بار اول نیست که محکومان دستگاه قضایی خود را خادم و مخلص همان نظام و انقلابی اعلام می‌کنند که آن‌ها را محکوم کرده است. این تعارض برای افکار عمومی کاملاً آشناست.

خانواده هاشمی به چه کسی مدیون هستند؟

به گزارش گلستان24،  ظاهراً افکار عمومی چاره‌ای ندارد جر اینکه با چشمانی حیرت‌زده شاهد باشد که پرونده‌ای بیش از ده سال(!) در حال تکمیل باقی بماند؛ بالأخره روزی از روزها امکان محاکمه فراهم شود؛ و دست‌آخر حکمی صادر گردد تا معلوم کند هنوز کسانی اراده دارند آبروی دستگاه قضایی کشور را حفظ کنند؛ آن وقت خانواده‌ی متهمِ مربوطه با یک اعتمادبه‌نفس مثال‌زدنی پرونده‌ی متهمِ به زندان رفته‌ی خود را واجدِ «ده‌ها هزار صفحه دروغ و تهمت!» اعلام کنند و این برداشت را به‌طور رسمی منتشر کنند(!) و چند سطر پایین‌تر هم از خانه‌نشین شدنِ یاران دلسوز انقلاب و پیشکسوتان جهاد و شهادت ابراز گلایه بنمایند!

خانواده هاشمی به چه کسی مدیون هستند؟

راستی اگر این انقلاب چنان ماهیتی پیدا کرده باشد که فرزند یکی از شخصیت‌های تراز اولِ تاریخ خود را با ده‌ها هزار صفحه دروغ و تهمت(!) راهی زندان کند و صدای هیچ‌کس جز خانواده متهم(!) درنیاید، اساساً خانه‌نشین شدنِ یاران دلسوز چنین انقلابی چه جای تعجب و اشکالی می‌تواند داشته باشد؟؛ و کشتیِ چنین نظامی اساساً چه نیازی به سوراخ کردن دارد که مدام آدرسِ «سوراخ کنندگانِ کشتی انقلاب(!)» را در صداوسیما و خبرگزاری‌ها و سایت‌هایی که «از بودجه دفاعی کشور تغذیه می‌کنند» به افکار عمومی داده می‌شود؟! وقتی نظام جمهوری اسلامی از صدر تا ذیل چنین بی‌منطق تصویر می‌شود چرا در دادگاه‌های این نظام حضور پیدا می‌کنند و از خود دفاع می‌نمایند؟! چرا بیانیه‌ها صادر می‌شود؟!

اگر آن گونه که در بیانیه‌ها می‌نویسند، اینجا «شهر مردگان!» شده است، و اگر این نظام می‌تواند با ده‌ها هزار صفحه دروغ و تهمت کنار بیاید، و چنانچه این انقلاب چشم خود را بر ظلم بسته است، و اگر اینجا به‌راستی کشوری است که دلسوزان انقلاب را در آن خانه‌نشین می‌کنند، متهمِ مربوطه به چه دلیل و توجیهی در بیانیه‌اش خود را «عضو خانواده بزرگ انقلاب اسلامی» اعلام می‌کند؟! این خانواده‌ی بزرگ انقلاب اسلامی چه نقطه مثبتی دارد؟! چرا متهم در بیانیه‌اش تأکید می‌کند که «همواره در خدمت انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بوده و خواهم بود»؟! یعنی همواره در خدمت انقلاب و نظامی بوده و خواهد بود که قادر است با هزاران صفحه دروغ و تهمت شخصی را راهی زندانی کند و صدای هیچ‌کس هم درنیاید؟! خدمت به چنین انقلاب و نظامی چه ارزشی دارد؟!

این البته بار اول نیست که محکومان دستگاه قضایی خود را خادم و مخلص همان نظام و انقلابی اعلام می‌کنند که آن‌ها را محکوم کرده است. این تعارض برای افکار عمومی کاملاً آشناست. مثلاً در نشست مطبوعاتی مرداد 88 آقای عطریانفر ابراز عقیده می‌کرد که «نظام اسلامی را به عنوان جایگاه خودمان می‌شناسیم!» و نیز آقای ابطحی می‌گفت «با زندان رفتن، افتخار اینکه از ابتدای جوانی در خدمت نظام بوده‌ام را از دست نمی‌دهم!» یا مهر 90 آقای شهرام جزایری عرب در گفتگو با همشهری ماه اظهار می‌داشت که «به هیچ‌وجه مقابل نظام جمهوری اسلامی نبوده‌ام بلکه برعکس عاشق ولایت و مطیع مطلق او بوده و هستم!» و مرداد 91 آقای مه آفرید امیرخسروی در جلسه دوازدهم دادگاهش ابراز عقیده می‌کرد که «به کشورم افتخار می‌کنم و اگر لازم باشد برای کشورم جان می‌دهم!»

