تاملی بر کتاب"مطالعات پسااستعماری"
مروری بر کتاب "مطالعات پسااستعماری"
به گزارش گلستان ۲۴؛ انقلاب اسلامی ایران به اذعان موافق و مخالف و معاند فصل جدیدی درتاریخ بشرگشود که در پارادایم مدرن بلکه بر تاریخ تجدد مهرابطال زد اگر چه تاریخ پانصد ساله اخیر به زعم حکیم انسی تاریخ غربزدگی بود و ما از این ساحت بر کنار نبودیم و رویشها و ریزشهای انقلاب را هم در همین راستا باید تعریف کرد. پیشتر در باب انقلاب اسلامی و نسبت تاریخیمان با غرب و غربزدگی گفتهایم. این مقدمهای بود برای ورود به بحث بعدی ونقش دانشگاه امام صادق(ع) در بومیسازی علوم انسانی و اسلامیسازی عصر. دانشگاه امام صادق(ع) با توجه به مقدمهای که ذکر گردید اقدامات تئوریک و نظری قابل توجهی در این حوزه تولید کرده که چندی پیش به معرفی یکی ازاین اثار با عنوان "بازتاب جهانی انقلاب اسلامی" اثر ابراهیم برزگر پرداختیم.
کتابی که اکنون خواننده گرامی به مطالعه آن پیشنهاد میشود و در باب آن سطوری توسط راقم این سطور به نگارش درآمده اولا به مدیر کل فرهنگی فعال کتابخانههای گلستان و برخی بزرگان تاریخ جدید تقدیم میشود ثانیا در راستای آنچه از آن یاد شد اختصاص دارد. به عبارتی این کتاب "مطالعات پسااستعماری" فرصتی برای آشنایی بیشتر با غرب و مدرنیته از دریچه انتقادی و ایجاد یک گذرگاهی برای انفتاح ساحت قدس و ظهور خود آگاهی تاریخی واین که ما در طی این راه تنها نیستیم.
عمدتا برای استعمار سه دوره قائل شدند که البته باید توجه نمود این دورهها تک خطی نیست. اول استعمار سنتی یاکلاسیک که به فتح نظامی یک سرزمین اطلاق میشود. دوم استعمار مدرن که به براندازی دولتها اقدام میکند. مثل کودتای 28 مرداد. و سوم استعمار فرانو که به وابستگی فرهنگی ازطریق رسانهها و حوزههای مهم اقتصادی، صنایع تولیدی و ... اختصاص دارد.
پیشتر در معرفی کتابهایی دیگر به تبیین برخی از وجوه غرب و غربزدگی و طبیعتا خوانش انتقادی غرب پرداختیم که خوانندگان گرامی رابه مطالعه کتابهایی چون توسعه در مکاتب متعارض اثر احمد ساعی و کتاب کالبدشکافی سیاستهای غرب در قبال ایران اثر حمیدرضا یوسفی پرداختیم که از ذکر مجددان خودداری میشود.
در اینجا ذکر یک نکته ضروری است و آن اینکه نباید این آثار را به عنوان غرب ستیزی معنی کرد بلکه در افق عقلانیت انتقادیای باید دید که در غرب با رنسانس شروع شد و اکنون به این دوران به عنوان پس مدرن یا فترت یاد میکنند.
کتاب "مطالعات پسااستعماری" تالیف جمعی از نویسندگان است که توسط جلال فرزانه دهکردی و رامین فرهادی گزینش و ترجمه شده است.
این کتاب همانگونه که اشاره شد توسط انتشارات دانشگاه امام صادق(ع) چاپ گردیده است.
این کتاب از یک مقدمه و پیشگفتار و 7 فصل تشکیل شده که توسط نویسندگان مختلف به نگارش درآمده و هر فصل حکم یک مقاله مستقل را دارد.
