وبلاگ " هزار مقاله "

در واقع بربر ها مردمی متمدن بودند که: در جنگ شکست خورده و فراری بودند، و لذا اگر پیشرفتی هم داشند، آن را مخفی می کردند تا: دوباره مایه طمع جدید دشمنان نشود.

لیبرالیسم حاصل عقده تاریخی غرب است

براساس نظرات زیگموند فروید، بسیاری از عقده های بشری در دوران کودکی بوجود می آید و: در ضمیر ناخود آگاه او جای می گیرد، و در بزرگ سالی به صورت رفتار های: هنجار شکن خود را بروز می دهد! حتی ایشان رفتار جنسی افراد در بزرگسالی را، حاصل ناکامی های او در دوران کودکی در استفاده از پستان مادر می داند! او حتی  در کتاب«تمدن و ملامت های آن»  تمدن را، ناشی از همین سرکوب های غرائز حنسی می داند، که بشر را فرهیخته تر می کند، و هرچه بشر فرهیخته می شود افسرده تر می گردد!

 با این وصف تاریخ بشر هم همینطور باید تحلیل شود : یکی از ناکامی های بشریت در تاریخ تمدن، به آغاز آن بر می گردد که در آن سال ها، بشر ابتدایی همه در یک جا زندگی می کردند. جمعیت زیاد نبود و همه مانند: یک خانواده بزرگ در کنار هم بودند. اما رشد بشری و آغاز تمدن شهر نشینی، با جنگ ها و درگیری ها همزمان بود. یعنی هرچه جمعیت بشری افزایش می یافت، جا برای بقیه تنگ تر می شد، ناچار عده ای باید ازبین می رفتند و یا، آنجا را ترک می کردند. افراد یا اقوام پیروز آنهایی بودند که: در همانجا باقی می ماندند، و شکست خورده ها یا کشته می شدند، یا فرار می کردند و: به جاهای دورتر می رفتند. این نیروی گریز از مرکز هرگز توقف نداشت، و با هر تکانه جمعیتی، یک جنگ جدید ایجاد می شد و: عده ای کشته یا فراری می شدند. گاهی حتی فراری ها را هم رها نمی کردند. به دنبال آنها رفته و در محل جدید نیز به آنها حمله میکردند و: ناچار افراد دور تر و دورتر می رفتند، و دوباره به جنگل بر می گشتند، و دوران بربریت تازه ای را آغاز می کردند، تا دست شهرنشینان به آنها نرسد، و اگر هم رسید ببیند که آنها چقدر بدبخت هستند و: دست از طمع بر دارند. به همین جهت هرچه افراد از مرکزیت آن موقع، که شمال شرقی ایران فعلی بوده است، دور می شدند ناچار وحشی تر و عقب مانده تر می شدند، یا خود را عقب مانده نگه می داشتند. در انتهای این گزینه تاریخ، قوم بربر ها در افغانستان و مغولستان فعلی  و وایکینگ ها در انگلستان و و شمال اروپا را تشکیل می دادند.

 در واقع بربر ها مردمی متمدن بودند که: در جنگ شکست خورده و فراری بودند، و لذا اگر پیشرفتی هم داشند، آن را مخفی می کردند تا: دوباره مایه طمع جدید دشمنان نشود. شمال اروپا  در زمان شارل پنجم، این امر به اوج خود می رسد. گفته می شود او با هارون الرشید همزمان بوده و: هارون الرشید ساعت ساخت ایرانی ها را به او هدیه می کند، و همانطور که در میدان ساعت دمشق نصب شده بود، آنها هم دریکی از میدان ها نصب می کنند! ولی قبیله گل به ساعت حمله کرده، به آن سنگ می زدند و می گفتند: اجنه در ان رخنه کرده است.