راستی مشخص نیست چه زمانی در میان جریان‌های تجدیدنظرطلب بر سر این دو موضوع ساده تفاهم حاصل می‌شود که اولاً اگر نظام را ظالم و فاسد و جامعه را شهر مردگان(!) میدانید، «خدمت به چنین نظامی» نه‌تنها حُسن نیست بلکه عیب است؛ ثانیاً اگر خود را علاقه‌مند به نظام میدانید، هیچ ضرورتی ندارد که ابتدا مرتکب تخلف بشوید و سپس به نظام ابراز علاقه کنید(!)؛ بلکه بدون ارتکاب تخلف هم می‌شود به نظام ابراز ارادت کرد؛ و اتفاقاً ابراز ارادتِ افراد پاک دست باورپذیرتر هم خواهد بود!

هنوز اتفاق مهمی افتاده؟

در پرونده آقای مهدی هاشمی هنوز چیز مهمی از دست نرفته؛ حکم صادره «در قیاس با آنچه می‌توانست باشد» چندان سخت‌گیرانه نبوده؛ حتی دست متهم نیز برای همیشه نسبت به دستگاه قضایی بالا نگاه داشته شده؛ اما باز شاهدیم که با بی‌پروایی منحصربه‌فرد، احکام قضاییِ مملکت «متأثر از معادلات قدرت!» ارزیابی می‌شود؛ دقیقاً در پیش چشم مردمانی که نجیبانه مهر سکوت بر «هزاران نکته و سخن ناگفته خود» زده‌اند، اعتبارِ داوریِ قضات شریف جامعه در حد «تصفیه‌حساب با خانواده‌ی یک متهم!» تقلیل داده می‌شود؛ و نهایتاً نیز کار به خودزنیِ ناخواسته می‌کشد(!) و تحلیل‌هایی می‌خوانیم که - به رغم تمایل ارائه‌دهندگان - «دوستانِ واقعی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی» را به همه معرفی می‌کند!

امکان اعاده دادرسی، امکان نقض حکم بر مبنای ماده 477

واقعیت‌های این پرونده نشان می‌دهد هنوز جز پخش چند کلیپ تصویری، صدور یک بیانیه از سوی متهم و نهایتاً رونمایی از یک بیانیه‌ی دیگر از سوی خانواده متهم(!) اتفاقی نیفتاده است. وکلای متهم میگویند او با وجود رفتن به زندان هنوز می‌تواند درخواست پس گرفته‌شده‌ی خود در خصوص «اعاده بازرسی» را به جریان بیندازد، علاوه بر این هنوز می‌تواند امیدوار باشد که رئیس قوه قضاییه هر زمان از ماده 477 استفاده کنند؛ ماده‌ای که به ایشان اجازه می‌دهد در صورت «خلاف شرعِ بیّن» دانستنِ یک حکم قضایی، آن را مستقیماً نقض کنند. علیزاده طباطبایی وکیل متهم تأکید کرده بود که «مهدی معتقد است اگر جریان دادگاه پخش شود و رئیس قوه قضائیه آن را ببیند حتماً توجه خواهد شد که دادنامه خلاف شرع بین است!»

پس این «به صورت داوطلبانه و بدون ابلاغیه و با خویشتن‌داری کامل(!) به زندان رفتن» که به تعبیر بیانیه‌ی خانوادگی «جهت حفظ آرامش جامعه و پرهیز از ایجاد تنش و حاشیه در آستانه اجرای توافق هسته‌ای(!)» اتفاق افتاده است؛ همه‌ی ماجرا هم نیست بلکه امکان اعاده دادرسی هنوز محفوظ است؛ حکم صادره نیز اگر مصلحتی پیش آید می‌تواند نقض شود. خلاصه اینکه اتفاق غیرقابل بازگشتی نیفتاده است.

