آن روز که گروه تفحص چند تکه از لباس و استخوانهایش را از زیر خروارها خاک بیرون کشید و با سلام و صلوات ، دیدگان خود را به عطر وجودش متبرک کرد، نه پلاکی بر گردن داشت و نه نشانی به همراه. تنها استخوان بود و خاک. اهل کجاست؟ پدرش کیست؟ مادرش کیست؟ هیچکس نمی دانست. اما یک چیز را همه می دانستند. او غریب نمی ماند.

روایتی غریب از غربت شهدای گمنام کردکوی

این سالها به دلیل تدابیر خلاقانۀ بنیاد شهید، دیگر بقایای پیکر پاک و قدسیِ هیچ شهیدی بی مقصد نیست.

به گزارش گلستان 24، این روزها هرگاه گروه تفحص، با کند و کاو در بهشت مناطق عملیاتی، ستاره هایی  را که سالها در سینۀ پر مهر خاک وطن جا مانده اند، کشف می کنند، مردم میهمان نواز ایران، که هر لحظه از آسایش و امنیت کنونی حاکم بر دیار خود را مدیون جان فشانی این شیران بی نام و نشان می دانند، برای میزبانی از میهمانان قدسی سر و دست می شکنند تا برکت وجود شهدا شافع آنان شود در تنگناهای قیامت.

این روزها مادران ایرانی برایشان فرقی ندارد که پلاک بر گردن شهید باشد یا نباشد. نام و نشانی دارد یا ندارد. آنان هرگاه شهید گمنامی در دیارشان تشییع شده و به خاک سپرده می شود او را با جان و دل پذیرا هستند و با شکوه و جلال خاصی از او استقبال کرده و به خاک می سپارند.

چنان مراسم باشکوهی شکل می گیرد که انگار همه او را می شناختند.

زینت گمنامی بر نام شهید، غربت او را بی معنا کرده و همگان او را تکه ای از وجود خود می دانند. مقدمش را گرامی داشته و او را مسافر در ره مانده از خانواده و عشیرۀ خود می پندارند.

هرایرانی به خود می بالد؛ انگار همه همدل شده اند تا شهید گمنام در شهرشان احساس گمنامی و غربت نکند.

در مراسم تشییع چنان غوغایی بر پاست که انگار بویی از غربت و گمنامی به مشام نمی رسد. انگار گمنامی  در حوزۀ شهدا معنای آشنایی و احساس معرفت و همدلی در ایرانیان دارد.

بعد از خاکسپاری نیز ادارات و نهادهای مختلف برای تجدید پیمان با شهدا و فرهنگ سازی و آشنا نمودن نسل جدید با فرهنگ شهادت و دفاع مقدس، برنامه هایی برای فراموش نشدن فلسفۀ شهادت تدوین نموده و به بهانه های مختلف بر سر مزار شهدای گمنام حاضر می شوند تا شهدای گمنام به تعبیر خودمانی احساس غربت نکنند.

اما کردکوی انگار از این قاعده مستثنی است و شهدای گمنام بعد از خاک سپاری به دیار غریب تر وارد شده اند.

انگار از بهشت فاو جدا شده اند تا غبار غربت کردکوی و تاریکی جنگل بر نام مبارکشان سایه اندازد.

انگار نتوانستیم حرمت میهمان را نگه داریم.

گاهی اوقات که دلتان می گیرد و به قصد زیارت به مزار شهدای گمنام سری می زنید بوی غربت را از دور احساس می کنید.

عرق شرم و خجالت بر پیشانی تان لانه می کند؛ با خود می گویید این رسم مهمان نوازی نیست. نه گنبدی، نه بارگاهی، نه نمازخانه ای و نه ….

شاید با خود بگویی: این جفا در حق شهداست که فکر کنیم شهدا به دنبال گنبد و بارگاهند، خیانت است که فکر کنیم شهدا به دنبال زینت و زیور و سنگ قبر گران قیمتند. اما فریادی از درون ما را رها نمی کند. ندایی از درون ما را به شکوه و گلایۀ مادر شهید در قیامت هشدار می دهد.

او فرزندش را از روزی که از زیر قرآن عبور داد و سربند ” یا حسین ” بر پیشانی اش بست و روانۀ دفاع از وطن کرد، ندید.

او سالهای سال چشم به راه جگر گوشه اش ماند اما پارۀ تنش، مادر داغدیده را چشم در راه گذاشت و به خاک ما قدم نهاد تا شهر ما از قافلۀ میزبانان عقب نماند.

این است رسم مهمان نوازی؟ چه پاسخی برای مادران شهدای گمنام داریم؟ آیا نمی توان گفت که آنها از بهشت فاو به غربت کردکوی آمده اند؟

حال که آنها بزرگی کردند و آمدند، بیاییم ماهم لایق این بزرگی باشیم.

نویسنده: اسماعیل البرزی

ارسال نظر

  • سید
    0

    واقعا واسه مسئولیت این شهر متاسفم

آخرین اخبار