‌خصوص در روستاها کنم و به لطف و همکاری و اطلاع‌رسانی دوستانم به‌خصوص دوستان هنرمندم جاهای مختلفی رفته‌ام که به‌عنوان نمونه می‌توانم به روستاهایی چون «آق قایه»، «سید نیاز»، «اراز محمد آخوند»، «آرتق حاجی»، «آی تمر»، «آبادان تپه»، «سرپل» و حتی مرزی‌ها رفتم و هر روستایی هم که رفتم عمدتاً به مسجدها مراجعه می‌کنم و از آن‌ها می‌خواهم به مردم اعلام کنند که هرکسی بیمار کرونایی دارد به مسجد اعلام کند و به‌واسطه‌ی نزدیک بودن خانه‌ها در روستاها، زود خبر حضورم به گوش اهالی می‌رسد.

در این مدت برای سرعت و سهوت بیشتر با موتورسیکلت به روستاها رفته‌ام و خوشبختانه استقبال‌ها خوب بوده و حتی برخی مردم ضمن دعای خیر اعلام می‌کنند که قصد مراجعه به مراکز درمانی در گنبد برای تزریق سرم و آمپول و ... داشتند که با آمدن من نیازشان رفع شد. به‌هیچ‌وجه قصد خودنمایی نداشته و ندارم و از اینکه قدم کوچکی برای رفع نیاز مردم و کاهش آلام آن‌ها در این ایام کرونایی برمی‌دارم احساس خوشحالی دارم و خدا را بابت این توفیقی که به من داده شکر می‌کنم. حقیقت امر اصلاً تمایل نداشتم این کارم رسانه‌ای شود اما خب به‌واسطه‌ی آشنایی قبلی با خبرگزاری کتاب و رسالت آگاهی بخشی و کتاب محورش حاضر به گفت‌وگو شدم و امیدوارم بتوانم این خدمت را تا پایان کرونا ادامه دهم.

واکنش همکاران بیمارستان و هنری و اهل قلم و یا دوستان و آشنایانتان به این تصمیم چطور بوده است؟

واکنش‌ها واقعاً دلگرم‌کننده و پُر از تشویق بود. راستش چون من وابسته به‌جایی نیستم و هزینه‌ای هم نمی‌گیرم، برخی‌ها تعجب می‌کنند از این خدمت رایگان و واقعاً ابراز محبت می‌کنند و این حرکت من را برای مردم منطقه تبلیغ می‌کنند. در این مدت مردمی که به خدمتشان رفتم، واقعاً قدردان بودند. به من ابراز محبت می‌کنند و پیش‌آمده به من هندوانه، خربزه و پیشمه (شیرینی سنتی ترکمن) دادند و بسیار خوشحالم که به خدمت آن‌ها رفتم. شاید در باور نگنجد اما آن‌ها بعضاً با تمام نیاز و با حداقل داشته‌هایشان باز حس قدردانی را بروز می‌دهند و ابراز محبت می‌کنند که واقعاً خدا را شاکرم.

آیا خودتان در این مدت واکسن زده‌اید و یا به این ویروس مبتلا شده‌اید؟ به‌خصوص که الآن در پیک پنجم کرونا به سر می‌بریم.

تا الان که قسمت نشده واکسن بزنم هرچند گویا قرار است به بازنشسته‌ها هم واکسن بزنند؛ فقط بهمن‌ماه سال گذشته که با گروه نمایش «اپیدمی» به کارگردانی «رضا پورتراب‌زاده» برای اجرای حضوری به جشنواره فجر رفتیم، قبلش تست دادم و خوشبختانه مبتلا نبودم. اما هر جا رفتم، سعی کردم رعایت کنم و از طرفی سعی کردم به مردم شهر و روستاهایی که می‌روم دستورالعمل‌های بهداشتی ضروری را آموزش دهم و آن‌ها را از تجمع‌ها منع کرده و ضرورت زدن ماسک و فاصله اجتماعی و... را یادآوری کنم. من واقعاً توصیه می‌کنم مردم قصه این بیماری بی‌رحم با داستان و علائم عجیب‌وغریب را جدی بگیرند.
 
شما نویسنده هستید و در خلق برخی از آثارتان همچون نمایشنامه «پلک بزن» از تجربه‌های شخصی در حرفه پرستاری استفاده کرده‌اید. کرونا و حتی همین اقدام خودجوشتان ایده‌ای برای نوشتن به شما داده است؟

مشخصاً تا الآن به این جنبه از قضیه فکر نکرده‌ام، راستش این روزها بیشتر از نوشتن، به خدمت به بیماران کرونایی فکر می‌کنم اما می‌دانم تمام آنچه می‌بینم، می‌شنوم و درک می‌کنم، می‌تواند ایده‌ای همچون نمایش‌نامه «پلک بزن» برای من باشد؛ اما حقیقتش این روزها بیشتر تمرکزم به خدمت است که امیدوارم با تمام توانم بتوانم قدم کوچکی بردارم و مردم برای سِرم و آمپول به مشقت مراجعه به گنبد گرفتار نشوند. البته من برای خودم یک روزنگار دارم و به هر جا که می‌روم احساسات خودم را به‌خصوص وقتی که برق شادی و دلگرمی را در چشم مردم می‌بینم می‌نویسم. قدرشناسی مردم ترکمن واقعاً لذت‌بخش است؛ مثلاً همین چند روز پیش پیرزنی ترکمن بعد اینکه کارشان را انجام دادم، در داخل جیبم چند عدد گردو گذاشت که واقعاً برایم همین چند عدد با ارزش است و خوشحالم که این شرایط خدمت مهیا شده و باز هم خدا را شاکرم.
 
کرونا که آمد، کادر درمان مستقیماً در معرض این ویروس قرار گرفت. بسیاری از صاحب‌نظران معتقدند این خدمت‌رسانی مدافعان سلامت در این ایام باید ثبت و ضبط شود. به‌عنوان فردی که آخرین سال بازنشستگی‌تان با پاندمی کرونا گره خورد، فکر می‌کنید چه مواردی لازم است قلمی و منتشر شود؟
 
کرونا که آمد باعث شد زحمات کادر درمان بیشتر از گذشته دیده شود؛ بخصوص پرستاران که تلاش و زحمات زیاد آن‌ها علی‌رغم اینکه مستقیماً با بیمار در مواجه بودند از سوی مسئولان جدی گرفته نمی‌شد اما این شرایط کرونا وضعیتی را به وجود آورد که مجموعه کادر درمان منجمله پرستاران دیده شوند که چگونه با جان‌ودل مشغول خدمت‌اند. من هم در سال آخر بازنشستگی‌ام به‌خصوص چند ماه آخر با چشم خودم تلاش شبانه‌روزی همکارانم را شاهد بودم که با جان‌ودل زحمت می‌کشیدند و بعضاً مبتلا شدند و تمام این روزها سراسر خاطره است و به نظر می‌رسد باید ضبط و ثبت شوند. البته ثبت و ضبط این رویدادها از سوی اهالی قلم که دانش و تجربه کافی را دارند؛ با نگاهی مستندگونه بیشتر می‌تواند عمق اثرگذاری این ویروس را بر جان و روح جامعه بازنمایی کند و آثاری خلق شوند که بتواند ولو گوشه‌ای از این خدمات و زحمات را به نسل‌های آینده نشان دهد.

 

ارسال نظر

آخرین اخبار