در فصل اول کلید واژههایی چون استعمار و امپریالیزم تعریف شده و در ادامه با ذکر ویژگیهای این دو به تفکیک انهاپرداخته است.اینکه کلمه استعمار ازکلونی (colonialism)گرفته شده وترجمه کلونی به استعمارشاید چندان هم موجه نباشد. استعمارگری تنها مختص غرب نبوده و ریشه در تاریخ بشر دارد. در حالیکه امپریالیزم ماهیت جدیدی دارد و بسیار متفاوت است. امپریالیزم نهایت استعمار است (ص19) امپریالیزم برخلاف استعمار میتواند محدودیتهای زمانی و مکانی نداشته باشد.
مطالعات پسااستعماری نیز از نظر لغوی این گونه معنا میشود که لفظ "پسا" را هم به عنوان دوره "پس از" اطلاق کنیم و هم بار معنایی ایدئولوژیکی به معنی جانشین شدن رابه دنبال دارد (ص21). در مطالعات پسااستعماری بیشتر شاهد جدال مستعمره با استعمارگریم. مطالعات پسااستعماری تلاش دارد به جای روایت تاریخ در یک قاب یا سطح کلان و تک خطی از "کثرت تواریخ" سخن بگوید (ص29).
البته منتقدینی هم حوزه مطالعات پسااستعماری رابه پساساختارگرایی گره میزنند و وضعیت را پیچیده جلوه میدهند.
فصل دو در باب پساساختارگرایی و نسبت آن با مطالعات پسااستعماری است. در این فصل با اشاره به پدیدآورندگان مطالعات پسااستعماری به عنوان مهاجر و پناهنده و جهان سومیهای در غرب از گفتمان پساساختارگرایی به عنوان گفتمانی در پارادایم مدرن و غرب یاد میشود که مطالعات پسااستعماری از آن ملهم گشته است (ص44).
در این زمینه میتوان به اثر گذاری سه روشنفکر فرانسوی در این حوزه پرداخت: فوکو، سارتر و دریدا.
اینکه شرقیانی چون ادوارد سعید از بخشی از سنت فکری فوکو در تبیین نظریات خود وام گرفتند و متاثر از آنان بودند.
سارتر شخصیت دیگری است که از سویی مدافع اومانیسم رادیکال بود و از سویی مقدمههایی بر برخی آثار پسااستعماری چون فرانتس فانون، امه سزار و لئوپولدسدارسنگو نوشت. به عبارتی به زعم نویسندگان مفاهیم عنوانی در کتابهای فوق درحقیقت نوعی از جنس مدرن و در بستر فرهنگی اروپایی بود (ص53).
دریدا متفکر فرانسوی دیگری بود که در حوزه پسااستعماری به عنوان پساساختارگرا تاثیر گذاشت. مفهوم شالوده شکنی دریدا بر نوعی ویرانگری مفهومی تاکید میکند. البته این مفهوم در حوزه ادبیات نیز قابل تعمیم است.
فصل سوم با عنوان
ادبیات پسااستعماری و معیارادبی غرب است که به چند رویکرد اشاره میکند. رویکردی که به تقابل باامپریالیزم تاکید دارد و در ادبیات بر زبان خودی و نفی زبان انگلیسی تاکید دارد. کسانی چون چینواچینی با کتاب خدنگ خداوند ونوگی دراین جریان اند. دسته دوم بازنویسی در معیارها را مد نظر قرار میدهند. این رویکرد نه تنها در آفریقا بلکه به زعم دوریس سامر در آمریکای لاتین نیز مشاهده میشود (ص94).
استعمارزدایی ازذهن عنوان فصل 4 این کتاب است.
به زعم نویسنده زبان ادبیات آفریقا را باید با دو ساختار نیروی اجتماعی آن که بخشی امپریالیزم و بخشی مبارزات تاریخی آفریقاییان هست تعریف کرد. در این حوزه نیز برخی برزبان محلی و بومی و ملی و برخی بر زبان انگلیسی تاکید دارند و معتقدند باید از این ظرفیت استفاده کرد. زبان دارای کارکرد سه گانه ارتباط و اندیشه و احساس هست. هر یک از این مقولهها در دل خود باز مواردی را دارا هستند.