شاید از همین جاست که آیت‌الله هاشمی با «انتشارِ غیررسمی و محدودِ(!)» فیلم وداع با فرزند خود که البته «حق طبیعی هر انسانی» است(!) در پیشگاه میلیون‌ها بیننده - که برای چنین کلیپی غیرمنتظره نبود - در گوش فرزند خود زمزمه می‌کنند که «به‌روشنی می‌بینم که انشاالله به زودی سالم و بانشاط بیرون می‌آیی...» شاید تا همگان بدانند که این «به زودی»  یک خیال اندیشیِ صرف نیست بلکه واقعاً می‌تواند «به زودی» باشد!

قاضیِ«سختگیر»؟!... مگه داریم؟!

یک ماه به انتخابات تاریخی سال 88 مانده بود که قاضی‌القضاتِ وقت، آیت‌الله سید محمود هاشمی شاهرودی در نشست روسای دادگستری‌های سراسر کشور در تهران از برخی قضات زیر نظر خود به صراحت گله کرد و گفت: «در یکی از پرونده‌ها قاضی به دلیل اینکه شخصی یک کیسه برنج از خانه پدر خود برداشته او را به یک سال زندان محکوم کرده(!) یا دانشجویی را به خاطر شش هزار تومان به دو سال حبس محکوم کرده‌اند!... بعضاً نامه‌هایی را به روسای دادگستری‌ها می‌فرستیم و در آن از رئیس دادگستری می‌خواهیم که آن قاضی را از دادگاه کیفری به دادگاه حقوقی منتقل کند، چراکه فکر می‌کنیم اگر این قاضی همچنان در جای خود بماند تمام مردم را به زندان می‌فرستد!![1]»

چنانچه از صحبت‌های قاضی‌القضاتِ سابق به خوبی پیداست، احکام صادره از سوی قاضی‌ها همیشه هم سبک‌تر از مقدار پیش‌بینی‌شده نیست! ولی در پرونده آقای مهدی هاشمی که در گمانه‌زنی‌ها از اعدام(!) و بالای 25 سال حبس تا 15 سال حبس و مشابه این‌ها مطرح بود؛ قضاتِ همین دستگاه قضایی نهایتاً به حکمِ 10 سال حبس رسیدند. و البته این دقیقاً همان 10 سال حبسی بود که به رغم کمتر بودنش از گمانه‌زنی‌ها در روز روشن «پدرسوخته بازی» ارزیابی شد!!

وقتی معلوم است «چرا» پخش نخواهد شد، چرا بر پخش شدن فیلم دادگاه اصرار می‌شود؟!

وکیل آقای هاشمی توضیح می‌دهد که اولویت اول این بوده است که دادگاه‌ها علنی باشند و محتوایشان پخش شود؛ اولویت دوم اینکه خودِ دستگاه قضایی بعداً دادگاه‌ها را پخش کند؛ و اولویت سوم اینکه فیلم جلسات به متهم داده شود(!) تا روی سایت‌ها بگذارند. آقای وکیل یادآور می‌شوند که «مهدی معتقد است اگر جریان دادگاه پخش بشود و رئیس قوه قضائیه ببیند حتماً توجه خواهد شد که دادنامه خلاف شرع بین است!»  و خواهر ایشان نیز تأکید می‌کند که «اصرار مهدی برای این‌که فیلم دادگاه را پخش بکنند به خاطر این است که دقیقاً مشخص می‌شود که مهدی بی‌گناه است!»

اما آیا ماجرا به همین سادگی‌ است؟! یعنی آقای مهدی هاشمی و خانواده ایشان خبر ندارند که دادگاه‌های مذکور به چه دلیل و دقیقاً به خاطر «صیانت از شخصیت و حیثیت چه کسی» علنی برگزار نشده‌اند؟! بسیار بعید است. خیلی از نظر دور است که تلاش دستگاه قضایی برای حفظ آبرو و شخصیت‌ بزرگان نظام و ممانعت عملی از شکل‌گیریِ دید منفی نسبت به آن‌ها در افکار عمومی و جلوگیریِ مؤثر از تعمیمِ اشکال فرزند به پدر، از دید متهم و خانواده او مخفی مانده باشد. اما تأکید بر پخش فیلم دادگاه‌هایی که منطقِ «پخش نشدنشان» برای همگان روشن است البته یک فایده می‌تواند داشته باشد: «وانمود کردنِ اینکه دستگاه قضایی بیشتر از متهم از مخفی‌کاری منفعت می‌برد!»