 

 این دوری و جنگ و زندگی سخت در: دوران اولیه و اغازین تاریخ، تا عهد عتیق و قرون وسظی ادامه داشت. بعد از فرون وسطی  رنسانس ایجاد شد و: انقلاب صنعتی و شهر نشینی به اروپا رسید. اما آن عقده های فروخفته دوران قبل، در ذهن آن ها رسوب کرده بود، و از ان خلاصی نداشتند. لذا کینه های فروخفته آنها به صورت مبارزه با: احکام الهی ظاهر شد. مهمترین جنگهایی که به آنها ثابت می کرد: همیشه باید در محرومیت باشند، جنگ های صلیبی بود. اصولا جنگ های صلیبی برای مبارزه با پیشرفت بود. یعنی آنها از ترس اینکه باقی مانده مسیحیان که: در جنگل ها زندگی می کردند ، مسلمان شوند این جنگ ها را به راه انداخته بودند. آنها مظهر هر پیشرفتی را از بین می بردند، و برای این کار انکیزیسیون یا دادگاه تفتیش عقاید تشکیل داده بودند. و این ها همه عقده های فروخفته بود تا: پس از رنسانس در شکل اومانیسم ، لیبرالیسم و رهایی از دین و انکار خدا خود را نشان بدهد. هنوز هم اروپا وامریکا اسیر همان اندیشه های لیبرالی است. زیرا می ترسد همه این پیشرفت ها خواب و خیالی بیش نباشد، و باید باز هم به جنگل ها و غار ها پناه برد.  عمل شرطی این حرکت، در پیدایش گروه های واپس گرا مانند نژادپرست ها می باشد، که از ورود مهاجرین و رنگین پوستان خواب آرامی ندارند. آنها تصور می کنند باز هم باید: جای خود را به مهاجران بدهند و به جنگل بروند. بسیاری هم این بازگشت به جنگل را به عنوان: فلسفه نوین خود مطرح می کنند، تا به طبیعت برگردند. اینها آن دسته از گروهایی هستند که بدون جنگ، حاضرند محل خود را تسلیم و دوباره به دامن جنگل بروند. و برای رهایی وجدان خود تمدن را الیناسیون می نامند یا آن را ماشینیزم میدانند. بیتلیزم و هیپیزم و اگزیستانسیالیزم همه از این عقده ها بر خواسته بود. در حالیکه در اسلام توصیه به شهر نشنی و مدنیت شده. و با رهبانیت و دوری از شهر ها مبارزه می شود.

اللیبرالیة هی نتیجة التاریخ المعقد للغرب.

ووفقا لتصریحات سیغموند فروید، تحدث العدید من العقد الإنسان فی مرحلة الطفولة وفی عقله الباطن یأخذ مکان، وسنة عظیمة للسلوک: کسر له من القاعدة! حتى انه السلوک الجنسی فی مرحلة البلوغ، ونتیجة لفشله فی الأطفال الذین یتلقون رضاعة طبیعیة تعرف! حتى فی "الحضارة وإدانتها" للحضارة، والناجمة عن قمع الغرائز الجنسیة یدری، وتعلیم الرجل أکثر تعلیما، وعلى الرجل أن یکون أکثر الاکتئاب!

