خیلی از قصه‌های عاشقانه دنیا درباره آدم‌هایی است که سال‌هایی دراز فقط با خاطره معشوقشان زندگی کردند و نظر و التفاتی از جانب یار نصیبشان نشد. بیشتر این قصه‌ها که بارها و بارها و هربار به شکلی گفته شده، سوزناک و آمیخته با غم هستند اما فیلم صفی یزدانیان حال و هوای جالب و شیرینی دارد.

نوستاليژی های بی آرمان

خیلی از قصه‌های عاشقانه دنیا درباره آدم‌هایی است که سال‌هایی دراز فقط با خاطره معشوقشان زندگی کردند و نظر و التفاتی از جانب یار نصیبشان نشد. بیشتر این قصه‌ها که بارها و بارها و هربار به شکلی گفته شده، سوزناک و آمیخته با غم هستند اما فیلم صفی یزدانیان حال و هوای جالب و شیرینی دارد.

به گزارش گلستان 24 ،  فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» قصه دختری است که پس از سال‌ها زندگی در فرانسه به شهر خود بازگشته و در مدت کوتاهی که قرار است بماند، خاطره‌های کودکی و جوانی اش را مرور می‌کند. گیله گل خیلی چیزها یادش مانده؛ پیرمرد همسایه، کارگر باغ و حتی مزه آش آش فروشی قدیمی‌محل اما مردی که خودش را فرهاد معرفی می‌کند و همه جا دنبال اوست، در خاطرش نیست. فرهاد اما انگار بیشتر از خود او می‌داند. گلی از دست این آدم کلافه است؛ آدمی‌که نهانی‌ترین بخش خاطره‌های او را به رخش می‌کشد و معلوم نیست چه می‌خواهد.

داستان که به انتها می‌رسد معلوم می‌شود فرهاد هم کلاسی دوران دبستان گلی است که در تمام این سال‌ها بی آنکه جرات کند چیزی بگوید، او را دوست داشته و مواظبش بوده. شغل فرهاد در این سال‌ها قابسازی بوده است و قاب یعنی پنجره ای که خاطرات و دل بستگی‌ها را در خود زنده نگه می‌دارد؛ درست همان کاری که فرهاد در این سال‌ها کرده. فرهاد به یاد گلی فرانسه یاد گرفته، به یاد او پنیر فرانسوی درست کرده و حتی حواسش به زمان صبحانه خوردن گلی هم هست و ساعتی دارد که به وقت دنیای گیله گل تیک تاک می‌کند

تا قبل از رفتن گلی، فرهاد فقط دوست یکی از دوستان او بود؛ دوستی که اصلا دیده نمی‌شد. بعد از رفتن او فرهاد مونس مادر گلی می‌شود؛ تنها کسی که می‌شود درباره گلی با او حرف زد؛ هرچند که مادر هم فرهاد را دیوانه صدا می‌کند؛ خودش هم می‌داند که دیوانه است.

ساختار و محتوا:

فیلم با رگه‌هایی از فانتزی و طنز و با موسیقی که تماشاگر را یاد آملی پولین می‌اندازد، داستانی قدیمی ‌را که می‌توانست اشک چشم مخاطبان نازک دل را درآورد، به اثری بشاش و زنده تبدیل کرده است. در دنیای تو... بسیاری از مفاهیم اساسی روایت های عاشقانه را در خود دارد؛ عتاب معشوق، هجر و... همه اینها به ویژه در ادبیات ما به گونه‌ای تلخ روایت می‌شود، اما یزدانیان با نوع روایت و مواجه خود و با طراحی شخصیت‌هایی که حتی در بغرنج‌ترین شرایط بگونه‌ای فانتزی و شیرین واکنش نشان می‌دهند، گونه‌ای دیگر از سینمای عاشقانه را ترسیم کرده است.

در دنیای تو... برای ترسیم دقیق‌تر خود از مفهوم عشق، به پیرمردی می‌پردازد که در گذشته به مادر گلی علاقمند بوده است، اما سفر او به فرنگ آن دو را برای همیشه جدا می‌کند و پیرمرد هم در این سال‌ها به جای تشکیل خانواده به خوشی‌های مادر گلی؛ حوا دل خوش می‌کند.

رابطه گلی با فرهاد در ابتدا فقط برای دانستن جواب پرسش‌هایی درباره گذشته‌هاست؛ چیزهایی که فرهاد خوب از آنها خبر دارد؛ جای مغازه‌ها، سرنوشت دوستان قدیمی و مادر. صحنه آخر و بعد از تمام جلب توجه‌های کودکانه فرهاد، تازه زمانی است که برای اولین بار گیله گل فرهاد را می‌بیند. زمانی که گیله گل به فانتزی ذهن مرد وارد می‌شود؛ دنیای یک عاشق دیوانه.

donyaye-to

تحلیل کلی:

فیلم یزدانیان هرچند گاه برای ترسیم احساسات شخصیت‌های خود بیش از اندازه تامل می‌کند، اما در شرایطی که داستان‌های عاشقانه سینمایی هم در بستر اقتضائات حساب‌گری‌های عالم مدرن روایت می‌شود، داستانی زیبا از افسانه‌های قدیمی را باز تعریف می‌کند.

 

نقد آرمانی:

این مدل فیلمسازی را می توانیم در مواجهه با آرمان گرایی خنثی بدانیم.چون بیشتر به داشتن حال خوش و آرامش روحی از خاطرات خوب گذشته پرداخته می شود و در واقع در طبقه بندی سینمای دغدغه مند نه آرمانی است و نه غیر آرمانی..

مخاطب از دیدن آن بسته به سلیقه اش یا خوشش می آید و یا نمی آید اما در او نه پدیده مثبتی خلق می شود و نه اثری منحساس انسانی در آن تبلور می یابد، تنها یک حس است که منتقل می شود.

اینگونه فیلم ها را نمی توان نکوهش کرد چون یک از یک حس انسانی سرچشمه می گیرد اما در باب رسالت اصلی هنر و سینما در طبقه بندی ضعیف قرار می گیرد.

اگر هنر قرار است کاستی های بشری را برای حرکت به سوی اکمال به رخ بکشد و آدمی را در جهت روحی متعالی رهنمون شود این مدل سینمای خنثی به دردش نمی خورد.

لذا می توان گفت چنین فیلم هایی ارزش یک بار دیدن را دارد و برای کسب اطلاع و تجربه مناسب است.

و اما سینمای متعالی چیز دیگریست...

ارسال نظر

آخرین اخبار