درواقع مسئله این است که حتی وقتی یقین داریم که محتوای دادگاه‌ها علنی نخواهد شد؛ باز به چندین شیوه «پخش محتوای دادگاه‌ها» را مورد درخواست قرار می‌دهیم تا درنتیجه، دستگاه قضایی متهم به پنهان‌کاری شود. دستگاهی که شوربختانه یکی از قوای سه‌گانه کشور است و مظنون کردنِ خلایق به آن منطقاً به سود هیچ‌کس نمی‌تواند باشد.

 فقط که ما نیستیم، همه درگیری‌ها به خاطر قدرت است!

خواهر متهم معتقد است خانواده هاشمی تنها نیست! او تصریح می‌کند که صرفاً اهداف سیاسی دنبال این پرونده‌هاست و «با همه» همین طور برخورد شده است! با «دادگاه‌هایی که احکامشان زیر سؤال است!»، و با «این همه زندانی سیاسی(!) که سرنوشتی مشابه مهدی دارند!»،... خواهر متهم تصریح می‌کند که این درگیری‌ها(!) برای «حفظ قدرت» است. می‌گوید می‌خواهند «جلوی اصلاح‌طلبان(!) را بگیرند»... او بر این باور است که «غیر از منافع هیچ‌چیزی در کار نیست... منافع است و حفظ قدرت!»

راستی ریشه این طرز نگاه به نظام جمهوری اسلامی را در کجا باید جستجو کرد؟! آیا اگر اندک تصوری از آن «نظامِ احترام به کرامت بشر» و «نظامِ شرف»[2] که رهبر انقلاب در خصوص جمهوری اسلامی به آن معتقدند وجود داشت، چنین حرف‌هایی بر زبان می‌آمد؟! تصویری از یک جنگل پرآشوب(!) که تمام دعواهایش مبتنی بر منافع است و قدرت‌طلبی چقدر می‌تواند وضعیت کشور اسلامی ما را بازتاب دهد؟ و اصلاً بیایید با گوینده تفاهم کنیم! بیایید فرض کنیم که تصویر او درست است. اگر فرض کنیم که به شکلی سازمان‌یافته قصد حذف رقبا و قدرت‌طلبی در پس احکام قضایی ما نهفته است، چنین نظام و چنین مجموعه‌ای دیگر به چه دلیل باید ارزشمند باشد؟ مگر نه این است که پدر ایشان از سابقون و شخصیت‌های همین نظام هستند؟ از سابقون و از شخصیت‌های چنین نظامی بودن دیگر آیا افتخار است؟!

آقای کریمی قدوسی نماینده مجلس شورا در یک نطق میان دستور در اعتراض به آیت‌الله هاشمی بیاناتی ایراد می‌کند، جریان تجدیدنظرطلب دقیقاً همان نطق را «اقدامی انتخاباتی» و «قدرت‌طلبانه» ارزیابی می‌کند! با مهدی هاشمی برخورد قضایی می‌شود و حکم صادر می‌شود، این کار را صراحتاً «اقدامی بر پایه معادلات قدرت!» ارزیابی می‌کنند... راستی اگر این رویه منطقی است و همه چیز بر مبنای معادلات قدرت است، چرا پس گرفتنِ پیش‌بینی‌نشده‌ی اعاده دادرسی آن هم تنها اندکی پس از اعلام کاندیداتوری زودهنگام آقای هاشمی برای خبرگان رهبری و همچنین انتشار فیلم وداع و اصرار بر پخشِ گزارش تصویری از مراحل به زندان رفتن آقای مهدی هاشمی و نیز بیانیه خوانی ایشان در برابر رسانه‌ها و نیز صدور بیانیه‌ای دیگر از سوی خانواده ایشان را نتوانیم رفتارهایی بر مبنای معادلات قدرت ارزیابی کنیم؟! استاندارد که دوگانه نمی‌شود! اگر همه‌ی حرکت‌ها در نقد خانواده هاشمی و در برخورد قانونی با یک متهم «انتخاباتی» و «بر اساس معادلات قدرت» ارزیابی می‌شود، واکنش‌های این خانواده چرا با استاندارد دیگری ارزیابی شود؟!