 لکن التاریخ البشری لذلک یجب أن یتم تحلیلها: فشل الإنسانیة فی تاریخ الحضارة، فإنه یعود إلى بدایة ذلک العام، کانت حیاة الإنسان الأساسیة فی مکان واحد. کان هناک مثل هذا العدد الکبیر من السکان، وکانت عائلة کبیرة معا. لکن نمو الحضارة الإنسانیة والتحضر، وتزامن مع الحروب والصراعات. کما یزید من عدد السکان، سیکون هناک تشدید بالنسبة للبقیة، حتما بعض انتقلوا أو دمرت، فإنها تترک. انتصر هؤلاء الأفراد أو الجماعات التی تبقى فی نفس المکان، وفشل أو قتلوا، أو فروا إلى أماکن أبعد. وقال إن قوة الطرد المرکزی لا تتوقف، ومع حشد الزخم، کانت حربا جدیدة: قتل بعضهم أو هربوا. فی بعض الأحیان أنها حتى لم یهرب إلى الیسار. متابعة لهم ومهاجمتهم فی موقعها الجدید و: الأشخاص الذین أجبروا ذهب أبعد وأبعد، ومرة ??أخرى على العودة إلى الغابة، وبدء عهد جدید من البربریة، بحیث لا الحضر، و إذا جئت لرؤیة کم هم فقراء وتسلیم جشعهم. وهذا هو السبب فی أن الناس من مرکزیة من الوقت، الذی هو شمال شرق ایران الحالیة، کان فی البریة وکان أکثر وأکثر تخلفا، أو الاحتفاظ بها إلى الوراء. وفی نهایة التاریخ الخیار، الحالیة والبربر الفایکنج فی أفغانستان ومنغولیا فی المملکة المتحدة وشمال أوروبا تشکل.

 فی الواقع، کانت البرابرة الشعوب المتحضرة التی هزموا وهرب، وحتى لو کان لدیک تقدم حقیقی، واختبأ أن یکون مرة أخرى مصدرا للأعداء الجشع الجدید. أوروبا الشمالیة فی وقت شارل الخامس، وتصل إلى ذروتها. وفی الوقت نفسه کان قال هارون الرشید: ساعات هارون الرشید الإیرانیین بناء له هدیة، وکما تم تثبیت ساعات فی دمشق، کانت مثبتة فی إحدى الساحات! ولکن قبیلة هاجمت ساعة الزهور، رجمت علیه وقالت: العفاریت فی تسلل.

 

 هذا هو لتجنب الحرب والحیاة الصعبة فی فترة تاریخ البدء فی وقت مبکر إلى العصور القدیمة والعصور الوسطى واصل. تم إنشاء العصور الوسطى بعد عصر النهضة والثورة الصناعیة والتحضر إلى أوروبا. ولکنها قمعت المجمعات من قبل، أودع فی أذهانهم، ولم تخلص منه. ولذلک، فإنها تقمع الضغائن للقتال: ظهرت الشرائع السماویة. الحروب التی یثبت لهم أنه ینبغی أن الحرمان دائما، والحروب الصلیبیة. فی الأساس، والحروب الصلیبیة لمحاربة تقدم. أن ترک لهم خوفا من المسیحیین الذین عاشوا فی الغابات، مسلمون وشنت هذه الحروب. کانوا مثال للتقدم، وعلى العمل من محاکم التفتیش قد شکلت. قمعت کل هذا والمجمعات: فی مرحلة ما بعد عصر النهضة الإنسانیة واللیبرالیة وحریة الدین وإظهار رفضهم الله. أوروبا والولایات المتحدة لا تزال لدیها نفس الأفکار اللیبرالیة. خوفا من کل هذا التقدم لیس مجرد أضغاث أحلام، وأنه لا یزال لجأوا فی الغابات والکهوف. إذا کانت عملیة النقل، وظهور جماعات مثل العنصریة هو الرجعی، أن وصول المهاجرین والملونین لا ینامون على محمل الجد. کانوا یعتقدون أنه یجب أن تفسح المجال للمهاجرین یذهب إلى الغابة. عاد العدید من هؤلاء إلى الغابة على النحو التالی: نسأل الفلسفة الجدیدة، إلى العودة إلى الطبیعة. هذه المجموعات هی تلک دون قتال، على استعداد للتخلی مکانها والعودة إلى حضن الغابة. ولتخفیف حضارته الضمیر دعا الاغتراب أو machinism یعرفون ذلک. یطلب Bytlysm وHypysm والوجودیة جمیع هذه المجمعات. فی حین تم نصح الإسلام إلى مدینة بوسطن والکیاسة. وفستان والکفاح بعیدا عن المدینة.

منبع: وبلاگی

ارسال نظر

آخرین اخبار