قصه به اندازه شخصیت ستاره و نامزد سابق جلال هم در عین انکه تصویری از گرفتاری‌های مردم این روز و روزگار است اما برای نمایش تصویر تیره خود ذره‌ای از روشنی درونی این آدم‌ها کم نمی‌کند. آدم‌هایی که شاید آنها هم روزی مثل جلال آگهی بدهند.

امروز چه روز خوبی است

چهارشنبه 19 اردیبهشت – وحید جلیلوند

بیشتر فیلم‌های اجتماعی که این سال‌ها دیده ایم، گزنده بوده اند تا تلخ. گزنده بوده اند چون بیش از آنکه تلخی حقایق اجتماع را نشان دهند، مرگ امیدها و فوران خشم‌ها و عقده‌های بیمارگونه را قاب گرفته اند. گزنده بوده اند چون به جای آنکه فیلمساز به عنوان یک هنرمند تیزبین، درباره دردهای عمیق انسانی تلنگر بزند، فیلم خود را به مثابه میز خطابه ای برای اعتراض‌های سیاسی گاه سطحی و مبتذل انتخاب کرده است و گزنده بوده اند چون هرچند از رنج مردمان فرو دست جامعه گفته اند اما اندازه شرافت انسانی و گنجینه امید این آدم‌ها را هم به اندازه دارایی شان، حساب کرده‌اند. «چهارشنبه 19 اردیبهشت» اما از این گزنده بودن مبراست؛ هرچند که بسیار تلخ است.

جلال آشتیانی دبیر میان سالی که سال‌ها پیش فرزند پنج ساله خود را از دست داده است با چاپ یک اگهی در صفحه نیازمندی‌های همشهری بلوای بزرگی به پا می‌کند. «30 میلیون تومان به یک فرد نیازمند اهدا می‌شود، برای دریافت از چهارشنبه 19 اردیبهشت تا جمعه بیست و یکم در مکان زیر حاضر شوید» خیابان مقابل دفتر به علت حضور جمعیت مسدود شده است و کار به جایی می‌رسد که پلیس برای کنترل اوضاع وارد ماجرا می‌شود. فیلم سه بخشیِ وحید جلیلوند بر قصه دو نفر از این آدم‌ها متمرکز می‌شود؛ زن جوانی که قبلا نامزد جلال بوده و حالا برای عمل همسر از کار افتاده اش به 15 میلیون تومان پول نیاز دارد و دختری که برای نجات همسرش از زندان باید 30 میلیون تومان پول تهیه کند.

4shanbe19ordibehesht2

آگهی عجیب جلال برگ برنده فیلم است. خیرات و مبراتی که مثل فیلم پذیرایی ساده از سر لذت تماشای چالش نفس انسان‌ها در مقابل پولی باد آورده نیست، بلکه از سر درد و از سر همراهی با اندوه عمیق آدم‌ها بر می‌خیزد. جلال زمانی که برای درمان فرزندش به پول نیاز داشت همین تنهایی را احساس کرد و به قول خودش «یک مرد در این شهر نبود که به داد او برسد.» حالا بعد از سال‌ها پولی ر ا که می‌توانست به هر حال زخمی ‌از زندگی خودش درمان کند، بذل و بخشش می‌کند.

وقتی مصیبت نازل می‌شود، بدبخت ترین آدم عالم خود ما هستیم. برای جلالی که بعد از 11 سال هنوز سنگینی مصیبت رهایش نکرده، بدبخت‌تر از او کسی نیست. قبل از ماجرا انگار همه چیز ساده بود، سه روز زمان تا چند نفری بیایند و بعد احتمالا معلوم می‌شد کدام بدبخت‌ترند و جلال با وجدانی آسوده از اینکه او هم یکی از نامردهای این شهر نیست، 30 میلیون را می‌دهد-یعنی پولی که برای یک معلم ساده ثروتی به حساب می‌آید- و تمام! اما خیابان جای سوزن انداختن نیست و هیچ کدام از فرم‌ها را نمی‌شود کنار گذاشت.

4shanbe19aban

جلال فیلم چهارشنبه 19 اردیبهشت می‌توانست با عقده نامردی آدم‌های روزگار، شبیه یکی از همان‌هایی شود که بین آگهی‌‌های روزنامه دنبال اسکونت و معامله‌های بی ضرر هستند، می‌توانست با عقده جبری که سرنوشت بر او تحمیل کرده یکی از آدم‌های تلخ و افسرده‌ای شود که حتی اگر دستشان هم برسد، دستی برای کمک دراز نکنند، یا مثل رابین هود  بساط خیریه‌اش را از گاو صندوق همان کاسبکار ها راه بیندازد. جلال که چقدر خوب است که شغلش معلمی است، اما با تمام نگاه کودکانه‌ای که در زمان انتشار آگهی دارد، تمام ثروت خود را روی دایره می‌ریزد و چقدر خوب است که حتی همان موقع هم شعار نمی‌دهد که «من آمده‌ام تا مردی و مردانگی نمیرد» چقدر خوب است که شکسته تر از قبل دردهای مردم را هم روی دوش خودش سوار می‌کند. فیلم که می‌توانست با ایده عجیبش تبدیل به یک فانتزی درباره سخاوت و گذشت شود، با کنش مناسب شخصیت جلال از این ورطه نجات پیدا می‌کند. فیلم به جای آنکه برای مردن پهلوان‌ها مجلس سوگ بگیرد و امروز را بر سر آدم‌هایش آوار کند، قهرمان کوچک اما به اندازه‌اش را که حرف‌های بزرگ ندارد، ادعاهای بزرگ نمی‌کند و از دل همان جماعت پشت در دفتر به درون آن راه یافته، پیش چشم مخاطب علم می‌کند.

یک روز خوب

قصه به اندازه شخصیت ستاره و نامزد سابق جلال هم در عین انکه تصویری از گرفتاری‌های مردم این روز و روزگار است اما برای نمایش تصویر تیره خود ذره‌ای از روشنی درونی این آدم‌ها کم نمی‌کند. آدم‌هایی که شاید آنها هم روزی مثل جلال آگهی بدهند.

در مجموع این فیلم یک تجربه اجتماعی صحیح در سینماست و می تواند به عنوان نقد درون گفتمانی دیده شود. فیلمی که کاستی ها را می داند، اعتراض می کند ولی شریف است..

با این فیلم می توان تفاوت سیاه نمایی و نقد درست و نمایش کاستی های اجتماعی را فهمید.

ارسال نظر

آخرین اخبار