توجه کنیم که این دقیقاً رسانه‌های منتقد نظام و نزدیک به جریان تجدیدنظرطلب هستند که در تحلیل‌های خود ازجمله گمانه‌زنی می‌کنند که ورود مهدی هاشمی به ایران زمینه‌ساز اثرگذاری آقای هاشمی در انتخابات 92 شد؛ و ورود مهدی هاشمی به زندان زمینه‌ساز اثرگذاری آقای هاشمی در انتخابات اسفندماه خبرگان خواهد شد!! این تحلیل‌ها تحلیل‌های تازه به دوران رسیده‌هایی که از بودجه دفاعی کشور تغذیه می‌شوند(!) نیست. این تحلیل‌ها و مشابه این‌ها را علاقه‌مندان ظاهری آقای هاشمی و منتقدان - و بلکه مخالفان - نظام جمهوری اسلامی منتشر کرده‌اند و می‌کنند؛ یعنی دقیقاً همان کسانی که فضای حکمرانی و سیاست را فقط بر مبنای «معادلات قدرت» تحلیل می‌کنند...

خانواده هاشمی از چه کسی باید «واقعاً» تشکر کنند؟

سهراب سلیمانی مدیرکل زندان‌های استان تهران به نقل از خبرگزاری مهر در خصوص آقای مهدی هاشمی می‌گوید «این متهم همانند سایر متهمان بعد از ورود به دادسرای اوین حکمش را تحویل گرفت و وارد زندان شد و رفتار با این متهم همانند سایر متهمان خواهد بود.» تا شاید بدون اینکه بخواهد بزرگ‌ترین خدمت را به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و خانواده ایشان کرده باشد: «برای همه روشن باشد که فرقی میان هاشمی‌ها و دیگر مردمان این سرزمین نیست!»

از طرفی فائزه هاشمی خواهر متهم در مصاحبه‌هایی که هنگام مشایعت برادر تا زندان اوین انجام می‌دهد ازجمله تأکید می‌کند که رفتارهایی مثل ممنوع‌التصویر و ممنوع‌الخبر کردنِ افراد «نتیجه عکس می‌دهد»، آن‌ها را «محبوب‌تر» می‌کند و کسی با این کارها به «پیروزی» نمی‌رسد. با فرض گرفتنِ منطق خانم هاشمی، خانواده ایشان باید از قاضی پرونده متشکر باشند که با به زندان فرستادن مهدی او را دچار محرومیت اجتماعی کرد و – طبق برداشت خانم هاشمی - سبب محبوب‌تر شدن او شد!

البته نظریه «محبوب شدن به جهتِ محکوم شدن!» بسیار آشناست. این نظریه زمانی معتبر است که با یک دستگاه و نظامِ «غیر مردمی» طرف باشیم. البته وقتی یک مجموعه «غیر مردمی» باشد، به‌سادگی می‌توان معتقد بود که هر محدودیتی از سوی آن اعمال شود، محبوبیتِ فردِ محدودشده را به دنبال خواهد داشت. پس فرضِ پشتِ این گفته‌ی خانم هاشمی «غیر مردمی بودن نظام جمهوری اسلامی» است...

به این ترتیب، اگر نگارنده جای خانواده هاشمی بود و مثل ایشان می‌اندیشید؛ در بیانیه‌ای مستقل از قاضی دادگاه، دستگاه‌های فعال در تهیه محتوای پرونده، ریاست دستگاه قضایی، صداوسیما، مدیرکل زندان‌های استان تهران، و مخصوصاً از رسانه‌هایی که از بودجه دفاعی کشور تغذیه می‌کنند(!) به خاطر فراهم آوردنِ اسبابِ محبوبیتِ آقای مهدی هاشمی عمیقاً تشکر می‌کرد تا روشن شود که محبوب کردنِ ایشان نه‌تنها «سوراخ کردن کشتی نظام» نیست بلکه خدمت به نظام‌ است!

پانوشت:

[1] - سید محمود هاشمی شاهرودی؛ پنج‌شنبه ۲۴ اردیبهشت 88 در نشست روسای دادگستری‌های سراسر کشور در تهران؛ ایلنا

[2] - «نظام، نظامِ انسانى است، نظامِ شرف است، نظامِ احترام به کرامت بشر است، نظامِ سلامت است...» رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در دیدار نمایندگان مجلس شوراى اسلامى‌؛ 4 خرداد 1393

فرهنگ نیوز

ارسال نظر

آخرین اخبار