فصل 5 مطالب بسیار جذاب و عمیق و بدیعی دارد. حتی عنوان فصل بسیار غیر منتظره است: امپریالیسم فرهنگی در مکتب رمانتیسیزم! در این فصل از ارتباط معنادار و مستقیم ظهور رمانتیسیزم و امپریالیزم گفته میشود. اینکه مهد رمانتیسم انگلستان بود که با مستعمراتی چون هند و مصر و فلسطین زود ارتباط گرفت. به زعم نویسنده رابطه مستقیمی بین این مکتب و امپریالیزم فرهنگی-چیزی که بعدها مارکسیست ایتالیایی انتونیو گرامشی تحت عنوان هژمون در حوزه فرهنگ تبیین کرد-وجود دارد. اینجا میبینیم که شرق شناسی در خدمت امپریالیزم است و نوعی امپریالیزم فرهنگی را رقم میزند چیزی که بیش از چند صده اکنون در غرب عنوان خودش را به مطالعات منطقهای تغییر داده است!!! نویسنده در اثبات مدعای خود از متون و مفاهیم و تعبیرات شرقی نام میبرد که در دوره اول رمانتیسیزم با امپریالیزم فرهنگی پیوند خورده است (170) در ادامه به دورههای مختلف رمانتیسیزم و نسبت آن با امپریالیزم فرهنگی و معرفی نویسندهها و آثار و مصادیق آن اشاره شده است.
فصل شش با عنوان نهادینه کردن مطالعات پسااستعماری به کوششی در جهت تعریف مجدد آن اختصاص یافته است. این حوزه تلاش دارد نوعی تلاش برای ایجاد و به رسمیت شناختن مبارزه گفتمانی باشد و تلقی گردد. لذا طبیعتا جهتگیری متعارضی نسبت به ارزشهای کلی و کلان مدرنیته که از بنیانها و در عین حال دستاوردهای مدرنیته محسوب میشود در پی دارد: نقد رادیکال و نفی مفاهیمی چون خردمحوری، متافیزیک همسان پندار، که ماهیت غرب جدید را میسازد(206).
در ادامه نویسنده از مسیرهای موجود در مطالعات پسااستعماری میگوید و این که این حوزه با فراز و نشیبهای مواجه است. چنانکه نوع استعمارنیز در کشورها مختلف بوده است.
در فصل پایانی در باب ادبیات پسااستعماری جمعبندی میشود که این مفهوم به مجموع آنچه در باب کشورهای استعمار زده قلمداد میشود .
ادبیات پسااستعمار بر ملیگرایی و بومیگرایی تاکید میکند.
این رویکرد منجر به گسست و رهایی از امپریالیزم فرهنگی یا ازخود بیگانگی فرهنگی میشود. این جهتگیری نسل آینده وکودکان را از بیگانگی فرهنگی آزاد میکند. آن بیگانگی که تنها غرب را محور جهان در نظر میگیرد و در اصطلاح اروپا را به عنوان متروپول و سایر جهان را به عنوان مستعمره ملزم به تبعیت از ارزشهای دیگری میکند.
چرا که غرب با نفی ارزشهای دیگری و"غیریتسازی" با هژمونی که در تاریخ جدید از خود ساخته و (البته در حال فروپاشی است) به نفی ارزشهای تاریخی جهان غیر غربی و تحمیل نظام ارزشی خود به عنوان هنجار جهانی پرداخته لذا اندیشههای انتقادی در سراسر ربع مسکون حتی آن اندیشههایی که از بطن تاریخ غرب و اواخر قرن 19 ظهور و بروز کردند فرصتی را پدیدار میکند تا مرجعیت غرب نفی و سایر فرهنگها به تنفس و منصه ظهور برسند. این کتاب به علاقهمندان حوزه اندیشه؛ فلسفه جدید به خصوص غربشناسی انتقادی و نقد مدرنیته جهت آشنایی معرفی گردید. با امید به اینکه توانسته باشد در این راه مقبول طبع اهل صاحب نظر شود.
ارسال نظر